داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز، شاید افسانه ای بیش نیست.
برخی از پژوهشگران بر این باورند که پیامبر اسلام نامه ای به هیچ یک از پادشاهان ننوشته است و آنچه در تاریخ نوشته اند ساخته ی دست خلفا برای توجیه حملاتشان به نواحی گوناگون است. آنها برای صحبتشان دلایل گوناگون می آورند که البته مورد بحث ما نیست.
همه ی ما داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را شنیده ایم و شاید در نظر بسیاری از ما این رویداد، یک حقیقت تاریخی فرض شود اما باید پذیرفت که در این داستان ابهامات زیادی وجود دارد و حتی برخی از مورخین رویداد دیگری را نقل کرده اند.
گرچه عده ای بر این باورند که نامه پیامبر به خسروپرویز هنوز هم صحیح و سالم، موجود و در دسترس است؛ و با توجه به همین موضوع داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را رد می کنند. اما این موضوع هم با ابهامات زیادی روبروست و به طور قاطع نمی توان آن را پذیرفت. در این نوشتار از روی شواهد و قراین تاریخی به بررسی این موضوع می پردازیم.
آنچه مشهور است…
در بسیاری از کتاب ها و مقاله ها با استناد به منابعی مانند طبری این داستان را نقل می کنند :
در سال ششم یا هفتم هجری، پیامبر اسلام(ص) ضمن نامه ای خطاب به خسروپرویز، وی را به دین اسلام فرا خواند.(متن نامه در ادامه مطالب )
چون نامه ی پیامبر را بر خسرو خواندند، خشم او را فرا گرفت که به چه جرأتی پیامبر نام خود را قبل از نام شاهنشاه ایران آورده لذا خسرو پرویز نامه را پاره کرد و به فرماندار یمن- به نام «باذان» – که از دست نشاندگان حکومت ساسانی بود نوشت: به من گزارش رسیده مردی از قریش در مکه مدعی نبوت است. دو نفر از افسران ارشد خود را به سوی او اعزام کن تا از احوال وی پرس و جو کرده ، او را دستگیر کنند و برای من بفرستند.
شاید چندین و چند بار با چنین مواردی در کتاب های تاریخی آموزش و پروش و همچنین کتاب های دروس عمومی دانشگاه ها مواجه شده باشیم؛ اما به راستی این گونه بوده است؟!
کلیات داستان
اگر از جزئیات این داستان صرف نظر کنیم و به کلیات این داستان در گفته تمام مورخانی که این داستان را نقل کرده اند نگاهی بیندازیم، سه مرحله در این رویداد مورد توجه قرار می گیرد:
– پیامبر اسلام به خسرو پرویز نامه ای فرستاد.
– دو فرستاده از جانب ایران توسط باذان(فرماندار یمن) به سوی پیامبر رهسپار شدند.
– پس از بازگشت فرستادگان از جانب پیامبر، باذان مسلمان شد و دیگر ابنای پارسی مقیم یمن نیز با وی مسلمان شدند.
باید توجه داشت که یمن در آن روزگار جزء اراضی ایران ساسانی محسوب می شد.
جزئیات داستان
داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را مورخانی مانند طبری(سده های ٣ و ۴ ه.ق)، ابن بلخی(سده ۶ ه.ق)، ابن اثیر(سده های ۶ و ٧ ه.ق)، و… نقل کرده اند.
نامه پیامبر را غالباً، این چنین روایت کرده اند :
جزئیات این داستان در تاریخ طبری نسبت به منابعی مانند فارسنامه ابن بلخی و تاریخ کامل ابن اثیر کمتر است؛ در حالی که طبری نسبت به منابع دیگر کهن تر می باشد.
به طور مثال دلیل خسرو پرویز برای پاره کردن نامه، در تاریخ طبری نقل نشده و تنها گفته شده است: و خسرو نامه پیمبر را بدرید – تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٢
اما در فارسنامه دلیل پاره کردن نامه و همچنین پرخاش خسرو به فرستاده پیامبر نقل می شود : پرویز خشم گرفت بر فرستاده ی پیغمبر علیه السلام و نامه بدرید و گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت – فارسنامه ابن بلخی، ص ١٠۶
طبری در ادامه می نویسد: پس از آن خسرو به باذان فرمانروای یمن نوشت که دو مرد دلیر به نزد این مرد حجازی فرست که او را سوی من آرند. – تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٢
می گویند که آن دو شخص نزد پیامبر رفتند و پیامبر آنان را به اسلام خواند. و پیامبر با توجه به وحی الهی که به ایشان رسید، پیش بینی مرگ خسرو را کردند و در نتیجه فرستادگان موضوع را به باذان گفتند و باذان با تحقق این پیش بینی به اسلام گروید. تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٣
بررسی ابهامات
همان طور که می بینید اگر کلیات داستان را جدا از جزئیات آن بررسی کنیم، چیز دیگری حس می شود اما علاوه بر اینکه مورخان نظر یکسانی به این جزئیات ندارند؛ اگر جزئیات گفته شده را دقیق تر بررسی کنیم ابهاماتی بوجود می آید.
تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی(سده های ٣ و ۴ ه.ق)، کهن ترین منابعی هستند که از نامه ی پیامبر به خسرو پرویز سخن گفته اند.
