زرتشت گوید: اَکِم اَکَه یی، وَنگوهِم اَشِم (بخشی از یک سرود گاتَه در اوستا، یسنَه ۴۳/بند ۵) – نیکوکاران نیکی [بینند]، بدکاران رنج .
ظهور زرتشت
به دنبال اوج گیری ستیزهای جماعات قبایلیِ آریان، و زمانی که آرامش و امنیت از جوامع آریایی سلب شده بود، زَرت اٌشتٌرَ پسر پوروش اَسپَه از خاندان اسپیتامَه(نام خانوادگی زرتشت)، به عنوان پیام آور صلح و آرامش، با افزون خواهی های امیران گسترش طلب و سواری خواهی های متولیان دین، ظهور کرد و پرچم مبارزه لفظی با کردارهای این دو طبقه را برافراشت.
زَرت اٌشتٌرَ به معنای شتر زرین است. شتر در خاستگاه زرتشت – یعنی خوارزم و بیابانهای شرق و شمال شرق فلات ایران – جانوری بسیار سودمند به شمار می رفت، زیرا سواری بود، بارکش بود، شیر برای تغذیه می داد، از گوشتش تغذیه می شد، از پشمش پوشاک و چادر ساخته می شد، و از چرمش فرش و سپر و تخت کفش و ابزار می ساختند. به این علت ها برای شتر ارج و منزلتی قائل بودند و برای فرزندانشان نام شتر را با پس آوندهای زیبا برمی گزیدند، و یکی از این نامہا کہ زَرت اُشتر بود را پوروش اَسپہ (اسپ ابرش) برای نوزاد خویش برگزید.
اهمیت شتر در منطقه زادگاه و پرورش گاو زرتشت را چندین سده پس از او نیز در نگاره های تخت جمشید می بینیم که مردم باختریہ و خوارزم ارجمندترین هدایای سرزمینشان کہ شتر است را برای تقدیم به پیش گاه داریوش بزرگ آورده اند. اسپ نیز چون یک حیوان سودمند بود نام فرزندانشان را به آن پیوند می زدند. نامہائی کہ با «اسپ» در پیوند است : ویشت اَسپَه، اورونت اسپہ، پِرَخش اسپہ، جام اسپہ، کِرش اسپہ، کِرش اسپه، اَسپَہ کایِہ) همه منسوب بہ اسپ اند.
برای گاو نیز آریان ارج ویژه قائل بودند، زیرا هم شیر میداد هم زمین را شخم می زد هم بار می برد هم از گوشتش تغذیه می کردند هم از چرمش پوشاک و کفش و فرش می ساختند. از این رو برای انتخاب نام فرزندانشان انتساب بہ گاو نیز خجسته تلقی می کردند، و ما در ایران به نامهائی برمی خوریم که با نام گاو پیوند خورده است؛ از جمله : گاؤماتَہ، گاؤبرووَ، گاؤدَرزَ، هوگاؤوَ. (چنین نامهائی را ایرانیان تا پایان عصر ساسانی بر فرزندانشان اطلاق می کردند.)
انتساب نام نوزادان بہ جانور یک رسم معمولی در میان عموم اقوام جهان بوده است. در عربی نامهای اسد (شیر)، و فهد (یوزپلنگ) و شاهین بسیار است. کلب (سگ) نیای بزرگ یکی از قبایل معروف عرب بوده و قبیله به همین نام خوانده شد و به همین نام قرنها بہ زندگی ادامه داد و کسی که عضو این قبیله بود را «کلبی» (منسوب بہ قبیله کلب) می گفتند. ثعلبه (ماده روباه) نام نیای یکی دیگر از قبایل عرب بوده، و قبیله را بنی ثعلبه می گفتند. نیای یکی دیگر از قبیله های «یربوع» نام داشته یعنی موش دوپای صحرایی. قبیله دیگری نامش ضَبّه بود یعنی سوسمار صحرایی. در جوامع غربی تا امروز نامهائی که از نام جانوران گرفته شده بسیار است. برای نوزادان دختر نیز در ایران نامهای جانوران و پرندگان و گلها معمول بوده و بسیاری از آنها تا همین امروز نیز معمول است. بسیاری از نامهای ایرانیان نیز در پیوند با طبیعت بود: گُواتَہ (نسیم) که پس از اسلام قباد تلفظ شد، کَورَ وُهوش (رودخانه پربرکت) کہ ما کوروش می گوئیم، سُهر آب (آب زر/طلای مذاب) کہ در گرگان و مازندران سرخاب می گفتند از این جمله اند.
وقتی مجموعه ئی از این نامها را در کنار یکدیگر بگذاریم، دیگر دیدن این کہ نام زرتشت با شتر پیوند دارد هیچ شگفتیئی را برای ما ایجاد نمی کند، و بہ آسانی می توانیم بپذیریم کہ زرت اوشتره (با تلفظ کنونی زَرداُشتر) به معنای شتر زرین است و معنای دیگری ندارد، و لازم نیست که گمان کنیم که چنین نامی نمی تواند برازنده پیامبر بزرگ ایرانیان باشد، و بیهوده به تلاش افتیم که معنای تقدس آمیزی برای نام زرتشت بیابیم یا بتراشیم و زرتشت را در هاله تقدس خود ساخته مان فروبریم.
زرتشت مردی بوده از بطن مردم منطقه خویش، و نامی داشته معمولی شبیه همه نامهای مردم منطقه اش. دیاکونوف درباره نام زرتشت نظری در خور توجه دارد، و می گوید کہ نام زرتشت بهترین گواه این حقیقت است کہ او یک شخصیت تاریخی است نه افسانه یی؛ زیرا اگر جز این می بود می بایست کہ پیروان آئین زرتشت برایش نام مقدسی تعیین می کردند. مثلا مؤسس آئین مسیح کہ شخصیت اسطوره یی است نامش یشوعا مَشیَح متناسب با شخصیتش اسطوره یی است. و افزوده کہ نام زرتشت از نامهای عادی و متداول ایرانی آن زمان بوده، و این خود می رساند کہ صاحب نام واقعا در تاریخ وجود داشته است. اگر وجود وی تخیلی می بود نامش را هم به احتمال قوی از میان واژگان دینی یا کلماتی کہ مظہریت دینی داشته باشد تعیین می کردند. (دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز (انتشارات علمی، تهران، ۱۳۷۷، ۳۵۳-۳۵۴)
آنگونه که در اوستا آمده است، زرتشت در سنین ۳۰ سالگی نهضت تبلیغیش را آغاز کرد و نزدیک به ۱۵ سال به فعالیت مداوم و پرکارانه پرداخت. ولی بیشینه مردم منطقه زیر تأثیر تلقینهای رهبران سنتی بودند، و هیچ کدام از سران قبایل به او توجهی نشان نمی داد. به بیان دیگر، منطقه فعالیت او درگیر تلاشهای تمدنی، یعنی درگیر درد زایمان یک تمدن نوین بود، و تلاش کاویان در راه تشکیل اتحادیه قبایلی و ادغام قبایل اطراف در جریان بود. زرتشت از این امر در رنج بود کہ چرا مردم فریب این رهبران را می خورند و در پشت سر آنها به جنگ انسانها می روند. او در یکی از سروده هایش به درگاه پروردگار گلایه می کند کہ مردم به او توجه نمی نمایند، و فقط اندک شماری از گوشهای شنوا و دلهای حق پرست به او گوش فرا می دهند و بیشینه مردم از او روگردان و در کنار کاویان مردم فریب اند. او خودش را در این سروده به چوپانی تشبیه کرده است که اندک شماری گوسفند در فرمان دارد؛ و می گوید کہ رمه های بزرگ در فرمان کاویان تباهکار استند.(اوستا، یسنه ۵۱/ بند ۱۴) و در جای دیگر یاد آور می شود که پیروان دروغ با نیروی بسیاری که دارند مردم را گمراه کرده و جهان را به فساد کشانده اند، با نیکان مخالفت می ورزند و مانع نیکوکاری می شوند و بدکاری را گسترش میدهند، فریب کاریهای آنها است که سبب شده تا مردم نتوانند راه درست را از نادرست تشخیص دهند، و فریب کاریهای آنها است که مانع نیکوکاری شده است. گرهماها و کرپن ها با هیاهو به دنبال دروغ می دوند و روح هستی را از ستم خویش بہ فریاد در آورده اند. (یسنه۱۰/۳۲-۱۲) زرتشت با آگاهی از این که مأموریت اصلاح جامعه به او سپرده شده و بار مسئولیت ستیز با ناامنی و برادرکشی و تجاوز و تعدی بر دوش او نهاده شده است از وُهومِنَه (نیت خیر/اندیشه نیک) یاوری می طلبد که بتواند بار سنگینی که برای راهنمایی مردم جهان به سوی نیکی و نیکوکاری بر دوش خودش نهاده است را به شایستگی تحمل کند و وظیفه اش را به آن گونه که مورد خشنودی وُهومِنَه است به وسیله اندرز و موعظه و تعلیم بہ سرانجام برساند. (یسنه ۱/۳۱-۲ و ۶/۳۳)
این سخنها توجه همه اوستا شناسان را به خود جلب کرده است؛ زیرا زرتشت در اینجا بہ درون و ضمیر خویش مراجعه کرده از ضمیر نیک اندیش و خوش نیت خویش یاوری می طلبد. این سروده خبر از یک درک عرفانی ژرف میدهد کہ زرتشت در آغاز راه خویش به آن دست یافته بوده است. بعلاوه، خوش بینی شدید او نسبت به انسانها را نشان می دهد کہ عقیده داشته یک دردشناس آگاه خواهد توانست مردم را با اندرز و موعظه بہ راه شایسته رهنمون شود بی آنکہ نیازی به زور و جبر و اتکاء به نیروی ارعاب باشد. او می خواست کہ پیام خویش را با زبان و نه با شمشیر بہ انسانها برساند؛ و به همین سبب سخنانش را با چنان بیان شیرین و فصیح و بلیغی بہ نظم کشید کہ اعجاب اوستا شناسان بزرگ زمان ما را برانگیخته است؛ و از این که مردی توانسته باشد در آن ادوار دور تاریخ سخنانی با چنان مایه ژرف و پربار ادبی و عرفانی بسراید بہ شگفتی در آمده اند. زرتشت و زندگیش در روایتهای کهن به صورت کاملا معمولی به تصویر کشیده شده است. او انسانی آگاه و دردشناس است کہ هدف خوش بخت کردن بشریت را دارد، و در این راه تلاش می کند. او زندگی نامه اش را خودش به سروده در آورده است، و بخشی از آن سروده ها برای ما مانده و پاره ئی از نسکهای اوستا را تشکیل داده است و گاته نامیده می شود. در سروده های خود زرتشت (در گاتہ) هیچ گونه تقدسی را برای او نمی یابیم، بلکہ او را یک آدم معمولی ولی آگاه و دردشناس می بینیم که خودش را مکلف به راهنمایی بشریت به سوی نیکی و خوش بختی معرفی می کند. ولی بعدها، در نیمه های دوران شاهنشاهی ساسانی، مغان آذربایجان افسانه هائی از معجزات و کرامات و خارق عادات درباره زرتشت ساختند، ولی این افسانه ها هیچ کدامشان اصالت ندارد، و حدود ۱۵ سده پس از زرتشت توسط مغان آذربایجانی به تقلید از افسانه های پیروان انبیای میان رودان و انبیای سامی ساخته و پرداخته شده است.
