حکومت سامانیان بعد از نابودی حکومت طاهریان روی کار آمد.این دودمان کهن ایرانی (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) در زمان حکومت خود بر سرزمینهای خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمانروایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند.سامانیان از نوادگان بهرام چوبین ساسانی بودند که آیین زرتشتی داشتند و از مردمان بلخ بودند.بنیانگذار این سلسله نصر یکم و گروهی از فرمانروایان برجسته او بود.
او توانست با روی کار آمدنش اوضاع ایران را سرو سامان دهد و آرامشی نسبی را برای ایرانیان فراهم کند.البته این آرامش همیشگی و در زمان همه حاکمان نبود. ثبات این سرزمین با کوششهایی که توسط مرداویج زیاری برای بازگرداندن طرز حکومت پیش از اسلامی صورت گرفت و همچنین با افراط کاریهای دینی پادشاه با شکوه سامانی، نصر دوم در اواخر زندگی خود به مذهب اسماعیلی گروید و از این راه خود را با دستگاه خلافت درگیر کرد، در صورتی که این دستگاه در حقیقت تکیه گاه عمده این سلسله به شمار میرفت. با وجود این، حتی پیش از آن که نشانه سقوط سامانیان در نتیجه کشمکشهای ایشان با خاندانهای زمیندار با نفوذ یعنی «دهقانان» و خاندانهای مأموران رسمی پدیدار شود و نیز در نتیجه جنگهای درون خاندان خود ایشان و بالاخره با گسترش قدرت آل بویه در باختر و جنوب باختری ایران آشکار شود، تحولی در نوار باختری منطقه نفوذ ایشان به دست آمد که چهره جهان اسلامی را از سده پنجم هجری / یازدهم میلادی به بعد کاملاً تغییر داد. مدت درازی مجاهدان در راه ایمان، بار جنگهای دفاعی را در مرزهای امپراتوری بیزانس بر دوش داشتند و تقریباً همه ساله با هجومهایی که به «حملههای تابستانی» معروف شده بود، در سرزمینهای آل بویه پیشروی میکردند، ولی هیچ پیشرفت بزرگی برای مردم ارتدوکس و آیین آناتولی به دست نمیآمد. در فرارود و کناره دره فرغانه نیز با همسایگان غیر مسلمان زد و خوردی صورت میگرفت. که از این میان تنها بهره عمدهای که در نبرد سامانیان با همسایگانشان نصیب ایشان شد، گرفتن طراز «تلاس» در ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م بود. همسایگان نامبرده شده؛ قره خانیان یا ایلخانان «هر دو نام عنوانهایی است که داشتند» بودند؛ که بر ترکان قَرلُق فرمانروایی داشتند. کشور ایشان پس از انقراض دومین فرمانروایی گوک تورکها به وجود آمده بود، که خیلی زود پاره پاره شد، به صورت دولتهای کوچکی درآمد که روابط آنان با یکدیگر خیلی هم دوستانه نبود.در دوره ایران سامانی، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در امور اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعرانی ایرانی همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ – ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ – ۷۰ ق / ۹۳۵ – ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و تلفیق لهجههای محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دبار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان «فارسی جدید» رواج پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست.سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرائی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکلگیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزائی دارند.در دوره سامانیان، زبان فارسی از پیشرفت و شکوفایی زیادی برخوردار شد. با آن که سامانیان در کارهای اداری زبان عربی را به کار میبردند و آن را شعار وحدت خلافت میشمردند، امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی دری همچون رودکی «وفات در ۳۲۹ ق / ۹۴۰ – ۱ م» و دقیقی «حدود ۳۲۵ – ۷۰ ق / ۹۳۵ – ۸۰ م» از نخستین کسانی باشند که با گونهای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای ماندهاست. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژههای عربی به آن راه یافت که این امر تا اندازهای نتیجه پیشرفت جهانی تمدن اسلام بودهاست.
امیران سلسله سامانی
- سامان خدا
- اسد بن سامان
- یحیی بن اسد
- نصر بن احمد (۲۷۹ – ۲۵۰ ه. ق.)