جالب آنکه یعقوبی موضوع دیگری هم در این باره نوشته است. وی از جواب خسرو پرویز به پیامبر سخن گفته است : و خسرو [در جواب نامه پیامبر] بدو نامه ای نگاشت و آن را در میان دو پاره حریر نهاد و در میان آن دو، مُشکی گذاشت. چون فرستاده آن را به پیامبر داد، [پیامبر] آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بویید و به یاران خویش هم داد و گفت: «ما را در این حریر نیازی نه و از پوشاک ما نیست، باید البته به دین من درآیی یا خودم و یارانم به سرت خواهیم آمد و امر خدا از آن شتابنده تر است، اما نامه ات، پس من از خودت به آن داناترم و در آن چنین و چنان است» و آن را نگشود و نخواند و فرستاده نزد خسرو باز گشت – تاریخ یعقوبی، ص ۴۴٣
به هر حال در بسیاری از منابع مانند مسعودی، طبری، بلعمی، ابن بلخی، ابن اثیر و ابن خلدون چنین آمده که پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، خسرو به باذان دستور داد دو نفر نماینده به مدینه بفرستد (یا خود از مداین فرستاد) همانطور که اشاره شد، در منابعی که رویداد پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را آوردند؛ نقل می شود که این دو شخص برای دستگیر کردن پیامبر و یا بیم دادن ایشان روانه عربستان شدند. اما باید توجه داشت که فرستادن تنها دو شخص برای دستگیری شخصی مانند پیامبر آن هم در شبه جزیره عربستان کاری بسیار غیر منطقی و غیر معقول به نظر می رسد و باید بررسی کرد که دستگیری پیامبر چه سودی برای خسرو می توانسته داشته باشد؟! از طرفی در تاریخ ساسانیان به کرات به فرستادن سفیرانی برای گفتگو به سوی کشور های دیگر بر می خوریم و با توجه به روایت یعقوبی فرستادن این اشخاص بیش تر به فرستادن اشخاصی برای گفتگو می ماند. برخی از مواردی که درباره رفتار دو فرستاده و واکنش پیامبر در برابر آنها نوشته اند به هیچ وجه با قضیه دستگیری پیامبر همخوانی ندارد، به طوری که صحبت های جالبی درباره چگونگی پیرایش صورت به میان می آید:
هنگامی که آن دو تن به نزد پیمبر آمدند، ریش خود را تراشیده بودند و سبیل گذاشته بودند. و پیمبر دیدن آنها را خوش نداشت و سوی آنها نگریست و گفت: «کی گفته که چنین کنید؟»
گفتند: «پروردگار ما چنین گفته» مقصودشان خسرو بود. پیغمبر گفت: ولی پروردگار من گفته است که ریش بگذارم و سبیل بتراشم – تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٣
جدا از این موارد، بر طبق این داستان، باذان (فرماندار ایرانی یمن) که مسئول رسیدگی به این موضوع شد؛ اقدام به دستگیری کسی نکرد و حتی به اسلام گروید. شاید به ذهن آید که باذان با تدبیر خودش و بر خلاف نظر خسرو به جای آنکه دو نفر را برای دستگیری پیامبر فرستاده باشد، برای گفتگو فرستاده است؛ اما باید بررسی کرد که آیا باذان ریسک نافرمانی از شاه شاهان را می پذیرد یا خیر؟! به هـر حـال باذان مسئـول اجــرای دستوراتی است که از شاهنشاه ساسانی به وی می رسد و در صورت نافرمانی باید پاسخ گو باشد. این احتمال هم وجود دارد که خسرو پرویز پیگیری این موضوع را به باذان سپرده باشد و در این باره به وی اختیار تام داده باشد.
اگر به منابع دیگری که شرایط شاهنشاهی ساسانی را نقل کرده اند توجه کنیم؛ ابهامات دیگری هم بوجود می آیند.
تمام اطلاعاتی که از منابع مختلف تاریخی (ایرانی، بیزانسی، ارمنی، گرجی، سریانی، مصری و …) درباره تشریفات دربار تیسفون به ما رسیده اند، حاکی از آنند که این تشریفات سنگین ترین نمونه نوع خود در همه جهان باستان بوده است، و از جمله خود این تشریفات نیز پیچیده ترینشان تشریفات مربوط به باریابی کسان به نزد شاهنشاهان ساسانی مخصوصاً دوران خسرو پرویز بوده که گذشتن از یک هفت خوان واقعی رستم را برای آنان ایجاب میکرده است، بطوریکه حتی پادشاهان درجه دوم نیز اجازه چنین باریابی را جز با حفظ این مراسم نداشته اند و در اینصورت نیز هیچیک از آنان نمی توانسته اند از فاصله معینی به شاه نزدیکتر شوند. (در این باره میتوان بررسی جامعی را در ایران در دوران ساسانیان Arthur Christensen یافت که در آن از دیگر مورخان غربی نیز که در این زمینه گزارشهایی داده اند نقل قولهای متعدد شده است.)
در چنین شرایطی تصور اینکه یک عرب گمنام از بیابان حجاز، به نمایندگی از جانب یک عرب دیگر که شاید برای دربار ساسانی به همان اندازه خود او گمنام بوده است، در دربار حاضر شود و مستقیماً نامه را به خسرو پرویز بدهد!!! کمی سخت می آید.
برخی می گویند، پیش بینی های موبدان زرتشتی هم در زمان انوشیروان – که مصادف با ولادت با سعادت حضرت محمد (ص) بود – و هم در زمان خسرو پرویز- که هم زمان با بعثت نبی خدا بود – امکان ورود این نماینده ی عرب را به دربار ساسانی می دهد. بسیار عالی این حرف سنجیده و قابل قبولی است. اما آیا به راستی کسی که اینچنین به پیش بینی پیامبر بودن یک نفر معتقد می شود و تشریفات مهم را برای این موضوع نادیده می گیرد؛ بدین گونه با نامه ی آن شخص برخورد می کند؟! این هم کمی غیر منطقی به نظر می آید و یک تناقض است.