فلسفه بعثت زرتشت را خود او در یکی از سروده هایش چنین بیان کرده است:
وقتی به سبب رفتار ناشایستِ دیواپرستانِ مردم فریب ، ستم و رنج و فساد در جهان گسترده شد و مردم فریب دیوها را خوردند و بر بدکاری گرویدند، گِئوش اُروَن (روح هستی/ جهان معنویت) دست استغاثه به درگاه پروردگار بلند کرد و از بی یاوری و بی رهبری و بی حامی بودن خویش گله کرد و از پروردگار استدعا نمود که کسی را بفرستد تا مردم و جهان را از دست دیوها برهاند و رنج و فساد را از جهان براندازد. پروردگار بہ اَرتَہ کہ منش راست کرداری و عدل و داد و خلقیات نیکو بود فرمود تا یکی از مردم پاکدامن و نیکو کردار را از صفت عدالت و راست کرداری و اخلاق نیکو برخوردار کرده به او یاری کند تا با دروغ پرستان و خشم آوران و ستم پیشگان به مبارزه برخیزد. ارته گفت که چنین مأموریتی باید به کسی سپرده شود که نیرومند و با عطوفت و مردم دوست و بی آزار باشد، تا مردم نیک اندیش با او همراهی کنند و در پشت سر او با تباه کاران به مبارزه برخیزند. پروردگار گفت که یکی از بندگان نیک اندیش و پارسا را برای انجام این مأموریت در نظر گرفته است و او زرت اُشتر پسر اسپیتامہ است. گئوش ارون و ارته (روح هستی و عدالت) از شنیدن این سخن شاد شدند و با پروردگار عهد کردند که با همه توان خویش به پاکان و نیکوکاران یاری دهند و از آنها حمایت کنند. چونکہ زرتشت مردی تنها و بی یاور و کم توان بود، به وهومنه و خِشَتَر (منش نیکوکاری و منش قدرت دادگرانه) فرمان شد که او را از نیروی خویش بهره ور سازند و در راه انجام مأموریتش یاری دهند. برای این که سخنان زرتشت در میان مردم نیک اندیش مقبولیت یابد، پرودرگار بہ او یک بیان شیرین عطا کرد تا بتواند دلهای مردم را به شنیدن رهنمودهایش جلب کند. (یستہ ۲۹/ ۱-۱۱)
اینها را خود زرتشت در گائہ بیان داشته است. او در جای دیگر درباره آغاز فعالیت تبلیغی خویش چنین سروده است:
وُهومِنَه به نزدم آمد و از من پرسید: «تو کیستی و چہ وابستگیئی داری؟ اگر از تو بپرسند کہ چہ گونه خود را معرفی خواهی کرد چه پاسخی داری کہ بدهی؟» گفتم: « من ام زرتشت، دشمن واقعی دروغ با همه توانم، و یاور نیرومند راستی…» وهومنه بہ نزدم آمد و از من پرسید: «اراده و خواسته ات چیست و می خواهی چہ کنی؟» گفتم: «در پرتو نوری که تو در اختیار من نهاه ای تا توان دارم خود را متعلق به راستی خواهم شمرد. و از تو می خواهم که مرا به شایستگی راهنمایی کنی تا راستی و درستی را آموزش دهم» (یسنہ ۴۳/ ۸-۱۰) چون مأموریت هدایت بشر بہ زرتشت سپرده شد، او خود را زئوتَہ (رهبر دینی) و منَتَرَ (موعظه گر) لقب داد، و یافته های معنویش کہ از نیت خیر خویش (یعنی از وهومنه) گرفته بود را به گونه ای دل کش و زیبا به نظم در آورد و برای آن در میان مردم به تبلیغ پرداخت. او اعلان کرد که مأموریت دارد راه سعادت را به همگان نشان دهد، نیک اندیشی را به همگان بیاموزد، و با بداندیشان و ستمگران مبارزه کند، تا برادری و صلح در میان همگان برقرار شده ستیزه ها از میان برود و دردهای جهان مداوا شود. او تصریح کرد کہ آماده است تا در راه نشر اندیشه و گفتار و کردار نیکو و در نشان دادن راه درست بہ بشریت از جان خویش مایه بگذارد و تا آخرین نفس در این راه فعالیت کند. (یسنه یسته ۳۳/ ۱۴؛ ۱۶/۴۴ ؛ ۱،۳/۴۹، ۷، ۹)
پژوهشگران تاریخ ایران باستان درباره زمان و مکان ظهور زرتشت اتفاق نظر ندارند. برخی او را تا شش هزار سال پیش از مسیح به عقب برده اند، و برخی او را معاصر کوروش بزرگ دانسته اند. در اوستای تدوین شده در سده چهارم مسیحی، زرتشت را – بنا بر ادعای مغان آذربایجان – از مردم آذربایجان دانسته اند و زمان او را سده هفتم یا ششم پ.م دانسته اند. چنان که میدانیم، مغان آذربایجانی در زمان ساسانی بیشترین سهم را در احیاء و تدوین آئین مزدایسته از نوع آذربایجانی (دین مغان) ایفا کردند و مذهب خودشان کہ یکی از مذاهب کهن ایرانیان غربی بود را به دین رسمی ایرانیان تبدیل کردند؛ و به همین علت هم بود کہ زرتشت را متعلق به خودشان دانستند و زادگاهش را آذربایجان قرار دادند و خودشان را از نظر خاندانی بہ او منتسب کردند تا برای خودشان تقدس بتراشند. علت این که زمان زرتشت را آنها اواخر دوران مادها ذکر کرده اند نیز باید در این نکته جستجو کرد کہ آئین زرتشت در زمان مادها توسط تبلیغ گرانی که از شرق فلات ایران آمده بودند در آذربایجان و همدان رواج دو احتمالا رسمیت یافت، در آذربایجان با دین کہن آتَرپاتیکان (آذرپرستان)، و در همدان و غرب ایران با دین کهن آناهیتہ پرستان در آمیخت. البته روایت سنتی درباره زمان و مکان ظهور زرتشت کہ مغان آذربایجان در سده چهارم مسیحی وارد اوستا کردند نمی تواند کہ درست باشد؛ زیرا زرتشت متعلق به دورانی بسیار دورتر از این تاریخ بوده است. پژوهشگران عقیده دارند کہ گویشی کہ گاتَه ی زرتشت به آن سروده شده است از گویشهای دوران بسیار دورتر از زمان مادها و در پیوند با گویشی است کہ ریگ ودای هندیان با آن سروده شده است. آبادیها و رخدادهائی کہ در گاته از آنها نام برده شده است نشان میدهد کہ رخدادهای مربوط به زندگی زرتشت در شرق فلات ایران اتفاق می افتاده است. ایرانیان در غرب فلات ایران با دولتهای خوزیہ (عیلام) و میانرودان آشنایی داشته اند، و اگر آن گونه کہ روایات مغان آذربایجانی ادعا کرده زرتشت از مردم آذربایجان می بود اصولا می بایست کہ از تمدن بابل و آشور و آرمنیہ (اورارتو) آگاهی وافی می داشت، و در چنین صورتی حتما می بایست کہ اثر این آشنایی در سخنان او بازتاب می یافت. روایات مغ ها زمان زرتشت را تا سده ششم پ.م به جلو آوردند، و این زمانی بود کہ دولت ماد در اوج شکوه بود، و زرتشت نیز بنابر این روایات نادرست در سرزمین اصلی دولت ماد می زیست. اگر چیزی از حقیقت در این روایات نهفته بود اصولا می بایست کہ زرتشت در سروده هایش به دولت ماد و شاه ماد اشاره می کرد؛ در حالی کہ اصلا چنین چیزی وجود ندارد و در سخنان او هیچ نشانه ئی از تشکیلات سیاسی زمان ماد به چشم نمی خورد. زرتشت از حکومت گران ایرانی با صفتهای «کاوے» و «کرپن» و « اوسیج» و «گرهما » یاد می کند، و تنها فرمانروای مقتدری که او از وی نام برده است جمشید است که بردوران ماقبل مهاجرت آریان به هند تعلق داشته است. او از جمشید به گونه ئی یاد می کند کہ معلوم می دارد که اندکی پیش از زرتشت می زیسته و زرتشت خاندان و قبیله اش را می شناخته است. نام آبادیهائی کہ زرتشت در گاتہ آورده است به هیچ وجه در ردیف نامہائی که در زمان پادشاهی مادها وجود داشت نمی گنجد. اصطلاحات مربوط به سازمان اجتماعی که در گاتہ و دیگر بخشهای اوستا آمده است (مثل «شُویتر» و «شاستر») تا زمان ماد و اوائل هخامنشی بہ کلی از جوامع ایرانی رخت بربسته بوده و اصلاحات نوینی جای آنها را گرفته بوده، و تا آن زمان تحولات بسیاری در جوامع ایرانی رخ داده بوده که نیاز به سپری شدن چندین سده داشته است. در جوامع ایرانی درون قلمرو ماد از اصطلاحات مربوط به سازمان اجتماعی که در گاته و اوستا آمده است هیچ خبری نیست. حتا نامهای برخی مناطق کہ در بخشهای بعدی اوستا کہ چند سده پس از زرتشت تدوین شدند آمده است نیز در زمان ماد و هخامنشی وجود ندارند؛ مثلا نام هَنتومَنت کہ برای منطقه میانی سیستان (حوضه رود هیرمند) در اوستا آمده است تا زمان ماد و اوائل زمان هخامنشی تبدیل بہ درنگیانه شده بوده است، و میدانیم کہ چنین تبدیل نامی نیاز به گذشتن زمان دراز داشته است. از بسیاری از اصطلاحات نوینی کہ در زمان مادها برای سازمان اجتماعی به وجود آمد در گاته ی زرتشت هیچ خبری نیست. بسیاری از واژگانی کہ در گاتہ آمده است تا زمان مادها تغییر مفہوم داده بودند، کہ مثلا : چهرَ، ورنَہ، وای کَرتَه، اُوَروَ، رَنگہہ از آن جمله است.