- اسماعیل بن احمد، معروف به امیر ماضی (۲۹۵ – ۲۷۹ ه. ق.)
- احمد بن اسماعیل، معروف به امیر شهید (۳۰۱ – ۲۵۹ ه. ق.)
- نصر بن احمد، معروف به امیر سعید (۳۳۱ – ۳۰۱ ه. ق.)
- نوح بن نصر، معروف به امیر حمید (۳۴۳ – ۳۳۱ ه. ق.)
- عبدالملک بن نوح، معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه. ق.)
- منصوربن نوح، معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه. ق.)
- نوح بن منصور، معروف به امیر رضی (۳۸۷ – ۳۶۵ ه. ق.)
- منصور بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۷ ه. ق.)
- عبدالملک بن نوح (۳۸۹ – ۳۸۹ ه. ق.)
- اسماعیل بن نوح (۳۸۹ – ۳۹۰ ه. ق.)
این سلسله بعد از چندی که حکومت کرد مانند دیگر حکومت ها سقوط کرد که عواملی در آن وجود داشت که در زیر به این عوامل میپردازیم.
عوامل درونى
در مورد اوضاع مطلوب اقتصادى و تجارى ماوراءالنهر و رفاه نسبى مردم در عهد سامانیان لازم به ذکر است این وضع مطلوب تا اخر عمر دولت سامانیان استمرار نیافت. چه عواملى موجب بروز این مسئله شد و این موضوع چه پیامدهائى را در برداشت؟ در پاسخ به این سؤال دو دلیل عمده را مىتوان برشمرد یکى افزایش هزینه دولت و دیگر کاهش درآمد آن. اما از مهمترین عوامل افزایش هزینه دولت ایجاد نظام گسترده دیوانى بود که باعث استخدام شمار زیادى از کارمندان حقوق بگیر شد و همچنین تشکیل و نگهدارى نیروى نظامى سازمان یافته، هزینههاى بسیارى داشت. راجع به دلایل کاهش درآمد دولت باید گفت که ایجاد نظام گسترده دیوانى و رواج بازرگانی، گسترش و رونق شهرها و پیشرفت صنایع را بهدنبال داشت رونق روزافزون شهرها از یک سو و بىتوجهى دولت به امور روستاها از سوى دیگر موجب روى آوردن جمع زیادى از دهقانان به شهرها شد و کساد کار کشاورزى آغاز گردید۱. موضوع دیگر آن بود که دولت براى تأمین هزینه روبه افزایش سپاه مجبور به واگذارى درآمد (اقطاع) پارهاى از زمینهاى کشاورزى به سران سپاه شد. همچنین جمعى از تجار با خرید زمینهاى زراعتى به جمع مالکان زمین پیوستند. افزایش املاک سلطنتى و نیز وسعت روزافزون املاک موقوفه باعث شد که خاندانهاى قدیمى سنتى در برابر نوزمینداران از جمله سوداگران و بلندپایگان نظامى جاى خالى کردند (تاریخ از اسلام تا سلاجقه (کمبریج۴) ص ۱۳۴). بهعبارت دیگر با ضربههائى که به قدرت و حیثیت دهقانان زمیندار محلى وارد شد عقبنشینى اشرافیت موروثى کهن که شرف او به آل و تبار بود در برابر این ملاکین جدید کاملاً طبیعى مىنمود (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). مسلم است که دلسردى دهقانان به رکود وضعیت کشاورزى مىانجامد و این موضوع موجب مىشد که صدور محصولات کشاورزى که یکى از اقلام صادراتى دولت سامانى به سرزمینهاى اطراف و از منابع درآمد دولت بود دچار اختلال شود. اما مهمترین پیامد اجتماعى و سیاسى این رکورد اقتصادی، انحطاط طبقه دهقان بود که در واقع ستون فقرات دولت بهشمار مىآمد و به قول فراى کاهش قدرت و نفوذ طبقه دهقان داراى نتایجى پردامنه بود و آن را مىتوان از جمله عوامل تسلط ترکان بر ماوراءالنهر به شمار آورد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۱). نظر به اهمیت موضوع لازم است در این زمینه بیشتر توضیح داده شود.