باید تـوجه داشت که در شـاهنامه که به نظر می رسـد فردوسی از منابع ایرانی و گفته های دهقانان بهره برده است، اثـری از چـنین نامـه ای نیست و به هیچ وجـه داستان پاره کردن نـامه پیامبـر در شاهنامه نقل نشده است و این مورد هم به ابهامات این داستان می افزاید.
ابهامات هنگامی بیشتر می شود که با بررسی زمان فرستاده شدن نامه های پیامبر به پادشاهان دیگر، در می یابیم که این نامه ها همزمان با سال هایی بوده است که پیامبر دچار مقابله با رویداد های مهمی در داخل سرزمین حجاز بوده است و هنوز بسیاری از اعراب اسلام نیاورده بودند.
در آخر باید پرسید که چرا داستان پاره کردن نامه توسط خسرو پرویز تا این حد مورد توجه قرار گرفته و همه گیر شده است؛ اما مسلمان شدن باذان -که تقریبا تمام مورخانی که از پاره شدن نامه سخن گفته اند بدان اشاره کردند- تا این حد گمنام مانده است؟ این موضوع هم به ابهامات می افزاید.
نتیجه گیری
شاید آنچه باعث شده است که داستان پاره کردن نامه پیامبر در نزد برخی باور پذیر شود غرور خسرو پرویز باشد. با خواندن برخی از منابع تاریخی، چهره ای که از خسرو پرویز ترسیم می شود، چهره ای مغرور و خود سر است. این چهره ی مغرور و خود سر از خسرو در داستان هایی مانند خسرو و شیرین هم نمایان می شود. اما باز هم روایاتی وجود دارد که چنین چهره ای را به خسرو پرویز نسبت نمی دهند.
به طور کلی باید پذیرفت که موضوع نامه پیامبر به خسرو پرویز با ابهامات زیادی روبرو است و هیچ کدام از روایات را در این باره به صورت قاطع نمی توان پذیرفت. اما اگر قرار بر آن است که از این رویداد یاد شود؛ باید به روایات ضد و نقیض اشاره کنیم و از آوردن ابهامات و تضاد های موجود در یک روایت غافل نشویم. بهتر است در چنین موضوعی که گفته های ضد و نقیض وجود دارد و نمی توان روایتی را بر دیگری برتری داد؛ صرفا از آن با عنوان «یک موضوع مبهم تاریخی» نام ببریم.
نمی شود در یک دادگاه شخصی را محکوم کنیم و بر اساس یک رویداد مبهم و البته اثبات نشده برای او حکم اعدام ببریم؛ بحث تاریخی هم به همین صورت است و باید با بررسی های دقیق صورت بگیرد.
بن مایه ها:
محمد بن جریر طبری. ترجمه: ابوالقاسم پاینده. تاریخ طبری، تاریخ الرسل و الملوک. تهران: اساطیر، ١٣٧۵
احمد بن اسحاق یعقوبی. ترجمه: محمد ابراهیم آیتی. تاریخ یعقوبی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ١٣٧۴
ابن بلخی. به تصحیح: گای لیسترانج،رینولد الن نیکلسون. فارسنامه. تهران: اساطیر، ١٣٨۴
عبدالحسین زرین کوب. تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: امیر کبیر، ۱۳۴۳، ۱۳۶۲
با سپاس از :
شاهنامه فردوسی
سایت علمی دانشجویان ایران
سایت تبیان
ممنون از مطالب خوبتون
با سلام عالی بود . خیلی زیبا
خیلی جالب بود. ابهامات وارده درست و منطقی بودن. مقاله هم بیطرفانه نوشته شده که به ارزشش اضافه میکنه.
ممنون
حتی من از نقل قول هایی از زردتشتیان شنیدم که خسرو پرویز نامه پیامبر رو بخاطر استفاده از کلمه دروغ پاره کرد و یا پاره نکرد و نخواند
گفته میشه در متن نامه پیامبر در بندی از ایرانیان میخواهد که دروغ نگویند و خسرو پرویز و زردتشت که فرهنگ دروغ رو تقریبا نابودکرده بودن نمیخواستن در دربار این مسئله مطرح بشه که وزرا یا افراد حاضر پیگیر کلمه دروغ بشن
آیا از این مسئله در کتب تاریخی چیزی گفته شده یا اینکه این موضوع ساخته دست برخی افراد برای توجیه رفتار خسروست؟؟
خیر در نامه حضرت محمد چیزی به نام دروغ وجود نداره و فقط دعوت از حکومت ساسانی به اسلام و اسلام آوردن بود که دلیل پاره کردن نامه هم این بود که ایرانیان از دیر زمان خدا پرست و یگانه پرست بودند.
با سلام؛ و اما بعد:
خیلی جالب است، ایرانیان از دیر زمان خدا پرست و یگانه پرست بودند!!! بنده خدا ، خود زرتشتیان این سخن را قبول ندارند.
سخن از روایات متناقض میزنید ولی تناقض در اصل نامه است یا جزئیات؟ در عجبم که از تناقض جزئیات اصل نامه را زیر سؤال برده اید..
اینکه پیامبر مـــکـه را فتح کند و خسرو پرویز نفهمد، میدانید اوج جهل و ضعف شاه ساسانی را نشان میدهد..
تشریفات؟ مگر میخواسته شاه را بوس و ناز کند؟ یک نامه بوده ولو اینکه کاردان یا مباشر شاه نامه را به شاه بدهد . در کدام سند نوشته شده است برای اینکه خدمتکار شاه یک نامه را به شاه تحویل بدهد باید هفت خوان طی میکرده است؟.