روایاتی که می گویند زرتشت از آذربایجان به شرق ایران زمین مهاجرت کرده است از نظر تاریخی نمی تواند کہ هیچ اعتباری داشته باشد. منطقه ظهور زرتشت چنان از غرب ایران و از خوزستان و میانرودان و آناتولی به دور بوده که هیچ نامی از اقوامی که در این سرزمینها میزیسته اند به آن منطقه نرسیده بوده است. در سروده های زرتشت حتا از هیرَکانیہ و رغہ و اسپہ دانَه خبری نیست. زرتشت چنان از نواحی درونی فلات ایران به دور بوده که وقتی می خواهد کہ از کشور خوزیہ (عیلام) یاد کند از آن به عنوان «اقلیم هفتم» و «خوانیرَث» نام می برد، و اشاره می کند که در آن سرزمین بی عدالتی حکمفرما است و فرمانش در دست اَنگرَمَنیو (اهریمن) است و حاکمانش پیرو انگرمنیو استند. او کاوے هائی کہ درصدد تشکیل اتحادیه جنگها به راه می افکندند را بہ سلطه جویانی تشبیه می کند که در خوانیرث زندگی می کردند و اهورمزدا را نمی شناختند و دیواپرست بودند:
شما دیوها از جنس آنگرمنیو استید و کسانی که ستایش گر شما استند نیز چنین اند. شما دیرزمانی است که در خوانیرث دست به کارهائی می زنید که بر همگان معلوم است. شما فرمان می دهید و آنها که توسط شما ارج و منزلت یافته اند بد می کنند و از فرمان اهورمزدا و درست کرداری دوری می جویند. شما مردم را از خوش بختی دور داشته اید؛ زیرا انگرمیو شما و گرهما های فرمان بر خودش را از نیکیها دور می دارد و یہ سوی پیروی از دروغ می راند تا بشریت را به نابودی بکشانید. (یسته۳/۳۲- ۵)
نام خوانیرث کہ آریان منطقه شرقی فلات در زمان زرتشت برای کشور خوزیہ (عیلام) به کار می برده اند تا دوران مادها به کلی فراموش شده بوده است و در هیچ کدام از اسناد تاریخی چنین نامی نه آمده است. بسیاری از نامهای سرزمینهائی کہ در گاہ آمده است در اسناد تاریخی بابل و آشور وجود ندارد. در زمان هخامنشی نیز نامی از این سرزمینها نیست، و به نظر می رسد که تا سده ششم پ.م این نامها تغییر یافته بوده است. از قبایل آریایی سکَه و داهَه که در سده هفتم پ.م در شرق فلات ایران قبایل نیرومندی بودند کہ اولی در ناحیه سیردریا و دومی در جنوب غرب خوارزم و بیابانهای شرق دریای گرگان جاگیر بودند در سروده های زرتشت هیچ خبری نیست؛ و او به جای سکه ها از تورَیا (یعنی توران) سخن می گوید. توریا آن بخش از آریان بودند که در سده های بعدی قبایل سکایی از آنها منشعب شدند، و بخشی از آنها چندی بعد به درون فلات ایران و به قفقاز و نیز آناتولی مهاجرت کردند، و آنها را در جای خود خواهیم شناخت. یعنی تا سده های هفتم و ششم پ.م نام قبایل بزرگ توریا کہ تا زمان زرتشت و شاید چند سده پس از او نیز در بوم گاه خودشان (شرق ازبکستان کنونی) می زیسته اند نامشان تغییر یافته بوده است، همان گونه کہ جایهائی کہ نامشان در سروده های زرتشت آمده است تا سدهای هفتم و ششم پ.م تغییر نام یافته بوده اند. همه اینها نشان میدهد که زمان زرتشت زمان دورتری از هزاره نخست پیش از مسیح بوده است. حتا در فروردین یشت کہ متأخرتر از گاته است و رهبران آئین زرتشت در نسلهای بعدی تدوین کرده اند نامهای جاهائی آمده است که صحنه رخدادهای مهمی بوده اند، ولی از این جاها هیچ نامی در تاریخ نیست. تاریخ نگاران یونانی زمان هخامنشی کہ علاقه داشته اند در نوشته هاشان رخدادهای شرق فلات ایران را نیز بازتاب دهند آن نامها را نشنیده بوده اند تا چیزی درباره شان بنویسند. از این جای ها هیچ نامی در گزارش های تاریخی زمان هخامنشی نیآمده است و معلوم می شود که از زمان تدوین فروردین یَشت تا زمان هخامنشی روزگار درازی فاصله بوده است و این جای ها تا زمان هخامنشی تغییر نام داده بوده اند. چنان که می دانیم، نام آبادیهای یک منطقه ممکن است که به دنبال خزش یک قوم بیگانه به آن منطقه تغییر یابد؛ و این را نیز می دانیم کہ در شرق فلات ایران چنین رخدادی پیش نیآمده است و منطقه تا پس از ورافتادن شاهنشاهی ساسانی زیست گاه آریان بوده است. القاب بسیار مهمی همچون کاوے و کرپن و اوسیج و گرهما کہ در زمان زرتشت آن همه دارای اهمیت و موقعیت بوده است تا سده های هفتم و ششم پیش از مسیح به کلی از زندگی جمعی جوامع ایرانی رخت بربسته بود، به گونه ئی کہ دوران کاویان و حتا لقب کاوے تا زمان پادشاهی ماد تبدیل به اسطوره شده بود، و آنچہ درباره زمان کاویان در دوران ماد در اوستا تدوین شد مجموعه ئی از اساطیر بود. پس تغییر نامها و نیز فراموش شدن آنها تا سده هفتم و ششم پ.م کہ بہ طور طبیعی رخ داده بوده می بایست کہ ناشی از سپری شدن روزگار درازی بوده باشد کہ فاصله چندین صد ساله میان زمان زرتشت و زمان تشکیل پادشاهی ماد بوده است.
در منطقه ئی کہ زرتشت می زیسته و فعالیت داشته هنوز خانه حاکمان و سروران جامعه بر خانه های مردم معمولی تمایز مشخص نداشته، بلکہ خانه -صرفاً- پناهگاه برای زیستن بوده است. تنها دلیل این که برای خدای زرتشت خانه (معبد) ساخته نشد همین است کہ خانه هنوز بہ مایۂ تشخص تبدیل نشده بوده است تا برای خدا هم – بہ عنوان برترین سرور جهان – خانه متشخص بسازند. و این خودش خبر از آن می دهد کہ زرتشت در زمانی بسیار دورتر از دوران آغازه های تشکیل پادشاهی ماد می زیسته است. بعدها کہ ایرانیان شهرنشین شدند نیز همان سنت کہنی کہ در زمان زرتشت وجود داشت، سنت این کہ خدا دارای خانه مشخص و جا و مکان مشخص نیست، استمرار یافت. چنان کہ میدانیم، در میان همه دین های شناخته شده جهانی تنها خدای ایرانیان است کہ خداخانه ندارد (معبد ندارد).
روایتهای رایج در زمان هخامنشی کہ بہ تاریخ نگاران یونانی سدهای ششم و پنجم پ.م رسیده بوده است و آن را برای ما بازنهاده اند روزگار زرتشت را تا شش هزار سال پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی به عقب می برده است. از کرانتوس لیدیَہ یی کہ در نیمه های سده پنجم پ.م می زیسته نقل شده کہ زرتشت شش هزار سال پیش از لشکرکشی خشیارشا بہ یونان می زیسته است. از ادوکسوس کہ یک ریاضیدان کَلدانی اهل بابل و مقیم آتن و از دوستان افلاطون بوده (حتما استاد افلاطون بوده) نقل کرده اند کہ زرتشت شش هزار سال پیش از زمان او می زیسته است.
چنین روایتہائی بہترین گواه بی اساس بودن روایت مغان عہد ساسانی است کہ زرتشت را معاصر اواخر سلطنت ماد دانسته است. ایرانیان در زمان هخامنشی زرتشت را متعلق به زمانی بسیار دور می دانسته اند، و همین روایتها بوده کہ تاریخ نگاران زمان هخامنشی شنیده و نقل کرده اند.
خردپذیرترین بررسیهائی کہ توسط زرتشت شناسان بزرگ کنونی زمان و مکان ظہور زرتشت انجام گرفته است نشان می دهد کہ زرتشت در حوالی ۱۳۰۰ یا ۱۲۰۰ سال پیش از مسیح در جایی از سرزمین خوارزم ظهور کرده، از مردم منطقه خوارزم بوده، فعالیت تبلیغیش را در زیست گاه خودش آغاز و در باختریہ دنبال کرده است. یعنی خاستگاه زرتشت در جائی از جنوب دریای خوارزم (جائی در نیمه شمالی ازبکستان کنونی) بوده و اوج فعالیتهای موفقیت آمیز تبلیغیش در شرق افغانستان کنونی و غرب تاجیکستان کنونی بوده است.
آنگونه کہ خود زرتشت در سروده های گاتہ یاد آور شده است، انتقادهای زبانی او از کردار و رفتار کاوے ها، کرپن ها، اوسیج ها و گرهماها کہ بہ مثابه تحریک مردم بہ نافرمانی از آنها بود همه آنان را بر خلاف او بسیج کرد، و برای او کہ در معرض کشته شدن قرار گرفته بود راهی جز هجرت در پیش نماند؛ لذا به ناچار راه جنوب در پیش گرفت و در این رهگذر دراز بہ باختریہ (بلخ) رسید. جام اَسپَہ و فرَش اُشتُرَ (جاماسپ و فرشوشتر) کہ از یاوران کاوے ویشت اَسیہ (کی گشتاسپ) بودند به ندای انسان ساز او پاسخ مثبت دادند. او در باختری مورد حمایت گشتاسپ قرار گرفت و به تبلیغ دین خویش پرداخت. (یسنه ۱۰/۵۱ و ۱۵-۲۲)
درباره فرجام زرتشت نیز در اوستا بہ روشنی سخن گفته شده است. او تا سنین بالای هفتاد سالگی در آن سرزمین ها به تبلیغ پرداخت. در لشکرکشی بزرگی کہ قبایل آریایی تورَیا (توران) از جانب شمال به باختریه کردند زرتشت بہ دست سپاهیان یک کاوے تورانی به نام اَرجت اَسپَہ (ارجاسپ) کشته شد. نام کشنده زرتشت را پہلوانی تورانی به نام بِرات رَک رَش نوشته اند.
