بیست و نهم اکتبر روز جهانی کوروش نام گذاری شده است که از دیر باز پارسیان، یهودیان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترک المنافع آن را گرامی می دارند و رعایت می کنند. مطلب زیر نگاهی به دوران حکومت کورش بزرگ دارد.
اگر سه هزار سال به عقب برگردیم و نگاهی به چهره آسیای غربی بیندازیم، شمار بسیاری از دستههای نژادی ناهمگون را می بینیم که از کرانههای آرال و دره سند تا مدیترانه با کوچروی و سکونتهای فصلی زیست میکنند و نیز گروههای تازه مهاجران فرارودانی را که در پی اجداد آزیاتیک خود از گذرگاه های خاوری و باختری دریای مازندران پای به این منطقه می نهند.
از شمال شرق سکانژادان به مردمان فلات ایران یورش می آورند. اورارتوها از شمال غرب و نوهیتیان و بازماندگان اقوام میتانی از آناتولی. سربازان جنگ دیده و افزارمند آشوری از غرب پی غارت سالانه اسب و برده می آیند و بابلیان از جنوبغرب به روستاها و شهرهای زاگرس می تازند.
این میان گروه هایی از اقوام کمابیش مانده در تاریکی پیش از تاریخ چون کاسپیان، هیرکانیان، کادوسیان و آماردها در شمال و هوریان، کاسیان، لولوبیان، گوتیان و ماناها در غرب فلات ایران با پایه ریزی اتحادیه های قومی به مقابله با این لشکرکشی های دوره ای می پردازند. گرچه ایستادگی در برابر ارتش های نیرومند عملا برای بسیاری از اقوام ناممکن است و درصورت رها نکردن شهرها به دست ایلغار و آتش، سرنوشت آنان مرگ، نفی بلد یا بردگی خواهد بود. وارثان حکومت دیرینه سال ایلام نیز که دژهایی استوارتر دارند گاه به انتظار حمله بابلی ها و آشوریان می نشینند و گاه خود به میانرودان یورش می برند. این تصویر برساخته از گل نوشته ها، تنها نمایی از غرب فلات ایران فرادست می دهد و هنوز از رخدادها و تنازعات مرکز و شرق در این دوران کمابیش بی خبریم.
تبعیض نژادی
نزدیک به آغاز عصر مفرغ (حدود ۳۰۰۰ پ.م) با دستیابی به فن ساخت سلاحهای مقاوم فلزی و تشکیل دولت ـ شهرهای ابتدایی، دستههای سوارکار و افزارمند برای تاختن به شهرهای دارا و آباد یا کاروانهای تجاری شکل می گیرند و آموزش جنگ می بینند.
این دوران را می توان زمان پاگرفتن آغازین حکومتها دانست که تا رسیدن به عصر آهن (۱۳۰۰پ. م) هرکدام قلمرو خویش را به فراخور توان نظامیشان گسترش می دهند، در جنگهای بزرگ با دیگر دسته ها آبدیده میشوند و برای پایدار ماندن و پیش راندن مرزهایشان رو به وضع قوانین و کشیدن حصارهای طبقاتی میان خود و شکست خوردگان می آورند. نقش دین رایج در این میان توجیه این مرزهای طبقاتی و کشتارها و گردآوری سرباز برای نبردی تازه است.
بدین روال تبعیض رو می گشاید و انسانها دسته بندی می شوند. شکست ممکن است جایگاه اجتماعی پستی را تا چند سده برای یک قوم رقم بزند و اغلب برهم زدن دوباره این ساختار جز با جنگ ناممکن است. پذیرش باجگذاری شاه پیروز و ستایش نژاد وی به تدریج بدل به نخستین قانون نانگاشته و ناگزیر جوامع بشری می گردد.
گروه نژادی مسلط در هر جامعهای با این استدلال که اعضای گروه اقلیت از نظر هوشی پستترند و لیاقت و قابلیت کافی برای خدمت به خود و جامعه را ندارند، نژاد پرستی را توجیه می کند. گرچه این قاعده اساس علمی ندارد و هرگز در شرایطی برابر به آزمون نهاده نشده اما در طی چند هزاره اخیر جوامع بشری آن را به کمال پذیرفته اند و نخستین سنگ بنای پاگرفتن هر حکومت مبتنی بر آریستوکراسی یا الیگارشی بوده است. گرچه اغلب برتری یا فرودستی یک قوم را در ابتدا آوردگاههای نظامی رقم زده اند اما در گذر زمان این روابط چنان ریشه گرفته اند که گاه خود افراد نیز جایگاه جبری خویش را به عنوان بخشی از هویت نژادیشان پذیرفته و باور کردهاند.