با درود بر شما
آنچه خواندن گزارشهای دراینباره به اندیشه میرسد پافشاری در ویران کردن چهرهی ساسانیان است برای نشان دادن خوبی اسلام و بویژه آنکه بیشتر این گزارشها را کسانی دادهاند که همچون طبری خود سنی مذهب بودهاند.
تازش به سرزمینهای دیگر در تشیع پذیرفتنی نیست مگر آنکه در پاسخ به تازش همان مردم باشد یا در جنگ برای جلوگیری از پیشرفت یا زمین گیر کردن دشمن.
از اینرو میبینیم هنگامی که میخواهند تازشی دیگر به ساسانیان کنند میگویند : هنگام زادروز پیامبر ، طاق کسری ترک خورد – دریای قم-ساوه خشک شد- آتشکدهی … خاموش شد!
و ما نمیشنویم که بتهای درون کعبه که ابراهیم پیامبر و خود پیامبر اسلام در شکستنشان پرآوازه هستند در این هنگام کوچکترین گزندی ببینند!!
به دیگر سخن هر رخداد بدی بود برای ایران بود و دیگر سرزمینها که همچون ایران یکتاپرست هم نبودند سر و مر و گنده ماندند!
دوست عزیز سلام من مطالب شما را خواندم و استفاده کردم
اما جواب؛
۱- همه مورخین به غیر از یعقوبی این بحث رو حتمی می دونند.
۲-خسرو پرویز گفت دو نفر را بفرست و می دونید که بعید هست منظور از دو نفر ۲ تا سرباز صفر باشند بلکه منظور دو فرمانده و ۲فرد سرشناس هست که مطمئنا هر فرمانده دارای چند مشاور و چندین سرباز هست، پس منظور از دو نفر هم روشن شد.
۳-خسرو وقتی به باذان دستور داد شاید باذان شخص درخور این کار رو پیدا نکرده باشه و دید لازم هست خودش هم به عنوان شخص سرشناس پیش پیامبر برود.
۴-همه ما از تشریفات دربار پادشاهان آگاهی داریم اما این که شما پیامبر و فرستاده او را به عنوان فرد ناشناس و عرب بیابانی معرفی می کنید دور از انصاف است چون در آن موقع پیامبر در مقام پادشاه عربستان بوده چون تعدادی از شهرهای بزرگ عربستان رو بدون جنگیدن تسخیر کرده بود.
۵- و پاره کردن نامه به دست خود خسرو پرویز هم چیز عجیبی نیست چون وقتی آدم عصبانی میشه هر کاری می کنه حالا اینکه یک نامه رو با دست خودش پاره بکنه اصلا دور از ذهن نیست.
پس میشه گفت پاره شدن نامه توسط خسروپرویز از اخبار معتبر و مسلّم تاریخی است و تقریبا همه مورخین قدیمی به غیر از یعقوبی آن را تأیید کردهاند به علاوه انتساب نامه موجود به پیامبر به طوری جدّی مورد شک و تردید هست و بر فرض صحّت انتساب منافاتی با پاره شده آن توسط خسروپرویز و ترمیم مجددش ندارد.
اینو از،شایت tebyan.net کپی نکردین احیانا؟
دوست عزیز این کطلب بی طرفانه نگاشته شده و نسبت به باقی سایتها اعتبارش بیشتره
دفعه ی بعد خواستی از سایت تبیان کپی کنی یه تغییراتی توش بده.
حالا کپی بودن به معنای بی اعتبار بودن نکات و دقت نظرهاست؟
از هرجا بوده، باشد، به هرحال نسبت به برخی دعاوی شما، سوال و نکته وجود دارد و شما نمیتوانید با ادعای اینکه مطلب بیطرفانه است، از پاسخگویی طفره بروید!
بیطرفانه ینی چه؟ ینی هرچیزی که پانوشت و منبع داشت، میشه بیطرفانه و موثق؟!
نویسنده زحمت کشیده اما این به معنای کامل بودن و همه جانبه بودن مطلبش نیست و جای پاسخگویی باز است!
دوست عزیز مطالب بسیار واضح و بی طرف هستند درود بر شما فقط یک مطلب هست که بد نیست بهش اشاره بشه همه جا صحبت از پاره کردن نامه میشه و اگر به قدمت تولید کاغذ مراجعه بشه کاملا مشخصه که در اون زمان کاغذی وجود نداشته و نامه ای که روی پوست نوشته شده نمیشه پارش کرد این ابتدایی ترین نکته ای هست که به ذهن خطور میکنه
فوق العادهه بود
افرین
روشنگری کنید از دروغغ تازی رهاش شیم
درود بر شما ایرانیان در زمان ساسانی یکتا پرست بودن دلیلی وجود نداشته که بخوان مسلمان بشن اصلا فرقی نداره که چه دینی داشته باشی مهم انسانیت هس خدا فقط اینو از بشر میخواد برام سواله که چرا پیامبر کشوری رو دعوت به یکتا پرستی میکنه در حالی که مردم اون کشور همه یکتا پرستن اصلا شاید چنین نامه ای وجود خارجی نداره.شایدم این نامه دستاویزی بوده برای حمله وحشیانه اعراب به ایران.