آموزه های زرتشت
زرتشت یک انسان دردشناس معمولی است کہ مزیتش در دردشناسیش است و در تلاشش برای التیام دردهای بشر و آوردن شادی به جامعه انسانها. زرتشت هرچہ میگوید از درون خودش برمی خیزد، زرتشت خدا را با مشاهده نظم شگفت طبیعت و هستی کشف کرده است. زرتشت نگریسته و اندیشیده و به جستجوی راه های رساندن جامعه بشری به مرحله رهایی از درد و رنجها و برخورداری از سعادت و شادزیستی بر آمده، در این راه بہ نظم شگفت طبیعت پی برده، و نهایتا از این راه به خدا شناسی نائل شده، و دانسته که اراده خدا چنان است کہ بشر باید برای بهزیستی و شادزیستی خویش از نظم موجود در طبیعت و خدمت بی منتی کہ آفریدگان پربرکت خدا – همچون خورشید و ماه و اختران و آب و باد و درخت و گیاه – در اختیار انسان و زندگان دیگر قرار می دهند سرمشق بگیرد و این نظم شگفت و خدمت بی منت را در زندگی جمعی خویش مورد پیروی قرار دهد. زرتشت خدا و اراده خدا را با تلاش فکری خویش کشف کرده است؛ برترین نشانه ایمان در دین زرتشت «پندار و گفتار و کردار نیک» است کہ در راه شادی و خوشی انسانها به کار گرفته شود. وظیفه انسان در آموزه های زرتشت آن است کہ پندار و گفتار و رفتار نیک داشته باشد. پیام اصلی زرتشت آن است که انسان وظیفه دارد وسائل شادی و آسایش و آرامش دیگران را فراهم سازد. در آموزه های زرتشت آنچہ خشنودی خدا را باعث می شود نیک اندیشی و نیک رفتاری و نیکوکاری به هدف آبادسازی جهان است. زرتشت برپا خاسته بود تا مردم را خدمتکار یکدیگر کند. اساس و پایه و مایه آموزه های زرتشت تبلیغ برای دنیاسازی و شادزیستی است. زرتشت نه پیام گیر خدای خودش بل کہ پیام دهنده به خدا است. ما هیچ جا در گاته نمی بینیم که اهورمزدا با زرتشت سخن گفته باشد؛ بلکہ همواره این زرتشت است کہ خطاب به او سخن می گوید. زرتشت اعلام کرد کہ خدای حقیقی جهان «اهورمزدا» است که آفریدگار و پروردگار و کردگار و کارساز و توانا است، و دیگر هرچہ خدا نامیده می شود دیو و دشمن بشر است. او اعلان نمود که اهورمزدا و سپَنتَه مَنیو (منش مقدس) وُهومِنہ (منش نیک اندیشی) و اَرتَہ (منش عدالت) او را برای راهنمایی بشریت به سوی رستگاری مورد حمایت قرار داده اند تا پیامهای نجات بخشش را به همه مردم روی زمین برساند و راه هدایت را به همگان نشان دهد، دشمنی ها و جنگها و ویرانگری ها و تجاوزها را از جهان براندازد، و برادری و همزیستی و صلح و امنیت و آرامش را در جامعه برقرار بدارد.
او با بینش عمیقی که نسبت به واقعیتهای جامعه داشت دریافته بود کہ خیر و شر و نیک اندیشی و بداندیشی خصلتهای ذاتی انسان است که با انسان زاده شده است؛ و با این دریافت کوشید کہ کلیدی بیابد برای گشودن قفل این تضادی کہ در درون انسان نهفته بود، و بر آن شد که با معرفی خیر و شر دیده های مردم نیک اندیش را بر روی حقایق بگشاید و آنها را به راه خیر افکنده از راه شر برحذر دارد. او پیامهایش را به این گونه به گوش مردم می رساند:
اینک من می خواهم سخن بگویم. شما کہ نزدیک اید و شما کہ دور اید، اگر خواهان تعلیم گرفتن اید گوش فرا دهید و نیک بشنوید. اینک همه شما اینها را که من می گویم به خاطر بسپارید. از این پس بدآموزان و دروغ پردازان با فساد کاریهای گفتاری و عقیدتی شان زندگی مردم را بہ تباهی نتوانند کشید. من درباره آن دو گوهر همزادی سخن می گویم که در آغاز آفرینش پیدا شدند. آن یک کہ فضیلت بود به دیگری کہ دشمنش بود چنین گفت: «اندیشه و عقیده و آموزش و گفتار و رفتار و انفس و ارواح من و تو هیچ گاه با هم توافق نخواهند داشت.» من از چیزی سخن می گویم کہ اهورمزدا در این زندگی به من آموخته است. هر کہ از شما آنچه را که من می اندیشم و اعلام میدارم بہ کار نبندد در زندگیش همچنان رنج خواهد کشید. من از چیزی سخن می گویم که برای زندگی بہترین چیز است… من از چیزی سخن می گویم کہ آن ذات اقدس بہ من یاد داده است، و آن همانا سخنی است کہ سعادت جاویدان را برای انسانهای میرنده در بر دارد. من درباره آن ذاتی سخن می گویم کہ برترین ذات است، و او را می ستایم. (یسنه ۴۵/ ۱-۶) اینک سخن می گویم با کسانی که گوش شنوا دارند درباره آنچہ کہ انسان خردمند باید به خاطر بسپارد، و اَهورَ و وُهومنه را بستاید؛ می خواهم درباره رحمتی کہ مشمول فروغ ایزدی است سخن بگویم – آن رحمتی کہ شامل حال کسانی می شود کہ خردمندانه بیندیشند و راستی پیشه کنند. بشنوید با گوشهاتان بہترین چیزها را. بہ آنها با دیدگان روشن بین ذهنتان بنگرید تا پیش از آن کہ فرجام بزرگ فرا رسد هرکدامتان بتوانید تصمیم درست را در انتخاب میان دو راه اتخاذ کنید و راهی را برگزینید کہ سعادت و خوش بختی در آن نهفته است. اینک آن دو گوهر نخستین کہ همزاد بودند و در درون انسان پدیدار شدند یکی بہترین و دیگری بد بود در پندار و گفتار و رفتار. و میان این دو آنکس کہ خردمند است راستی را برمی گزیند ولی آن کہ نادان است چنین نمی کند. و چون این دو گوهر در آغاز به هم برآمدند زندگی و مرگ را ایجاد کردند؛ سرانجام، بدترین زندگی برای پیروان دروغ خواهد بود و بهترین منش برای پیروان راستی. از این دو گوهر آن یک کہ خواهان دروغ بود بدترین کردار را برگزید؛ و آن کہ بہترین گوهر بود و از آسمانها جامه نستوهی بر تن داشت راستی را برگزید و چنین اند همه کسانی که با کردار شایسته خواهان خشنودی اهورمزدا باشند. در میان این دو گوهر همزاد، دیوَها راستی را برنگزیدند، زیرا وقتی با هم شدند بہ هوس هوش رُبا مبتلا شدند و بدترین پندار را برگزیدند و خشمگینانه جمعیت آراستند تا جهان بشریت را بہ تباهی و فساد بکشانند. (یسنه ۳۰/ ۱-۶)
شاید زرتشت نخستین انسان روی زمین و عرصه تاریخ باشد کہ بہ حقیقت متضاد بودن سرشت بشری پی برده بود و درصدد حل این تضاد بہ قصد خوش بخت کردن انسانها برآمد. ما در جهان باستان، دیگر هیچ اندیشہ مندی را نمی شناسیم کہ این گونه تعریف روشنی از سرشت انسانی و از «خیر و شر» و «فضیلت و رذیلت» ارائه داده باشد.
در سروده های او، همان گونه که اهورمزدا و وهومنه و ارتہ در ضمیر انسان جای دارند، خیر و شر نیز بخشی از ذات بشر است. اما انسان بافضیلت آن است که بتواند خویشتن را از سرشت شر برهاند و از سرشت خیر پیروی کند. به عبارت دیگر، از نظر زرتشت، تلاش برای دستیابی به سعادت جدال با خویشتن و بریدن از بخشی از وجود خویشتن است کہ همان خصیصه انگرمنیو (اهری من) باشد.
ما به دشواری می توانیم اندیشہ منبر دردشناس دیگری را در جهان باستان بیابیم کہ اخلاق را این گونه واضح و روشن تعلیم داده باشد. زرتشت ابتدا انسان را به آن گونه که هست (موجودی باشعور خود آگاه اندیشه ور، و ترکیبی از خصلتهای خیر و شر کہ سرشتی او است) تعریف کرد، آن گاه کوشید کہ تعریف دقیقی از انسان بہ آن گونه که باید باشد ارائه دهد، و به انسانها بیاموزد کہ چہ گونه باید از خصلتهائی کہ باعث رنج اند رهید و بہ خصلتهائی کہ باعث سعادت اند دست یافت.
ما وقتی گاته را مطالعه می کنیم زرتشت را انسانی می یابیم که برای رنجهای بشریت بہ شدت رنج می کشد و همواره در تلاش است که راهی برای پایان دادن به بدبختیهای مردم بیابد و به آنان نشان دهد و همگان را به رستگاری برساند. و چون می داند که این کار مشکل از عهده یک انسان یا حتا یک گروه از انسانها برنمی آید، همواره دست دعا بہ درگاه آفریدگار بلند می کند و از او یاوری و فروغ می طلبد، و در عین حال از او می خواهد کہ این همه بدبختی و نابہ سامانی و جنگ و خونریزی و فساد را که در جهان وجود دارد و آسایش و آرامش را از مردم سلب کرده است از میان بردارد. او احساس می کند که وظیفه دارد بشریت را از این فلاکتها برهاند، ولی چنین توانی را در خودش سراغ ندارد، و می بیند کہ زورمندان (کاوے ها، کرپنها، اوسیجها، گرهماها) با همه توانشان با او مخالفت می ورزند، و یاوری از میان انسانها برای خودش نمی یابد؛ و برای همین هم او را در سروده هایش می بینیم که همواره در اندیشه یافتن راهی برای به سرانجام رساندن وظیفه خطیری است کہ بر دوش خویش نهاده است، و از تنهایی و بی یاوری رنج می کشد. او در یکی از سروده هایش خطاب به اهورمزدا چنین می گوید:
بہ کدام سرزمین رو کنم، بہ کجا پناه برم از دست این زورمندان پیرو دروغ، از دست این مردمی که با من بی انصافی می کنند؟ هیچ کدام از آنها روی خوش بہ من نشان نمی دهد. پروردگارا! من باید بہ چہ وسیله ئی خشنودی تو را به دست آورم؟ پروردگارا! من نیک می دانم کہ بہ تنهایی توان انجام هیچ کاری را ندارم، زیرا فقط اندک شماری از مردم با من اند. من از تو – پروردگارا – می خواهم که مرا چنان یاوری کی کہ یک دوست نسبت به دوستش می کند. به وسیله ارتہ (خصیصه عدالت) بہ من بیاموز کہ راه رسیدن به وهومنہ (نیک اندیشی و نیکوکاری) را چہ گونه باید پیمود. پروردگارا! وقتی پیروان دروغ درصد آزار رساندن به من بر می آیند، به جز اندیشه نیک اعطایی تو و فروغ روشن گر تو چہ کسی یاور و پشتیبان مردی همچون من خواهد بود؟ در این تنهایی و بی کسی فقط توئی – پروردگارا ۔ کہ دست مرا می گیری و به راه درست رهنمون می شوی. (یسنه ۴۶ / ۱-۲ و ۷)
زرتشت احساس می کند که وظیفه هدایت بشر به سوی خوش بختی بہ وی سپرده شده است. لذا در پرسشی که از زبان روح هستی گِئوش اوروَن از درون خویشتن می کند خطاب به اهورمزدا می گوید کہ تو مرا برای بشریت آفریده ای؛ و از او می خواهد کہ در این راه یاور و راهنمایش باشد:
گئوش ارون (روح هستی) بہ درگاه تو استغاثه کرد که مرا چہ کسی آفریده و بہ چہ منظوری آفریده است؟ زورمندان خشونت ورز بہ من تعدی می کنند. پروردگارا! من جز تو چوپانی ندارم؛ مرا بہ چراگا شایسته رهنمون باش. (یسنه ۲۹/ ۱)
زرتشت درعین آنکہ شدیدا از کاوےها و کرپنها و اوسیجها و گرهماها بیزاری می جوید در صدد است کہ بہ آنها، به همه زورمندان پیرو دروغ و فریب، بیاموزد کہ رستگاری در پیروی از راستی و نیک اندیشی است. او تصریح می کند کہ اگر از آنها بیزاری می جوید نه از سر کینه و دشمنی بل کہ از سر خیرخواهی است؛ زیرا خواهان نیک زیستی برای همگان است:
پروردگارا! من از تو می پرسم، به من بگو کہ در میان آنهائی کہ مورد خطاب من اند کدامشان دوست دار راستی و کدامشان پیرو دروغ است! دشمن در کدام سو است! آیا پیرو دروغ که خواهان رحمت تو نیست دشمن است؟ چرا او چنین است؟ آیا باید او را دشمن پنداشت؟ (یسنه ۴۴/ ۱۲)
زرتشت را در سروده هایش دارای وظیفه و مأموریتی جهان شمول می بینیم که خود را نجات بخش بشریت معرفی می کند و به همه اقوام جہان نظر دارد. انبیای دنیای کهن عموما توسط خدای قبیله یی شان برای نجات قوم و قبیله خودشان مبعوث شده بودند، و نه تنها هدفشان فقط رستگاری قوم خودشان بود بلکہ خود و خدایشان با خدایان و قبایل پیرامونشان دشمن بودند و نابودی آنها را می خواستند. ولی در هیچ جای گاتہ نمی بینیم کہ زرتشت در یک مورد هم برای رستگاری قبیله خودش – اسپیتامه – دعا کرده یا سخن گفته باشد، یا خطاب به آنان گفته باشد که من برای رستگاری شما مبعوث شده ام؛ بلکہ در همه جا خطابش به مردم سراسر گیتی است، و خواهان آن است که همه مردم روی زمین به اَهورَ روی آورند و از دیوَ بپرهیزند و دور شوند، تا ستیز و اختلاف و جنگ از میان برود و همه بشریت در آرامش و آسایش به سر ببرند.