(۱). حفارىهاى باستانشناسی، مهاجرت دهقانان به شهرها را تأیید مىکنند. زیرا که تعداد کوشکها و قلاعى که در نقاط مختلف واحه بخارا در دوره پیش از سامانیان بس زیاد بود در پایان دوره سامانیان بسیار ناچیز شد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۳۰).
چنانکه مىدانیم سامانیان خاستگاه دهقانى داشتند و بنابراین پشتیبان و مدافع این طبقه و مروج سنن آنها بودند. از جمله دلایل این موضوع آنکه سامانیان هیچگاه سعى نکردند امرا و فرمانروایان محلى را از میان بردارند و از طریق رابطه دست نشاندگى با فرمانروایان محلى نواحى مختلف سرزمین تحت سلطه خود، ارتباط داشتند. از آنجا که دستگاه حکومت مداراگر سامانیان نه تنها بر منافع طبقه دهقان آسیبى وارد نمىآورد بلکه آن طبقه را تقویت نیز مىکرد، فرمانروایان محلى و دهقانان نیز از امارت سامانیان پشتیبانى مىکردند (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۷۷-۷۶). اما با توجه به آنچه از اواسط دوره سامانى موجب زوال تدریجى طبقه دهقان شد مىتوان گفت که سامانیان یکى از نقاط اتکاى خود را از دست دادند.
چنانکه مىدانیم در آغاز تشکیل حکومت سامانى سپاه این دولت متشکل از نیروى رعایائى بود که دهقانان مناطق مختلف در اختیار امیر سامانى مىگذاشتند همچنین نیروى مردمى خودجوش در مواقع ضرورت در خدمت سامانیان قرار مىگرفت. بهعنوان مثال هنگامى که عمرولیث صفارى قصد حمله به ماوراءالنهر را داشت امیراسماعیل سامانى براى مقابله با او اندر ماوراءالنهر منادى کرد که عمرو آمد که ماوراءالنهر بگیرد و مردمان بکشد و مالها غنیمت کند و زنان و فرزندان را برده کند (تاریخ سیستان، ص ۲۵۵). و با این تبلیغات بود که هرچه اندر ماوراءالنهر کس بود مردان کارى همه با او برخاستند و به حرب عمرو آمدند گفتند به مردى کشته شویم به از آن که اسیر … (تاریخ سیستان، ص ۲۵۵). اما به جاى این سپاه مردمى لشکرى دائمى متشکل از عناصر غالباً ترک جایگزین شد. افزایش قدرت سپاهیان ترک و تقاضاهاى مالى روزافزون آنها بهتدریج دستگاه ادارى مملکت را در خدمت آنها قرار داد. در واقع از زمان امیرنوحبن نصر سامانى (۳۴۳-۳۳۱ق) انحطاط دولت سامانى آغاز شد. نوحبن نصر کمى پس از استقرار بر تخت حکومت با مشکلات مالى روبهرو شد و به افزایش میزان مالیاتها تا دو برابر اقدام کرد (بخارا دستاورد قرون وسطی، ص ۱۲۴). با این همه وزیر او الحاکم نتوانست توقعات مالى سپاهیان را برآورده سازد و جان بر سر این کار گذاشت (زینالاخبار، ص ۳۵۱). این موضوع مقدمه درگیرى مستمر دیوانسالاران (که اغلب خاستگاه دهقانى داشتند) و سپهسالاران بود و بهتدریج نظامیان بر دیوانسالاران برترى یافتند. در عهد نوحبن منصور (۳۸۷-۳۶۵ق) وزیر ابوالحسین عتبى در جهت بازگرداندن اقتدار دیوانسالاران تلاش بسیارى کرد کوششهاى آن وزیر لایق با قتل فجیع او به توطئه امراى سپاه بىنتیجه ماند (ترجمه تاریخ یمینی، ص ۶۰-۵۷). پس از او نیز بیشتر وزرا سرنوشتى حزنآور داشتند. در چنین احوالى اقتدار حکومت و دولت سامانى بازیچه اهداف سران سپاهى شد. آنچه بر این مشکلات مىافزود خردسالى و بىتجربگى بسیارى از امیران سامانى بود و این امر موجب مىشد که آنها نقشى در تحولات جارى نداشته باشند. آنها در واقع اسمى از امارت داشتند و در عمل، قدرتمندان دربار حکومت مىکردند.