اولا چنانچه نامه پیامبر پاره شده محتوایش چگونه بمارسیده؟ثانیا شخصا از یکی از علمای علم رجال وتاریخ شنیدم که رسول اکرم فرمود عجم ها خود به دین اسلام خواهند گروید ثالثااین قضیه تراشیدن ریش کلا ساخته شده یک مورد اتفاق افتاده درباره یکی از سفیران رسول اکرم است که به روم فرستاده شده بود که در بازگشت ریشش را تراشیده بود که پیامبر فرمود خودتان را به شکل کفار درنیاورید شما در کدام تصویر ونگاره مردان ایرانی را با محاسن تراشیده دیده اید؟ودر ضمن علت قبول زرتشتیان به عنوان اقلیت صاحب کتاب توسط فاتحین جنگ اعراب با ایرانی ها چیست؟ونیز چه خوب است رفتار جوانمردانه وانسانی سعدابن ابی وقاص را با پیکر رستم فرخزاد یاداوری کنم .اواز اسب پیاده شد ودستور داد پیکر ان قهرمان برسم دین زرتشت رفتار شود ……….
سلام علیکم فعلا کاری به متن نامه و بررسی آن ندارم اما خواهرم بیتا شما که این مطلب را فرمودی توجه داشته باش که اولا بر اساس سخن قرآن کریم ان الدین عندالله اسلام یعنی تنها دین نزد خدا اسلام است و این به این معنی است که دین حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی نیز اسلام بوده است که بعد شریعت یهود و مسیح از آن اصل منحرف شده و آن را تحریف کردند. لکن هر پیامبر اولوالعزمی که میامده شریعت پیامبر قبل خود را نسخ نمیکرده بلکه همان اصل را به اضافه اضافاتی که آن هم بر اساس مقتضیات زمان و شرایط عصر و دوران هر کدام از انبیاء بوده آمده است لذا رسول اکرم نه تنها به خسرو پرویز بلکه به دیگران هم که اعم از یهود و مسیح و ادیان دیگری داشتند دعوتنامه فرستاد و آنها را به اسلام دعوت کرد که احکام جدید را که در دین اسلام آمده تحت هدایت رسول اکرم قبول کنند هیچ گاه رسول اکرم نخواست ادیان الهی را نسخ کند ما در اسلام قائل به نبوت حضرت موسی و عیسی علیهم السلام هستیم لکن با انحرافاتی که در ادیان آنها بوجود آمد مخالفیم و در زرتشت هم وضع بر همین منوال است جدای از اینکه اصلا نسبت به زرتشت و دینش ابهامات فراوان تاریخی وجود دارد لذا نمیشود به یک امر مبهم استناد کرد و بعد اینکه پیامبر اکرم هیچ وقت توحید و یکتاپرستی را از کسی نگرفت چه اینکه خودش دعوت به توحید کرد همچنانکه عمویش ابوطالب و پدر بزرگش عبدالمطلب یکتا پرست بودند لکن آنها فقط باید رسول اکرم را به عنوان آخرین رسول میپذیرفتند زیرا همه انبیاء قبلی امتشان را سفارش کرده بودند به قبول نبوت رسول اکرم
شما این آیه را خوانده ای که خدای متعال فرموده :
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (۶۴) آل عمران یعنی :
بگو اى اهل کتاب بیائید به سوى کلمهاى که تمسک به آن بر ما و شما لازم است و آن این است که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگیریم و یکدیگر را به جاى خداى خود به ربوبیت نگیریم اگر نپذیرفتند بگوئید شاهد باشید که ما مسلمانیم (۶۴).
اصل اسلام یعنی این پس اسلام نیامده تا یکتا پرستی را بگیرد بلکه در صدد است بر اساس شرایط مردم هر زمان از جهت علم و عقل و شرایط دیگر آنها را با احکام جدید در همان یکتاپرستی استوارتر کند. موفق باشید
محمودجان، برادر، متأسفانه ذهن شما در تحلیل مسائل و اثبات، در آموزه های دوان دبستان باقی مونده. فرمودین : "بر اساس سخن قرآن کریم، تنها دین نزد خدا اسلام است". از کتابِ اسلام تأیید میارین واسه خود اسلام؟ واقعاً که کودکانه است. یعنی توقع داشتین که قرآن، خودش و دینش رو نفی کنه؟ در حقیقت، شما بخاطر پذیرفتن اسلام، قرآن رو قبول دارین؛ اما معنیِ حرف شما اینه که قرآن رو باور داشته باشین و بواسطه این آیه، اسلام رو هم بپذیرین!!! حالا سوال من اینه : آیا انجیل و تورات چیزی به غیر از همین رو درباره دینشون گفتن؟ آیا انجیل و تورات، مسیحیت و یهود رو دین حقِ خداوند نمیدونن؟
در ادامه گفتین : "شریعت یهود و مسیح از آن اصل منحرف شده و آن را تحریف کردند". حالا من میگم اصل چیز دیگری بوده که همه ی ادیان از اون منحرف شده اند. دلیلی مبنی بر عدم انحراف اسلام و قرآن از اصل دارین؟ چیزی برای اثبات مستثنا بودنشون؟ بغیر از اینکه بخواین از قرآن آیه ای بیارین که در قرآن گفته شده این کتاب و دین به اذن خدا از انحراف مصون مونده. یعنی مثل اینکه من کتابی بنویسم و توی اون کتاب بنویسم کتابِ من بهترین کتاب جهانه؛ و هرکسی مخالفت کرد یا دلیل ادعای من رو پرسید، بگم در همان کتابی که بهترین کتاب جهانه صریحاً گفته شده.
در ادامه تأکید روی "اولوالعظم" بودن پیامبرها کردین. حتماً اونقدری به مطالب قرآن تسلط دارید که داستان موسی و خضر را خوانده یا حداقل شنیده باشید. خضر پیامبر اولوالعظم نبود، ولی به موسی که پیامبری اولوالعظم بود رسم و روش زندگی آموخت. پس نه در اولوالعظم بودن و نه در مشخصه های آن، یعنی کتاب آسمانی و شریعت(دین)، امتیازی نیست.