بیشتر سروده های زرتشت حالت یک گپ گفت (مونولوگ) دوستانه با اهورمزدا دارد. او وقتی با خدا سخن می گوید انگاری خدا در درون خود او است، و او در حقیقت با ضمیر خودش و درون خودش سخن می گوید، و در تلاش است تا راهی موفقیت آمیز برای اصلاح جامعه و برطرف کردن کژیها بیابد:
پروردگارا! به ما بگو و با بیان خودت بہ ما بفهمان کہ فرجام نیکوکاران چه خواهد بود، تا من بتوانم همه مردم روی زمین را بہ راه تو در آورم. (یسنه۳۱ /۳) پروردگارا! آیا می توانم از تو بخواهم که به من به عنوان یک دوست آنچه را که شایسته است بہ من بیاموزی و دوستانه راه درست را به من نشان دهی تا از وهومنه (اندیشه نیک) پیروی کنم و وجودم مالامال از عشق و محبت گردد؟ تو، پروردگارا، که از اعماق روح همگان خبر داری؛ تو کہ پدید آورنده راستیها و نیکیها استی.(یسنه۴۴ /۱-۲) پروردگارا! تو را فرا می خوانم، تو نیز به ندای من توجه کن و همان گونه که یک دوست به دوست خودش یاوری می رساند بہ من یاوری برسان. بہ من بیاموز تا آن گونه کہ شایسته و بایسته است از نیک اندیشی (وهو منہ) برخوردار شوم.(یسنه۴۶ /۲) من که قلبم را ناظر بر روح خویش قرار داده ام، و با نیک اندیشی یکی شده ام، و بہ خوبی می دانم کہ هرکار نیکی را اهورمزدا پاداش خواهد داد، هر چه در توان دارم را در راه آموزش دادن به انسانها برای پیروی از راستی و عدالت به کار خواهم گرفت. (یسنه۲۸ /۴) پروردگارا! آیا بہ بیان خودت و از عمق روح خودت بہ من یاد خواهی داد کہ چہ گونه می شود برای همیشه راه راست و نیک اندیشی را در پیش گرفت؟(یسنه۲۸/ ۱۱) پروردگارا! تو بہ نیکان گوهر فضیلت داده آنان را به نیروی پارسایی و راستی آراسته ای، ولی بدکاران را خوئی آتشین است؛ و این دو از یکدیگر متمایز اند. همه کسانی که گوشی شنوا دارند این حقیقت را درک خواهند کرد و به راه تو در خواهند آمد. (یسنه۴۷ / ۶)
در سروده های زرتشت می بینیم که او در تلاش برای یافتن حقیقت و منشأ نیکی، از راه مکاشفه درونی، در ژرفای ضمیر خویش بہ شاخت خدا نائل شده است. این موضوع را او چند جا در گاتہ تکرار کرده است. به عنوان مثال:
پروردگارا! هم آنگاه که تو را در ضمیر واندیشه خویش درک کردم دانستم کہ آغاز و پایان همه هستی تو استی. چون با دیدۂ دل به تو نگریستم تو را منشأ خیر مطلق (پدر وهومنہ) یافتم. دانستم کہ تو آفریدگار روح هستی (گئوش آرون) و دادار حقیقی و آفریدگار عدالت (ارته) و داور کردارهای مردم جهان ای. دانستم کہ نیک اندیشی و نیک منشی (وهومنه) را تو بہ کسانی عطا می کنی که در تلاش اند تا با کردارهای نیکشان تو را خشنود سازند.(یسنه۷/۳۱- ۹)
چنین شناختی از خدا ناشی از یک پرسش اساسی است کہ زرتشت از خویشتن کرده بوده است، و آن همانا این پرسش است که هدف از خلقت انسان چیست، انسان برای چہ بہ این دنیا آمده است، و هدف غایی زندگی بشر چیست؟
در آموزه های زرتشت موضوعی وجود دارد و آن تقدس بخشیدن بہ آفریدگان خوب و مفید اهورَمزدا و ستایش آنها است. در اوستا ما سرودهائی را در ستایش خورشید، ماه، اختران، رودخانه و آب، درخت، کوه، آتش و دیگر پدیده های طبیعی و حتا جانوران اهلی سودمند می یابیم. این پدیده ها در آموزه های زرتشت به صورت جلوه های اراده آفریدگار مطرح اند و ستایش از آنها در حقیقت ستایش اراده اهورمزدا، و به بیانی دیگر ستایش ذات اهورمزدا است. اینها هستند کہ ادامه حیات بشر را به اراده اهورمزدا ممکن ساخته اند؛ پس این ها نعمت های آفریدگار و نیک و شایسته ستایش اند:
زمین را می ستائیم کہ ما را با بردباری بر پشت خویش حمل می کند. زنان را می ستائیم ای اهورمزدا که از آن تو هستند که زاینده ما هستند و با راستی و ایمانشان و با تلاش و کارشان و با فداکاری هاشان فرزندان نیکوکار و راست کردار می پرورند. آبهای فروریزنده از بالا و آبهای چشمه ساران و آبهای روان و آبهای ایستا را می ستائیم کہ خدای بزرگ برای ما فرستاده است و مظهر پاکی و نیکی اند و به ما خدمت می کنند و برای ما همچون مادران زاینده اند. همه مظاهر نیکویی را می ستائیم و به همه نیکی ها و نام های نیک نماز می بریم زیرا آفریدگان خدا استند، و با ستایش اینها تو را می ستائیم و در پیش گاه تو نماز می بریم ای خدای بزرگ، و با ستایش اینها خویشتن را با تو یکی می کنیم و نیایش هامان را به تو تقدیم میداریم. گاوان زاینده و شیرده را می ستائیم. کودکان زیبای شیرخواره را می ستائیم. ما همه آنهائی را می ستائیم کہ در تنگی ها و سختی ها دست گیران مردم اند و همچون آبها بخشنده و نیکی کننده اند. (یسنه ۳۸)
ستایش مظاهر هستی شبیه سروده بالا در اوستا بسیار است. انسان وقتی این ستایش ها را می خواند به یاد این سخن سعدی شیرازی می افتد کہ بہ جہان خرم از آنام کہ جهان خرم از او است؛ عاشق ام بر همه عالم کہ همه عالم از اواست». سعدی از آن رو عاشق همه جهان است که همه جهان جلوۂ اراده خدا است؛ او کہ مسلمان ایرانی است چنین عقیده ئی را در عمق روح و وجدان خویش یافته و به تحقیق آن را از روزگاران دوری به ارث برده و سپس بر زبان آورده است. ستایش پدیده های طبیعی در آئین زرتشت زیباترین جلوۂ توحید او است که همه چیز را نشأت گرفته از خدا می بیند و او را منشأ همه نیکیها و خوبیها و راستیها و خوشیها می داند. همه پدیده های طبیعی را خدا آفریده و به تسخیر بشر در آورده تا بشر توسط آنها به سعادت و خوشی دست یابد و آفریدگار را بهتر بشناسد و او را بستاید کہ این همه نعمتها را به او ارزانی داشته است. این پدیده ها نیز چونکہ آفریدگان نیک آفریدگارند باید کہ ستوده شوند و از راه آنها بہ ذات آفریدگار پی برده شود، زیرا تجلی ذات آفریدگار را در همه چیز می توان دید.
زرتشت گفت که کسانی کہ جنگ می افروزند و آبادیها را تباه می کنند مردمی نابخرد استند که با کردارهای نارواشان گئوش ارون (روح هستی) را به فریاد در آورده اند. (یسنه۳۲ /۳-۱۶ ؛ ۴۴ /۲۰)
او ضمن تحریم کردن نوشابه مستی آور و زائل کننده هوش انسان تأکید کرد که کسانی کہ نوشابه مستی آور می نوشند و برای خشنودی دیوها و خدایان دروغین بہ پایکوبی می پردازند و همراه با خروشهای مستانه خون جانوران را به قصد تقدیم به خدایان دروغین بر زمین می ریزند، دیواپرستانی اند کہ از نیکی دوری می جویند و به بدی می گرایند. (یستہ ۳۲/ ۱۳ و ۱۴؛۱۰/۴۷)
به گفته او، آنچہ مردم را از فطرت خویش بیگانه می کند نیروی دیومنشی است کہ بہ درون انسانهای کج اندیش حلول می کند و آنها را به دیوهای خشم آور و آزمند و کینه ورز تبدیل می کند. این نیروی دیومنش کہ انگرَمَنیو (منش خبیث) نام دارد از آغاز آفرینش با بشر زاده شده؛ همان گونه که سپنته منیو (منش مقدس) نیز با او زاده شده است.(یسنه۴۹ /۴ ؛ ۳۰/ ۲-۳) آنگرمنیو همواره انسان را به سوی بدی و فساد سوق می دهد، و سپنته منیو او را به سوی نیکی و عدالت رهنمایی می کند. انسان خردمندی کہ از سپنته منیو پیروی کند و نیکوکاری پیشه سازد و با کار و کوشش خود جهان را آباد کند، خدا از او خشنود می شود و در این زندگی شادی و در زندگی اخروی خوش بختی ابدی به او عطا خواهد کرد؛ ولی بی خردی کہ تابع انگرمنیو شود و با پیروی از فرمان دیوها بدکرداری پیشه کند و امنیت و آرامش مردم را از بین ببرد، در این زندگی به درد و رنج و در آخرت بہ رنج جاویدان گرفتار خواهد آمد. و تأکید می کند کہ نیک فرجامی و شادی ابدی برای کسی است کہ نیکی و شادی را برای همگان خواهد. یعنی کسی که در صدد نشان دادن راه درست به دیگران و خواهان شادی و نشاط دیگران و در تلاش خوش بخت کردن دیگران باشد بهترین فرجامها را خواهد داشت.