درستی این سیستم تا پایان سده های میانه در غرب هرگز به دید شک نگریسته نشد. پس از کنفرانس وستفالیا در ۱۶۴۸ م. و پیدایش دولت مدرن بود که گوناگونی قومی به یکی از موضوعات جدّی مناقشات سیاسی تبدیل گردید. باید به یاد داشت که دیدگاه امروزی ما در باب دوری از نژادپرستی و باور به ارزشهای برابر انسانی پاگرفته در سده های اخیر است و دنیای باستان را نباید به چشم امروز نگریست. گرچه رخ دادن مکرر ژنوسایدها و اتنوسایدها (نسل کشی و قوم کشی) در دوران نو نشان از راه درازی دارد که هنوز تا رسیدن به جهانی بدون تبعیض پیش روی انسانهاست.
کورش و رویکرد نو
کینه های نژادی رخ نموده در دوران آشوری، آسیای غربی را در سده های هفتم و ششم پ.م به میدان نبردهایی بزرگ و سرنوشت ساز بدل ساخت که همه مدعیان سنتی قدرت را فرسود و پس از اورارتوها و نوهیتیان، آشوریان را نیز از صحنه کنار نهاد. مادها و بابلیان، پیروزمندان این نبرد هیچیک توان شکل دادن به حکومتی فراگیر را نیافتند. پس کورش فرزند کمبوجیه پارسی بر آستیاگ ماد قیام کرد و به هگمتانه دست یافت. با کشف رویدادنامه پادشاهی نبونید دانسته های ارزشمندی از این دوران فرادست آمده است که نشان از نگاهی تازه به روابط اجتماعی دارد:
آنگاه به سال ۵۳۹ پ.م کورش با گشودن بابل نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را پایه نهاد. در تواریخ هرودوت (کتاب یکم) از ورود بدون جنگ کوروش به بابل و سرپیچی سربازان بابلی از فرمان شاه نبونید سخن می رود، سالنامه بابلی این رخداد را چنین شرح می دهد:
«در ماه تیسری کوروش در اپیس بر ساحل نیالا، در برابر سپاه بابل ایستاد. سپاهیان بابلی شورش کردند و بسیاری از سربازان کشته شدند. به روز چهاردهم تموز (۱۲ اکتبر ۵۳۹ پ.م) شهر سیپار بدون جنگ تسخیر شد و نبونید گریخت.» (Hinnz, 1976: 106)
در ادامه رویدادنامه بابلی می خوانیم:
سال هفدهم (۵۳۸/۵۳۹ پ.م): گَئوبَروَه فرماندار گوتیوم، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد و نگاهبانی از نیایشگاه اِسَگیلَه به سپرهای گوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای مقدس آن پا بگذارند. از آن پس، آیینها و مراسم به مانند گذشته برگزار شدند. کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گامهای او، شاخههای سبز افشانده می شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کوروش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد و همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بیقدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند… (Pritchard, 1969: 306)
متن ارزشمند دیگری که می تواند بر این رخداد نور بیفکند، کتیبه ایست که کورش خود دستور نگارشش را داده و نشانی از گفتارهای خشن و کینه توزانه رایج در دنیای کهن در آن نمی توان یافت. در بخشی از این نوشته چنین آمده است:
خط ۲۴٫ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این سرزمین وارد آید.
خط ۲۵٫ وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد… من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
خط ۲۶٫ من برده داری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
خط ۳۲٫ فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم.
خط ۳۴٫ بشود که دلها شاد گردد… (Kuhrt, 1983: 83-97)
پس از گشودن بابل کورش یهودیانی که از دوران نبوکدنصر (بخت النصر) در اسارت به سر می بردند آزاد و روانه اورشلیم ساخت، دارایی های غارت شده هیکل سلیمان را به آن ها برگرداند و برای دوباره ساختنش یاریشان کرد. نرمش کورش با قوم اسیر برای جوامع آن روزگار رویکردی ناآشنا و تازه است. یهودیان کورش را موعود یهوه می خوانند که اشعیای نبی (وفات ۶۸۱ پ.م) آمدنش را بشارت داده بود.