در ادامه گفتین که "هر پیامبر اولوالعزمی که میامده شریعت پیامبر قبل خود را نسخ نمیکرده بلکه همان اصل را به اضافه اضافاتی که آن هم بر اساس مقتضیات زمان و شرایط عصر و دوران هر کدام از انبیاء بوده آمده است"، تفاوتِ رویِ کار آمدنِ موسی تا عیسی نزدیک به ۱۲۰۰-۱۳۰۰ سال است. و از عیسی تا محمد تقزیباً ۶۰۰ سال. هرچند که در این فواصل زمانی، انبیاء دیگری نیز روی کار آمدند. گفتین "آنها فقط باید رسول اکرم را به عنوان آخرین رسول میپذیرفتند". چه چیزی شما رو توجیح میکنه که مقتضیات زمان حال، در طی این ۱۴۰۰ سال، بعد از پیامبراسلام، تغییری نکرده و تا زمان ظهور منجی هم تغییری نخواهد کرد؟ چرا لازم نبوده و نیست و نخواهد بود تا فرد جدیدی برای مردم بیاد و "بر اساس شرایط زمان، از جهت علم و عقل و شرایط دیگر، آنها را با احکام جدید، در همان یکتاپرستی استوارتر کند." ؟
" همه انبیاء قبلی امتشان را سفارش کرده بودند به قبول نبوت رسول اکرم"! برای این گفتتون منبعی بجز کتاب دینی مدرسه سراغ دارین؟ و با توجه به تأکید مداومتون به انحراف ادیان و کتابهاشون، اگه این مطلب در کتاب ادیان دیگر هم نوشته شده باشه و در دینی بیان شده باشه، پس صرفاً میتونه بخشی از انحرافِ اونها باشه.
چیزی رو بعنوان چراغ راه زندگی درنظرگرفتین که چیزی ازش نمیدونین، مگر اون چیزی که دیگران توی گوشتون خوندن.. حیف
سلام مطالب جالب بود،ولی ایران در آن زمان کشوری متمدن،دارای قانون اساسی بوده و از طرفی دختر رو مایه ننگ نمیدونسته و براش ارزش قائل میشده و تمام اعتقادات اشتباهی که اعراب به آن اشراف داشتند رو مایه ننگ بشر میدانسته،از طرفی به خدای یکتا یقین داشته پس نیازی به دعوت به یکتا پرستی و حمله وحشیانه و اجبار تبعیت از دین پیشنهادی اعراب رو نداشته.اعراب نباید به خود اجازه انجام چنین حرمت شکنی و بی آبرویی رو میدادند تا ناموس ایرانیان رو به تاراج ببرند
دقیقا درسته.
میگویند که پیامبر به ایران نفرین کرد اما نباید این کار را میکرد دین زرتشتتی اولین دین یکتاپرستی هست و زمان حضرت زرتشت بیشتر جهان بت پرست بودند و با امدن دین زرتشتی یکتاپرستی آغاز شد.وقتی اوستا را نوشتند روی پوست۱۲۴۰۰۰ گاو ان را نوشتند وقتی اعراب حمله کتاب مقدس را اتش زدند خیلی از ایرانیان را کشتند و کسانی هم که زنده مانند باید به انها پول میداند.الان به هر کشی که بگی دین زرتشتی میگه اتش پرست حتا پیامبر هم همینرو میگفت
اسناد نامه پیامبر به خسرو پرویز
داستان نامه پیامبر به ملوک و پادشاهان داستانی نزدیک به تواتر است (روایتی از طُرُق و افراد مختلف، بسیار گزارش شود به گونهای که به صحت خبر اطمینان حاصل شود. به خبرِی که چنین ویژگیای داشته باشد، مُتَواتِر گویند) و تمام تواریخ اسلامی بدان گواهی می دهند.
تاریخ طبری ، تاریخ یعقوبی ، ابن خلدون ، ابن بلخی ، بخاری ، حمدالله مستوفی ، اخبار طوال ، بلعمی ، بیهقی ، حبیب السیر، نویری ، واقدی ، مسعودی ، مسکویه رازی ، ابن هشام ، سدید الدین محمد عوفی ، قلقشندی ، ثعالبی ، حمزه اصفهانی ، بلاذری ، ابو ریحان بیرونی ، ابن عبد البر ، ابن جوزی ، ابن سعد کاتب ، خطیب بغدادی ، ابن کثیر ، ابن اثیر و…. از این واقعه یاد کرده اند. و این واقعه ای نیست که با شبهه ی یک مستشرق متزلزل شود و آن را به خرافه پردازی بنامند.
۱٫ شبهات تاریخی را بایستی در بستر اسناد تاریخ بررسی کرد و نه اینکه با ذهن پروری و خیال پردازی تاریخ را مخدوش نمود.
۲٫ سطح بندی ملوک و پادشاهان از دیدگاهی ناسیونالیستی به جهت فخر فروشی است که از منظر ادیان الهی جایی ندارد و پیامبران منادیان هدایت جمیع بشریتند و نبی مکرم اسلام به جمیع حکامی که جامعه ای زیردست داشتند ، نماینده فرستادند .
۳٫ دین در جوامع پیش از قرن ۱۹ مهم ترین مؤلفه ی هویت بود و حتی پادشاهان، خود را منتسب به ادیان و خدایان می کردند و لذا امر ادعای نبوت امر سهل و بی اهمیتی نبود که پادشاهان به سادگی از آن بگذرند و به هیچش بخوانند.