زرتشت با یک اقدام انقلابی برضد همه مظاهر دینی زمان خویش شورید و همه را ساخته و پرداخته دیوان مردم فریب خوانده به آنها اعلام مبارزه کرد. یعنی او دینی آورده بود کہ آموزه هایش کاملا انقلابی بود و زندگی عقیدتی مردم را زیرورو می کرد و عدالتی آرمانی را تعلیم میداد کہ تا آن زمان برای مردم جهان ناشناخته بود. او به انسانها می آموزاند کہ عوامل و اسباب نزدیکی به خدا در درون خود انسان نهفته است، و هر انسانی که مایل باشد می تواند کہ آنها را کشف کند و به کار بندد و خویشتن را بہ کمال برساند.
فضایل ملکوتی در آموزه های زرتشت
او تعلیم داد کہ انسان می تواند با برخورداری از فضایل ملکوتی خودرا شایسته رسیدن به سعادت دو جهانی و همسانی با اهورمزدا سازد. تقوای مورد نظر زرتشت آن است کہ انسان با مجموعه ئی از فضایل والای اخلاقی کہ از ذات اهورمزدا نشأت گرفته اند یکی شود. اهورمزدا فضیلت کامل و مقدس ترین ذات است. زرتشت این فضایل را به گونه ئی مطرح کرده است که انگار می خواهد مراحل طی راه کمال را به انسان تعلیم دهد. یعنی می آموزائد کہ انسان اگر می خواهد بہ رستگاری برسد باید کہ از صفاتی پیروی کند کہ خاص خدا است. این فضایل کہ زرتشت تعریف و بیان کرده است عبارت اند از: وُهومِنَه، اَرتَه، خشَترَ، آرمَئیتی، هائوروَتات، اَمِرتات، سراوشَہ. (این نامها تا امروز در زبان ایرانی -با تغییراتی که در تلفظ و معنا یافته اند- بازمانده است، و اکنون تلفظشان چنین است: بهمن، خسرو، آرمیده، خرداد، مرداد، سروش. «اَرته» نیز بعدها کہ اسلام آمده با واژه عربی «عدل» جانشین شده است.)
وُهومِنَه از «وهو» یعنی خوب، و «منه» یعنی منش ترکیب یافته است؛ و می توانیم آن را «حق»، «نیت خیر»، «نیک اندیشی» و «منش نیکو» معنا کنیم. وهومنه والاترین صفت آهورمزدا است، و در نظام طبیعت از چنان جایگاه والائی برخوردار است که در آغاز بندهشن گفته شده که اهورمزدا وهومنه را پیش از همه هستی بہ هست آورد، و چون در آن نگریست آن را پسندید و صفت خویش کرد، و به این صفت بود کہ پروردگار و کردگار جهان شد. یعنی آنچہ کہ بہ «خدا» صفت «خدایی» داد «وهومنه» بود.
این صفت (وهومنه)، کہ بعدها در آئین مزدایستہ بہ صورت اصل «پندار و گفتار و رفتار نیک» تعلیم داده شد سرآمد همه فضایل است. وهومنه یعنی اندیشه و عمل نیکو، عشق بہ خالق و محبت مخلوق، مهرورزی و ایثار. اینها معناهائی است که از مطالعه سخنان زرتشت قابل درک است. وهومنه خیر محض است. وهومنه جلوۂ رحمتی است کہ شامل انسان می شود و هدیه ای است کہ اهورمزدا بہ آدمهای نیک اندیش نیک رفتار نیک کردار عطا می کند. کسی که با جان و دل بہ وهومنہ بگرود هیچگاه دیوهای رشک و خشم و آز و غرور و کین و شہوت بہ او نزدیک نخواهند شد. وهومنه سبب می شود کہ انسان اندیشه و گفتار و رفتار و کردار نیکو پیشه کند و در هیچ شرایطی اندیشه بدی بر ذهن خود راه ندهد. کوته سخن آنکہ هرکس از وهومنہ پیروی کند، هرچہ بیندیشد و انجام دهد حق است، و خودش نیز تجسم عینی حق است، زیرا از والاترین صفتی (فضیلتی) کہ از آن اهورمزدا است برخوردار شده است.
اَرتَہ عدل و برابری و درستی و راستی، و استواری در پیمان است. ارته همیشه با وهومنه همراه است؛ یعنی کسی کہ نیک اندیش باشد برای راستی کردن و درستی نمودن و عدالت ورزیدن و استوار در پیمان بودن نیز آمادگی دارد. به عبارت دیگر، کسی کہ نیک منش باشد، در پاداش این نیک منشی از فضیلت ارتہ برخوردار می شود، و به نیروی ارتہ بر بدی چیره و از بدی دور می شود. ارتہ سبب می شود کہ انسان کردار خویش را با میزان عدل بسنجد و جز راستی پیشه نکند. به همین خاطر انسان وظیفه دارد که خودش را با این صفت بیاراید و همواره راست باشد و در همه کارهایش توازن داشته باشد تا از انحراف و ستم گری مصون بماند و بتواند به بهترین وجهی به انسانها خدمت کند و جهان را آباد دارد. از سوی دیگر، کسی که از ارتہ پیروی کند و دادگر و درست کردار باشد خود بہ خود از وهومنه نیز برخوردار شده نیک منش خواهد شد. این است معنای همراهی همیشگی وُهومِنَہ و اَرتَہ کہ چندین جا در گاتَہ تکرار شده است.
خشَترَ عبارت است از ثبات و استواری در انجام کارهای نیکو و رهبری دیگران به سوی خیر و کمالات انسانی. اگر بخواهیم امروز عبارتی معادل خشتر را در فرهنگ خودمان بیابیم، این واژه معادل «سلطنت و ولایت خیراندیش» است. خشتر همیشه با وهومنه و ارته همراه است؛ یعنی رهبری و حاکمیت باید مبتنی بر خیرخواهی و انسان دوستی و عدالت باشد.
یکی از معناهای خشتر سلطنت به معنای سلطه بر خویشتن و بر جهان است. ضمن سخن از پادشاهی ماد کہ بنیان گذار شاهنشاهی ایران در اواخر سده هفتم پ.م این صفت را برخود نهاده خویشتن را «وُهو خشَترَ» نامید.
در گاتہ آمده است که به یاری خشتر و وهومنه (قدرت سیاسی برخاسته از نیک اندیشی) انسان با دروغ می جنگد و آن را نابود می کند. یعنی این فضیلت باعث می شود کہ انسان در راه اجرای خواست خدا و آباد کردن جهان و خوش بخت کردن انسانها و ستیزه با دیوان، تردید بہ خود راه ندهد و سست نشود و از ناملایمات نهراسد، و با یقین به درستی راه خویش استوارانه به پیش رود. کسی که از صفت خشتر برخوردار شود می کوشد کہ نیروی خویش را در راه اصلاح دیگران به کار گیرد و با بدی بستیزد و زمینه های خوش بختی و آسایش و آرامش همگان را در جهان فراهم سازد. این که در اندیشه سیاسی ایران باستان دین و دولت را دو همزاد دانسته اند که هیچ کدام بدون دیگری نتوانست بود از همین اصل نشأت گرفته است. یعنی خیر و صلاح و آسایش و آرامش و برادری و صلح کہ هدف کلی انسانهای نیک اندیش است زمانی تحقق خواهد یافت کہ یک حاکمیت خیراندیش و درست کردار و پارسا و دادگر بر سر کار باشد و مردم را از بدی بازدارد و به سوی نیکی رهنمود شود.
آرمَئیتی -کہ در زبان کنونی مان آرمیدگی گوئیم- معادل «رحمت» و «ایثار» است. آرمَئیتی همچون زمین بارور است که همه چیز را سخاوتمندانه و بی هیچ چشمداشتی در اختیار همه موجودات زنده می گذارد و هیچ مقابلی را می طلبد. کسی که از آرمَئیتی پیروی کند و با او وحدت یابد، چون بہ کامیابی برسد فریفته موفقیت های خود نشود، و خودبین و خودپسند نشود، و همه توان خویش را ایثارگرانه در راه خدمت به خلق به کار گیرد. دیگر از معناهای آرمَئیتی اطمینان خاطر و رضایت کامل است. این اطمینان به معنای آرامش وجدان، قناعت مطلق، آزادی از تعلقات دنیایی، و آرمیدگی – بہ مفہوم فروتنی و افتادگی و خاکی نهاد بودن- است. همه این خصلتها را انسان از آرمَئیتی به دست می آورد. آرمئیتی بہ انسان کمک می کند که در انتخاب راه درست از تزلزل و دو دلی بیرون آید و برای اتخاذ راه درست تصمیم درست را اتخاذ کند، و با نیک اندیشی در خدمت سعادت انسانها قرار گیرد. کسی که از صفت آرمئیتی برخوردار است همچون زمین بارور و برکت خیز است کہ بارهایش را بی آنکہ چشمداشت پاداش و مقابل و بهائی داشته باشد در اختیار همگان قرار می دهد. زرتشت در یکی از سروده هایش چنین تعلیم داده است: پروردگارا! کسی که درون خویش را با وهومنہ در آمیزد و در راه ارته گام بردارد با آرمَئیتی یکی خواهد شد و جایگاهش در کنار تو خواهد بود. (یسنه۴۹ /۵)
هائوروَتات سلامت روانی و جسمی است. انسان باید بکوشد تا از آن برخوردار باشد تا بتواند با نیروی کافی با بدی بستیزد و نیکی را گسترش دهد؛ این کہ عقل سالم در بدن سالم است به صورت یک مثل همه فهم و همه جایی در میان همه اقوام و ملل وجود دارد. تصمیم درست اتخاذ کردن و درست عمل کردن تنها در صورتی برای انسان میسر است کہ از سلامت جسمی و روحی برخوردار باشد. این صفت را هائوروتات به انسان می دهد. از این جنبه آموزه های زرتشت نتیجه می شود کہ انسان نیک اندیش نیک کردار باید همواره مواظب سلامت جان و تن خویش باشد تا بتواند با بدیها مبارزه کند و در راه گسترش نیکیها و رضای خدا حرکت کند.
سراوشَہ -کہ اکنون سروش تلفظ می کنیم- الهام غیبی، ندای وجدان، دل آگاهی و روشن ضمیری است. کسی که از فضایل بالا پیروی کند و با آنها یکی شود دلش بہ نور حق روشن می شود و حقایق را به درستی درک می کند و از الهام غیبی حق برخوردار می شود و انسانها را به بهترین گونه ممکن به سوی سعادت و خوشبختی راهنمایی می کند. با این تعبیر، سراوشہ فضیلتی است که سبب عصمت انسان در برابر بدی می شود؛ و به تعبیر دیگر، نوری است که همواره روشن گیر راو انسان در راه رسیدن به نیکیها است؛ و وجدان بیدار و آگاو انسان نیک اندیش است که همواره راهنمای او در راه نشر نیکیها و ستیزه با بدیها است، و به او کمک می کند که در هر لحظه بدی و نیکی را به درستی تشخیص دهد و به اشتباه نیفتد و وظیفه اش را آن گونه که باید و شاید برای فراهم آوردن اسباب سعادت انسانها انجام دهد.