در کتاب اشعیا درباره وی چنین آمده است:
عقاب شرق و مرد همسخن خویش را از جای دور فرا می خوانم. (اشعیای نبی ،۴۶:۱۱) خداوند درباره کورش می گوید که او شبان من است و شادمانی مرا به کمال خواهد رساند. (اشعیای نبی، ۴۴:۲۸) من او را به عدالت برانگیختم و تمامی راه هایش را راست خواهم ساخت. شهر مرا بنا کرده و اسیران مرا آزاد خواهد کرد. (اشعیای نبی، ۴۵:۱۳)
عزرا پیامبر همزمان با کورش درباره رفتار او می نویسد:
و نیز ظروف طلا و نقره خانه خدا که نبوکدنصر آن ها را از هیکل اورشلیم گرفته و به بابل آورده بود، کورش پادشاه آن ها را بیرون آورد و به یهودیان تسلیم نمود. (کتاب عزرا، ۵:۱۴)
کتاب تواریخ نیز به او اشاره دارد:
«کورش، پادشاه فارس چنین می فرماید: یهوه خدای آسمان ها، تمامی ممالک زمین را به من داده است و او مرا امر فرمود که خانهای برای وی در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او؟ یهوه خدایش همراهش باشد و برود.» (کتاب تواریخ، ۳۶:۲۳)
بدین سان می توان دریافت که کورش با رفتار نیک در بابل و فرمانی که برای آزادی مردمان شکست خورده روا داشت نخستین گام ـ و گامی بس بلند ـ را در راه پایه نهادن یک ملت همگرا با آشتی میان اقوام و نژادهایی که دشمنی دیرینه داشتند برداشته است.
زندگی ایرانیان در سرزمین کورش
نگاهی به گلنوشتههای یافته شده در بایگانی تخت جمشید آگاهی خوبی از زندگی در دوران هخامنشی به دست میدهد. همه کارگران، پارسی یا تراکیه ای، لیدیایی یا بابلی، کاپادوکیه ای یا سغدی، و از هر گوشه کشور که باشند، برای کار یکسان دستمزد برابر گرفته اند. به کارگران جیره افزون به مناسبت سختی کار و اضافه پرداختها و پاداشهای گوناگون داده شده و کسی به بیگاری و بردگی گرفته نشده است. به این پاداشها باید جیره ویژهای که دیوان اداری به نام «کمک شاهانه» به کارگران میداد، افزود. همه اعضای خانواده کارکنان دربار از نظر مالی زیر پوشش نظام اداری قرار داشتند. و کارگران حق عیال و اولاد می گرفته اند. (کخ، ۱۳۸۷: ۴۱ ـ ۴۴)
رفتار با زنان در دوران هخامنشی نیز می تواند، آموزنده باشد. زنان در جوامع غربی همیشه یک گروه به نسبت کم قدرت و زیردست، یا یک نوع «اقلیت» بوده اند. اعتراض فمینیستی به این منزلت اقلیتی نیز همیشه اکثریت قدرتمندتر ـ یعنی مردان ـ را تهدید می کرده و درنتیجه پیوسته مورد مخالفت آنها بوده است. (ریتزر، ۱۳۷۴: ۴۶۴) این زیردستی زنان را می توان در غرب تا میانه سده بیستم و در برخی کشورها تا امروز نیز پی گرفت.
اسناد بایگانی هخامنشی نشان می دهند که زنان سهم مهمی در کارگاه ها داشته و برای کار یکسان دستمزد برابر با مردان می گرفته اند. مثلا در خزانه شیراز در سال ۴۹۴ پ.م دو مرد و ۵۱ زن و در خزانه رخا ۷۵ زن و تعدادی مرد هرکدام در برابر انجام کار هنری ظریف دستمزدی یکسان گرفته اند.
زنان باردار هدیه شاهی و کمکهای پس از زایمان و پنج ماه تمام جیره ویژه دریافت کردهاند و پس از تولد نیز نوزادان در زمان کار مادر به وسیله مهدکودک نگهداری شده اند. در کارگاهها اغلب با بانوان مدیر روبرو می شویم که بالاترین دستمزد را دریافت می کنند. در کنار دستمزد برابر، زنان می توانستند ساعات کار کمتر یا نیمه وقت بردارند. محیط کاری زن و مرد یکی بود و امکانات کارآموزی و ارتقای شغلی برای هردو یکسان. در میان اسناد موجود شمار مدیران و سرپرستان زن کم نیست. درمیان مالیات دهندگان نیز به نام بانوانی برمی خوریم که صاحب گله یا ملک شخصی بوده اند. (کخ، ۱۳۸۷: ۴۱ و ۴۲)
دستاورد سیاست هخامنشی
اگرچه دستاوردهای سیاست دوری از قومپرستی و یکسان شمردن اقوام را می توان در رشد و شکوفایی سریع هنری، فنی و تجاری آسیای غربی در نیمه دوم هزاره نخست پ.م پی گرفت، اما برماند ارزشمندتر این تدبیر از سوی نخستین شاهان هخامنشی پایان بخشیدن به کینه های کهن نژادی در فلات ایران بوده است. بدین سان سلسله های آینده در همین قلمرو فرهنگی پا گرفتند و میان اقوام آن به جای رقابت دیرین، انس و همدلی حاکم گشت. و راهی دراز طی شد تا ایران برای ساکنانش حکم میهن یافت و امروز گونه های نژادیش در هویتی چنان یکپارچه و همگون شراکت دارند که گسستن پیوندشان ناممکن به نظر می رسد.