۴٫ به نقل ابن هشام وقتی پیامبر دعوت خویش را آشکار کرد ، خـبر دعوت او به کسرى رسید.او خشمگین نامهاى به باذان نوشت که: به ما خبر رسیده که در مکّه مردى پیداشده که اطـاعت ما نمىکند و مردم را به دین خود مىخواند و مىگوید من پیامبر خدایم. اکنـون بـا لشـکرى به جنگ وى برو و اگر به اطاعت من درآمد و توبه کرد،از او بگذر،وگرنه سر او را ببر و نزد من فرست.باذان مردى عـاقل بـود،نامۀ کسرى را در جوف نامهاى ازخود به سوى پیامبر فرستاد… .
حمزه اصفهانی می نویسد : چـون از پادشاهى خسرو پرویز ۱۹ سال گذشت،عامل وى دریمن موسوم به باذان به او نوشت:در کوههاى تهامه صاحب دعوتی پیدا شده که در نهان مردم را به سوى خود مىخواند و پیروانش اندکند و عربها جز اندک که آیین او را پذیرفتهاند،او را بیمناک کرده وبه جـنگش برخاستهاند.
از دو گزارش فوق به دست آید ، پیش از این که پیامبر نماینده ای به خسرو پرویز بفرستد ، خسرو پرویز دغدغه¬ی حکومتی و تزلزل دینی داشته است و وضعیت برای ارسال نماینده مساعد بود. همچنان که پادشاه روم پیش از ارسال نماینده خوابی دیده بود و دغدغه مند بود که تعبیر خواب چیست و با آمدن نماینده پیامبر تعبیر خواب خویش را یافت.
تفصیل اسناد نامه پیامب به خسرو پرویز
محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت: روائع التراث العربی، ۱۳۸۷ ه.ق، ج ۲، ص ۴۵۴؛ تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵، ج ۳، ص ۱۱۴۲؛ ابن اثیر جزری، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلی، ابوالقاسم حالت، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی، ۱۳۷۱، ج ۵، ص ۱۸۵؛ ابو علی بلعمی، تاریخ بلعمی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸، ج ۳، ص ۲۲۶؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دار الجیل، ۱۹۹۲٫ ج ۳،ص ۸۸۹؛ احمد بن علی بن حجر العسقلانی، الإصابه فی تمییز الصحابه، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵، ج ۱، ص ۴۶۳؛ خیر الدین الزرکلی، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت: دار العلم للملایین، ۱۹۸۹، ج ۴، ص ۷۸؛ أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری، کتاب جمل من انساب الأشراف، بیروت: دار الفکر، ۱۹۹۶، ج ۱، ص ۲۱۵؛ طبقات ابن سعد، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴٫ ج ۴، ص ۱۷۰؛ ابن هشام، زندگانی محمد (ص) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۳۸۵؛ ابن هشام، السیره النبویه، بیروت: دار المعرفه، ج ۲، ص ۶۰۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷ ه.ق. ج ۴، ص ۱۸۰-۲۶۹؛ مطهر بن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۵۲۰؛ ابن فقیه همدانی، ترجمه مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، ترجمه ح. مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹، ص ۱۶۷؛ ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحاده، بیروت: دار الفکر، ۱۹۸۸، ج ۲ ص ۴۵۱؛ شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۹۹۳، ج ۳، ص ۳۴۳؛ أبو الحسن علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الإشراف، القاهره: دار الصاوی، (افست قم: مؤسسه نشر المنابع الثقافه الاسلامیه). ص ۲۲۵؛ احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، ج ۲، ص ۷۷٫
آفرین.دقت وموشکافی عمیق ودرعین حال بسیارروان مایه ی سرافرازیست.سئوالی دارم که زمانِ زیادی ذهنم رامشغول کرده.آیا دولت ایرانیه آنروزگار(خسروپرویز)توانِ ازمیان برداشتنِ پیامبر اسلامراداشت؟آیادولتمردان وآگاهانِ آنزمان پیش بینیِ به قدرت رسیدنِ این دینِ تازه را درآینده ای نزدیک کرده بودند؟مگرایرانیان آنروزگار"یکتاپرست"نبودند؟!!!
با درود
طبق محاسبه نامه حضرت محمد باید در تاریخ ۶۳۰ میلادی نوشته و فرستاده شده باشد و خسرو پرویز در ۶۲۸ میلادی بدست پسرش به قتل رسید
درود . طبق کدام محاسبه دقیقا؟
باسلام خدمت نگارنده عزیزودوستانی که نظرفرستادن
.ُسوال کوتاهی ازتمامی عزیزان دارم
آبا بنظرشماوقت آن نرسیده که بفرموده خدادرقران که
درچنین مسائلی باید به عقل خود رجوع کنید….
گوش کرده و……عزیزان عقل کمترین حقیر چنین برداشت میکنم که…۰بجزحدیث هاکه دارای سند هستند
درتمامی روایات هم که بنام ائمه درتاریخ امده بسیار تناقض وجود دارد واین تناقَض ها نشانه تحریف تاریخ و وقایع ان توسط یهودیان که مورخین همچون طبری و….جیره خوارشان بوده انددست کاری شده وبسیار زیرکانه به این کار دست زدن بطوری که از سده های آعازین نشر اسلام تا اوج ان در زمان حال جمله گی ماپیروان ان درپیج وخم این گفته هاگیر کرده ایم و چهارده قرن درخم یک کوچه ایم …اگردقت کنید بسیار هوشمندانه حتی در معتقدترین مومنین هم شک وتردید هرچند جز ایجاد کرد ه اند….