اَمِرتات -کہ اکنون امرداد تلفظ می کنیم- کمال و جاودانگی و بی مرگی و ابدیت است. کسی کہ نیک اندیش و نیک منش و خدادوست و مردم دوست و دادگر و راست کردار و نستوه و استوار و پارسا و فروتن و مهرورز و ایثارگر باشد دلش از نور خدا مالامال است، و ذات کاملی است که سزاوار برترین جایگاه و همنشینی با اهورمزدا است. انسانی کہ پندار و گفتار و کردارش نیک باشد، زمانی به بی مرگی و جاودانگی می رسد که از این زندان خاکی برهد و به عالم ملکوت رهسپار گردد. انسانهائی کہ از صفات ملکوتی برخوردار باشند پس از این زندگی در جوار اهورمزدا در سعادت جاویدان خواهند زیست و هیچ مرگی نخواهند داشت.
سپنتَه مَنیو (منش مقدس) کہ زرتشت از آن سخن گفته است در این هفت فضیلت تجلی می یابد؛ و بہ بیان دیگر، اینها نشأت گرفته از سپنته منیو استند. فضایل هفت گانه یادشده هفت گوهر والا، هفت صفت مطلق، هفت خصلت یا هفت منش اند کہ از ذات اهورمزدا نشأت گرفته اند، و انسان نیز می تواند کہ آنها را دارا شود. «هفت شهر عشق» که در ادبیات عرفانی ما مانده است نظرش بر همین هفت فضیلت بوده و در ادبیات اسلامی جلوه نوینی یافته است بی آن کہ از حقیقت خویش دور شده باشد. نظریه وحدت وجود انسان و خدا کہ در ادبیات عرفانی ما جایگاه ویژه ئی دارد همین رهسپاری به وسیله این هفت فضیلت تا مرحله خداگونه شدن است. زرتشت در برخی از از سروده هایش تأکید می کند که هرکہ پندار و گفتار و کردارش نیکو باشد و بہ فضیلت آرته آراسته باشد و در امورش عدالت را سرلوحه قرار دهد بہ کمال و جاودانگی و خوش بختی ابدی خواهد رسید :
سپَنتَه مَنیوی اهورَمَزدا بہ خاطر پندار و گفتار و کردار نیک انسان کہ از ارتَه نشأت گرفته است تقوا و کمال و سعادت جاودانه می بخشد. (یسنه۴۷ /۱) در پرتو اراده نیرومندانه و پاکدامنی و راست کرداری و عدالت و نیک اندیشی زندگی سعادتمند جاودانه تحقق خواهد یافت. (یسنه۳۴ /۱۱) هرکه با پیروی از راستی اراده اهورمزدا را تحقق بخشد از زندگی آرمئیتی کہ بہترین زندگی است برخوردار خواهد شد (یعنی تجسم عینی آرمیتی خواهد شد)، و هرچہ نیکوترین است را در اختیار خواهد گرفت. او چون که خواهان رستگاری ابدی است از فضیلت ارتہ برخوردار خواهد شد و بہ سعادت جاوید خواهد رسید.(یسنه ۴۳/ ۱-۲)
در برابر وهومنه، دروج (دروغ/ بدخواهی) قرار دارد کہ سرآمد همه رذیلتها و و شر محض است و همه بدیها از آن سرچشمه می گیرد. دروغ در گاته با دیوَ مترادف آمده است، و زرتشت می خواهد بیاموزائد کہ دروغ یک دیو پلیدی است که باعث همه بدبختیهای بشری است. چونکہ استقامت جامعه منوط بہ استقامت رهبری است، چنانچہ رهبر نیک منش نباشد و پیرو دروغ باشد جامعه را بہ فساد و تباهی می کشاند و برای مردم بدبختی و درد و رنج می آورد؛ زیرا کارهائی کہ انجام می دهد با دروغ و فریب برای عوام نادان زیبا جلوه می دهد و با ادعای این که هدفش خوش بختی مردم است ، مردم را به اطاعت از خودش می کشاند، ولی او در واقع خواستار متاع دنیا و گرد آوری مال و حفظ قدرت است، و در این راه از انجام هر جنایتی دریغ نمی دارد، و همواره مردم را در رنج می دارد، و چون جامعه در رنج شد خود او نیز در رنج می شود، زیرا او نیز جزوی از جامعه است.
انسان در آموزه های زرتشت قادر است که با تلاش و کوشش خویش به همه صفاتی کہ از آن خدا است دست یابد. در یکی از سروده های زرتشت چنین می خوانیم: پروردگارا! به من بگو، آیا انسان آگاه نیک اندیشی کہ با همه توانش و با پیروی از ارته(عدالت پارسایانه) بہ خاطر خوش بختیِ خانه و روستا و سرزمین و گسترش دادن راستی و درستی بکوشد همانند تو خواهد شد؟ پروردگارا! چنین کسی چه وقت و چہ گونه با تو همسان خواهد بود؟ (یسنه۳۱/ ۱۶) هدف زرتشت آن است کہ انسانها را با «خیر» و حقیقت» آشنا سازد، و جامعه بشری بہ سمتی برود کہ دست یابی بہ خیر و حقیقت برای همگان میسر گردد، اسباب و عوامل «شقاوت» از جهان رخت بربندد و «سعادت» همگانی شود.
اصول دین زرتشت
آموزه های زرتشت بر روی سه موضوع اساسی تأکید مکرر دارد: یکی توحید (یکتایی ذات پروردگار) کہ صفت عدل نیز شامل آن است؛ دیگر اختیار انسان (آزادی اراده او در زندگی این جهانی)؛ و سوم معاد (فرجام بشر و زندگی اخروی).
توحید خدا : زرتشت کہ اساس آموزه های خویش را بر توحید قرار داده بود تا چند خدایی را از جهان براندازد، به طور مکرر تعلیم میداد کہ هیچ خدائی جز اهورمزدا وجود ندارد. اوصافی کہ او در گاته از اهورمزدا بیان می دارد چنین است: اهورمزدا آفریدگار و پروردگار جهان است؛ نگاه دارنده زمین و آسمان و به جریان اندازنده خورشید و ماه و اختران و رودها و بادها و ابرها او است؛ روشنی و تاریکی و خواب و بیداری و شب و روز را او آفریده است؛ ذات او ازلی و ابدی است و همیشه بوده و همیشه خواهد بود؛ همه امور گیتی بہ مشیئت او انجام می گیرد؛ برترین کردگار و فعال مایشاء است کہ اراده اش همواره در جمیع اشیاء و امور سریان دارد؛ داور نهایی کردارهای انسانها است؛ برتر از همه کس و همه چیز است؛ داناترین و تواناترین است؛ نزدیکترین دوست انسان و خیرخواه همگان است؛ نه او را چرت می گیرد و نه می خوابد و نه در غفلت می شود؛ منبع همه نیکیها و خوبیها است و مهرورز و مهرپرور است؛ رحمتش شامل همه کس و همه چیز در جهان است؛ به وسیله وهومنہ و ارتہ مردم را به کمال می رساند و خوش بختی دوجہانی را نصیبشان می کند؛ حکیم است؛ مهرورز است و به ندای بندگان خواهنده اش پاسخ میدهد؛ نگاهبان نیکیها و نیکان است؛ او است کہ بہ انسانها یاد داده است که فرزندان در اطاعت پدران باشند؛ ایمان استوار را به کسی عطا می کند که با دل و جانش خواهان خشنودی او باشد؛ و کسانی که با پندار و گفتار و کردار نیک خویش خواهان رحمت او استند مشمول رحمت و سعادت جاویدان اخروی خواهند شد، زیرا او مراقب رفتار و کردار انسانها است و هر نیک و بدی را از خرد و درشت زیر نظر دارد و هر کرداری را -به تناسب- پاداش یا کیفر خواهد داد. (یسته ۲۰/۱۹ ؛ ۵/۲۸ و ۷؛ ۲۹/ ۱-۶ و ۱۱؛ ۲/۳۱، ۷-۸، ۱۱-۱۲، ۱۶-۱۷ و ۲۰؛ ۱/۳۳، ۵، ۸ و ۱۱؛ ۳۴/ ۲ و ۷؛ ۱/۴۳- ۵ و ۷؛ ۳/۴۴ – ۵ و ۷؛ ۳/۴۵ و ۶: ۴۶/ ۶ و ۹؛ ۱/۴۷ -۳؛ ۴۸/ ۲؛ ۱۱/۵۰)
زرتشت تعلیم میداد که همه مردم روی زمین آفریدگان و بندگان خدای یگانه اند، و درنتیجه همه در برابر آفریدگارشان برابر و در خلقت با هم همتایند و باید در راه خوش بختی یکدیگر تلاش کنند و در راه آباد کردن جهان بکوشند. آباد کردن جهان به قصد بهزیستی انسان اساس آموزه های زرتشت بود. بدترین کردارها کشتار بی جای جانوران اهلی و نابودگری کشتزار و باغ بود. آلوده کردن آب راکد مورد استفاده نیز از کردارهای نکوهیده و در خور کیفر بود.
ما وقتی به این آموزه ها می نگریم می بینیم که بسیاری از ارزشهای والائی کہ انسانهای نیک اندیش معاصر ما در دفاع از منزلت و کرامت انسانی، در حمایت از جانوران، و در حمایت از محیط زیست و تلاش برای پاک نگاه داشتن آن به کار می برند، بہ بیانهای گوناگون در آموزه های زرتشت آمده است. در همه جای گاته چنین نمودار است کہ تجلی فروغ اهورمزدا را می توان در ژرفای دل هر انسان با تقوا و نیک اندیش و خیرخواه یافت و نه در جای دیگر؛ و به عقیده او این تجلی برای مردم نیک اندیش چنان محسوس است که نیازی به دلیل و برهان ندارد و هر انسانی به طور غریزی (بالفطره) وجود او را در ژرفای ذهن خودش احساس می کند. عدل خدا : صفت عدل خدا در گاتہی زرتشت تبیین کننده و متمم توحید است. چنان کہ گفتیم، ارته را زرتشت برای مفهوم عدل به کار می برد. و دیدیم کہ ارته یکی از صفات ذاتی اهورمزدا است. در گاته می خوانیم که اهورمزدا به وسیله ارته می نگرد، به وسیله ارتہ تصمیم می گیرد، به وسیله ارتہ بہ انسانها وهومنہ عطا می کند، و به وسیله ارته راه سعادت دو جهانی را به انسانها نشان می دهد. (ستہ ۱۳/۳۱ ؛ ۱۷/۴۶ ؛ ۱۰/۳۰ ؛ ۴۳/ ۲.) تفسیر این سخن آن است کہ خدا بنیان هستی را بر عدل نهاده است، اراده اش را بر مبنای عدل در جهان به اجرا در می آورد، و آنچہ سبب شده کہ خدا خواهان نیک فرجامی و سعادت دوجهانی برای بشریت باشد همین صفت عدل او است.