عوامل بیرونى
شورشهاى پىدرپى سران سپاه سامانى فرصتى مناسب در اختیار دول همجوار سامانیان قرار داد تا در امور آن حکومت دخالت کنند. بهعنوان نمونهاى روشن مىتوان گفت بىتردید قدرت مهار نشدنى سیمجوریان ترک نژاد و طغیان علنى آنها برضد سامانیان موجبات دخالت آلبویه، قراخانیان و غزنویان را در امور داخلى حکومت سامانى فراهم آورد. در جهتگیرىهاى سیاسی-نظامی، آلبویه با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنى سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سیمجوریان در اندیشه صدمه زدن بر رقیب دیرین خود یعنى سامانیان بودند، غزنویان با حمایت از سامانیان به کسب قدرت در حکومت سامانیان مىاندیشیدند و قراخانیان در این جار و جنجال مطامع ارضى خود را تعقیب مىکردند.
با سرکوب سیمجوریان، غزنویان در امور داخلى سامانیان نقشى تعیینکننده یافتند و قراخانیان نیز به اهداف خود نزدیکتر شدند؛ اما سامانیان همچنان با خودسرىهاى سران نظامى مواجه بودند. در این حال بود که امیرمحمود غزنوى به بهانه تنبیه سرداران متعرض به منصور سامانى به خراسان وارد شد و آن سرزمین را به قلمرو خود افزود و ایلکخان با عنوان حمایت از امیرعبدالملک خردسال به ماوراءالنهر لشکر کشید و سلسله سامانى را برانداخت. آری، در شرایطى که دولت سامانى از درون پوسیده بود ضربه خارجی، کارآمدى بسیار داشت و مسلم است که با از میان رفتن نیروهائى که انگیزه ملى و احساسات قومى داشتند، نیروى مقاومى در برابر هجوم ترکان قراخانى وجود نداشت بهویژه آنکه ترکان مهاجم تقریباً نیم قرن قبل، اسلام پذیرفته بودند و به زعم فقها جنگیدن اهالى ماوراءالنهر با ترکان مسلمان مجوز شرعى نداشت۱.
(۱). باسورث راجع به جهتگیرى فقها در جریان حمله ایلک نصر قراخانى چنین نوشته است: خطیبان بخارا چون مواجببگیر سامانیان بودند مىکوشیدند تا مردم را به حمایت امرا تحریض کنند … اما مردم با فقیهان که نمایندگان تمایلات مذهبى عامه بودند رأى زدند و آنان خلق را از برگرفتن سلاحح و به مخاطرهافکندن جان خود علیه مسلمانان نیک که قراخانیان باشند بر حذر داشتند و فتوى دادند که اعتزال الفتنه اولی (تاریخ غزنویان، ج۱، ص ۳۳-۳۲).
سلام خیلی مطالبش خوب بود برای تحقیقم میخواستم
موفق باشید دوست عزیز
سامانیان از نوادگان بهرام چوبینه نبودند بلکه چون دهقان زاده بودند برای کسب مشروعیت و مقبولیت تبارشان را به بهرام می رساندند خواستم ضمنا منبع مطالب بالایتان را ذکر نکردین
سامانیان ادعا می کردند از نسل بهرام چوبینه هستند همانطور که تیمور ادعا می کرد از نوادگان چنگیز است با وجود این اگر اسناد معتبری دارید که سامانیان از نسل بهرام چوبینه هستند به ما هم معرفی کیند
درود خدمت شما
سامان خدا رو نسبش را سامان خدا سام بن طعام بن هرمزبن بهرام چوبین گفتهاند
لغت نامه دهخدا
دو خاندان مهم سامانیان بگویید