ببخشید اگر پرحرفی کردم و….
اندکی…….صبر…..سحر…خیلی خیلی..نزدیک است
انشاالله
سلام
همین الان اگه یکی به حوزه علمیه قم نامه بنویسه بگه من امام زمانم یا با امام زمان رابطه دارم، بانامه اش چیکار میکنن؟ مگه امکان داره که پیغمبری که برای اعراب شق القمر کرده تا ایمان بیارن، بدون دلیل و مدرک و معجزه یه آدم ساده رو بفرسته برای دعوت به دین. مگه قرآن در مورد حضرت موسی و دعوت از فرعون یک عالمه داستان نگفته که انواع معجزات رو به موسی داد تا فرعون ایمان بیاره.
ممنون. مطلبتون خیلی عالی بود.
باید گفت دلایل بسیار سستی ارایه داده اید استناد به شاهنامه چه ربطی به تاریخ دارد کجا فردوسی همه وقایع تاریخ را ذکر کرده که این مطلب را هم الزاما ذکر کند دوما نامه به باذان چه ارتباط و منافاتی با پاره کردن نامه پیامبر دارد با این اظهار نظر های سست ارزش علمی مقاله و سایت خود را پایین نیاورید و بر مسلمات تاریخ انگشت اتهام نزنید.
سلام
سلام به همه دوستان عزیز
دوستان اگه میخواین واقعییت ها رو بدونین باید با عقل پیش برین
مثلا پیامبر برای چه مسائلی بین اعراب به پیامبری رسید ؟
زنده به گور کردن ،بت پرستی ،ازدواج یک زن با چند مرد و…..
حالا این پیامبر که مامورییتش مبارزه با این مسایل بوده و از اوضاع داخلی ایران بی خبر بوده و نمیدونسته که مردم ایران یکتا پرست بودن ،به شاه ایران میگه این کارا رو نکنین .
خب وقتی تمدن ایران از زمان قبل از کورش خدا پرست بودن و دختر و زن رو الهه میدونستن ،و شاه ایران در اون زمان گفته که ما مدتهاس که خدا رو میپرستیم ،مگر شما دخترانتان رو زنده به گور میکردین ؟؟؟؟وای بر شما اعراب جاهل و نادان شما میخواهید فرهنگ کثیفتون رو به ما تحمیل کنین
با سلام و تشکر از نکات خوبی که بیان فرمودید لطفا کتاب یا منبع گفته های قابل تامل تونو بفرمایید، برای من خیلی جذاب بود مخصوصا اونیکه رفتار سعد بن ابی وقاص مقابل رستم فرخزاد رو گفته… خیلی علاقه مند شدم مطالعه کنم با سپاس فراوان
درود منابع انتهای نوشته قرار دارد.
بعضی ها طوری حرف مفد زدند که انگار ۱۵۰۰ سال قبل رو با چشم خودشون دیدند
شما ها از ۱۵۰ سال پبش هم دقیق خبر ندارید چه برسه به ۱۵۰۰ سال قبل؟
اما در تاریخ اسلام تمام حقایق و اتفاقات مهم به طور دقیق ثبت شده (کلمه به کلمه)
چون ده ها نویسنده بوده
حالا این به کنار
ساسانیان یه سلسله فاسد کافری بود ۱۵۰۰ سال پیش نابود شد تمام شد رفت
وقتی این کافر نامه پیامبر رو به سخره گرفته انتظار داشتید پیروز میدان جنگ باشه؟ خخخخخ
درود بر شما
یک مشکل بزرگ که الان مطرح است خیلی از پانترک ها و دشمنان ایران میگن که زبان فارسی از عربی اومده! اما من رجوع میکنم به نامه محمد به خسرو پرویز که اولین نامه تاریخ عرب ها هست . جدای از اینکه این نامه واقعا فرستاده شده یا نه اما مشخص هست که نوشته ها و حروف همون فارسی هست . سوال اینجاست که این حروف در اصل فارسی بودند یا عربی؟ اگر عربی بودند که اصلا عربستان سواد نداشتند!
بله دقیقا آقای عباس حرفتونکاملا درست هست…طبق مطابقت لوح های سنگی (کتیبه های گنج نامه) که آثاری فوق العاده مهمهستن ، این سنگ نوشته ها به سه زبان نوشته شدن ، میخی پارسی باستان،میخی ایلامی و میخی بابلی که دو زبان اون (ایلامی و بابلی ) به پهلوی اشکانی و ساسانی تبدیل شده و این دو باهم ترکیب شده زبان های خاورمیانه و عربی رو تشکیل دادن…اعراب به زبان نزدیک ترین امپراطوریشون صحبت میکردن که ساسانی بوده پس زبان عربی وجود خرجی نداره هرچه هست با افتخار زبان ساسانی (ایرانی) هست…
بله دقیقا آقای عباس حرفتونکاملا درست هست…طبق مطابقت لوح های سنگی (کتیبه های گنج نامه) که آثاری فوق العاده مهمهستن ، این سنگ نوشته ها به سه زبان نوشته شدن ، میخی پارسی باستان،میخی ایلامی و میخی بابلی که دو زبان اون (ایلامی و بابلی ) به پهلوی اشکانی و ساسانی تبدیل شده و این دو باهم ترکیب شده زبان های خاورمیانه و عربی رو تشکیل دادن…اعراب به زبان نزدیک ترین امپراطوریشون صحبت میکردن که ساسانی بوده پس زبان عربی وجود خرجی نداره هرچه هست با افتخار زبان ساسانی (ایرانی) هست…