اختیار بشر : انسان در آموزه های زرتشت یک موجود آزاد و مختار است که جهان به او سپرده شده است تا آباد بدارد و از آن پاسداری کند. او در قبال این آزادی مسئولیتی عظیم دارد و بر او است که از اندیشه نیک و عدالت پیروی کند، راه درست و نیکوکاری را به مردم بیاموزد و همگان را از آز و دروغ و خشم و کینه و نفرت دور سازد، همه توانش را در راه نشر راستی و درستی به کار گیرد، با پیروان دیو و دروغ و بدی بہ توسط موعظه و اندرز بستیزد و بدیها را از جهان براندازد. این اختیار را زرتشت در گاتہ چنین بیان می کند:
پروردگارا! روح هستی (گئوش ارون) کہ خرد مینوی است از آن تو است، و آرمیتی از تو است. این توئی کہ قدرت تشخیص را به بندگانت آموختی تا راهنمای دل سوز را برای خود برگزینند یا راهنمای نادل سوز را. لذا او یکی از این دو را بر خواهد گزید کہ دل سوز است و از راستی پاسداری می کند و نیک اندیشی می آموزد. ولی کسی کہ پاسدار راستی نیست به مقصد نخواهد رسید. پروردگارا! آن گاه کہ تو مردم را به نیروی مینوی خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به آنها دادی؛ آنگاه کہ تو جسم را با جان در آمیختی؛ آنگاه کہ تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی کہ هرکسی برطبق اراده آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ آموز و راست آموز، یعنی هم آن که نمی داند و هم آنکہ می داند، هرکدام برطبق خواست درونی و ذهنیت خویش بہ بانگ بلند تعلیم می دهد و مردم را به سوی خویش فرا می خواند. انسان نیک اندیشی کہ در انتخاب راه برای خویش دودل است آرمئیتی معنویت راه گشای خویش را به او می بخشد تا راه درست بگیرد. (یسنه۳۱ / ۹-۱۲) به همه کسانی که با نیک اندیشی یکی شده اند و پاکدلانه از عدالت و تقوا پیروی می کنند اهورمزدا می گوید کہ تقوای شما را ما پذیرفته ایم، باشد که از آن ما باشد.(یسنه۳۲/ ۲) می بینیم کہ زرتشت ضمن تأکید بر آزادی اراده انسان در گزینش درست یا نادرست، مراحل حرکت به سوی تکامل معنوی را تشریح می کند. نخستین مرحله خودآگاهی و تصمیم درست است کہ وهومنه به انسان نیک اندیش می دهد. دومین مرحله پارسایی است که توسط فضیلت آرمئیتی حاصل می شود. آن گاه است کہ انسان پیمودن مراحل بہ سوی بالا را ادامه می دهد و از دیگر فضایل ملکوتی برخوار می شود تا بہ جائی می رسد کہ از سراوشہ برخوردار شود کہ تکامل معنوی و خداگونگی است. اراده خود انسان در سپردن این راه نقش اساسی دارد. در این سروده به وضوح گفته شده کہ خود انسان است که راهنمایی خودش به سوی نیکی یا بدی را با اراده خویشتن بر عهده دارد : انسان نا آگاه و نابخرد (دروغ وَند) سبب گمراهی مردم می شود، و انسان نیک اندیش و نیک کردار و عدالت خواه (اَرتَه وَند) سبب هدایت مردم در راه رسیدن به سعادت و شادزیستی می شود. در سروده دیگر او می خوانیم کہ کسانی که از وهومنہ و ارتہ برخوردارند و کردارشان با راستی و درستی همراه است برای براندازی خشم و نفرت از جهان می کوشند. (یسنہ ۴۸/ ۱۲)
زرتشت بہ این حقیقت توجه دارد کہ سرشت انسان از خیر و شر ترکیب یافته است و خیر و شر در این جهان در هم آمیخته اند و انسان در عین آن کہ خواهان خوش بختی است همواره در معرض کج آموزی دیوهای درونی و بیرونی است، و در موارد بسیاری برای انسانهائی کہ بہ سبب کجرویهائی از فطرتشان بریده اند تشخیص خیر از شر دشوار بہ نظر می رسد. لذا او به انسان تعلیم میدهد کہ قلبش را ناظر بر کردارهایش بگمارد و همواره وهومنہ و ارته را در نظر بگیرد و خشنودی اهورمزدا را در برابر دیدش قرار دهد و همه رفتارها و گفتارهای خود را با میزان راستی بسنجد و آن کہ با راستی هماهنگ است را انتخاب کند، و دیگری که با راستی ناسازگار است را فرونهد، و بداند که تنها راه رستگاری آن است کہ انسان همواره در هر عملی پیرو وهومنه باشد، یعنی نیک اندیشی و نیت خیر داشته باشد. (یسنه۲۸ /۴ ؛ ۳۱/ ۱-۲) آنچہ کہ – بنا بر آموزه های زرتشت – شر و ناروا و ناشایسته است که باید از آن پرهیخت عبارت است از: بدآموزی و مردم فریبی و گمراه کردن مردم؛ خشم و کین و نفرت و جنگ و خونریزی و از میان بردن مردم و جانوران و کشتزارها ؛ نوشیدن شراب مستی بخش و برپا داشتن مراسم خشن عبادی همراه با رقص و پایکوبی شور آفرین و تقدیم قربانی حیوانی بہ خدایان دروغین. فریبِ مردم فریبان خوردن و تسلیم ارادہ زورمندان شدن و در اثر تلقین های رهبران بدآموز در راه کج رفتن نیز بد و ناشایست و مستوجب کیفر اخروی است، زیرا کسانی کہ گِرِهما و قبیله اش (مدعیان تولیت دین) را بیش از حق و راستی دوست بدارند بدترین راه را برای خود برگزیده اند.(یستہ ۳۱/ ۱۸؛ ۳۲/ ۹-۱۲؛ ۱۰/۴۷ ؛ ۳/۴۹- ۴)
خرد در آموزه های زرتشت از جایگاه ویژهئی برخوردار است و بهترین عطیه ای است کہ بہ انسان داده شده است. یکی از اوصاف خرد در گاته زرتشت «وهومنه» است. به وسیله خرد است کہ انسان به شناخت اهورمزدا و فضایل ملکوتی نائل می شود؛ به وسیله خرد است کہ انسان نیک و بد را تشخیص می دهد، و با میزان خردش نیک و بد و برآیندهای آنها را می سنجد و در نتیجه به نیکی میگرود و از بدی می پرهیزد. زرتشت همواره تأکید می کند کہ انسان به وسیله خرد خویش به تشخیص نیک و بد نائل خواهد شد و آنچہ کہ باعث خوش بختی این جهانی و آن جهانی است را برخواهد گزید و از آنچہ کہ باعث بدبختی است اجتناب خواهد کرد. اختیار انسان و موضوع پاداش و کیفر نیز در پرتو همین پیروی کردن یا نکردن از حکم خرد مطرح شده است. زرتشت در بیان آزادی اراده انسان چنین می گوید: انسان نیک اندیشی کہ خرد اندیشه ور خویش را به کار می گیرد با گفتار و کردارش عدالت خواهی و راست کرداری و نیک اندیشی را گسترش می دهد، پروردگارا، چنین کسی بہترین یاور تو است. (یسنہ ۲۲/۳۱) هرکه به وسیله اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمایی کنند تا از بدی دست بکشند و به نیکی بگرایند اراده اهورمزدا را به گونه خشنود گرانه ئی تحقق بخشیده است. (یسنہ ۳۳/ ۲)
هدف غایی بشر: هدف زرتشت ساختن یک جامعه مبتنی بر برادری و برابری و تقوا است، و بر آن است کہ انسانهائی را بپرورد عاری از خوی افزون خواهی و خشم آوری و تجاوزگری. فضیلت انسان بنابر آموزه های او بہ پارسایی (آرمئیتی) است، و پارسایی عبارت است از خودداری از هرچہ بہ انسانها زیان می رساند و انجام هرچه برای خود و دیگران سعادت و خوشبختی را به دنبال دارد. او می گوید کہ انسان پارسا پندار و گفتار و کردارش را در راه درست به پیش می برد و در همه امورش پیرو راستی است. (یسته ۵۱/ ۲۱) زرتشت ممنوعیت هرگونه همکاری با جنگ افروزان و تباهکاران، و ضرورت اطاعت از نیک اندیشان و نیکوکاران را تعلیم میدهد، و به مردم جهان اعلام میدارد کہ « من هرگونه نزدیکی و ارتباط مردم با پیروان دروغ را تحریم می کنم» (یسته ۳/۴۹) او یک جا می گوید: هشدار! از فرمان بری پیروان دروغ بپرهیزید که اینها خانه های مردم را به ویرانی می کشانند، انسانها را نابود می کنند، فقر و رنج را در همه جا می گسترانند، و کارشان برآیندی جز تباهی برای مردم ندارد. گوش به گفته های کسی باید کرد کہ راستی و عدالت را شناخته است و درصدد بهبود بخشیدن به زندگی دیگران است. (پسته ۳۱/ ۱۸ – ۱۹)
چونکہ اساس بر آن است کہ انسان نیک اندیش نه درصدد تحقق خواسته شخصی در راه سلطه گری بر دیگران بلکہ در تلاش خدمت خیرخواهانه و سودرسان به دیگران است، زرتشت تعلیم میدهد کہ از چنین رهبر نیک اندیشی که خواهان سعادت مردم است باید اطاعت کرد همان گونه کہ گوسفند از چوپان اطاعت می کند. زیرا انسان خردمندی کہ برای برقراری عدالت تلاش می کند، و در خانه و در میان جمع و هرجا که باشد بہ عدالت رفتار می کند شبیه خدا است و هر کاری بکند به کار خدا شباهت دارد. (یسنه ۹/۳۱-۱۰ و ۱۶) پس اطاعت از رهبران نیک اندیش و خیرخواه همگان – در واقع به اطاعت از خدا و خواسته های او است.
مرام نامه آئین زرتشت
متن مرامنامه آئین زرتشت در اوستا آمده است و به نظر می رسد کہ زرتشت از کسانی کہ آماده پذیرش آئین او می شدند می خواست تا در گفتار و کردار به موارد زیر اقرار کرده پابندی نشان دهند، و متن آن را هر روزه با مداد کہ از خواب برمی خیزند برای خودشان بخوانند و به خودشان تلقین کنند. این متن چنین است:
من – به تأسی از زرتشت – پیرو اهورمزدا استم و از پیروی دیوها بیزاری می جویم. من بہ یگانگی ذات خدا ایمان دارم. من دشمن دیوها و ستایش گر فضایل ملکوتی استم. من با خدای بزرگ کہ سر چشمه نیکی و مهرورزی و پدید آورنده روح هستی و خالق نور و آفریدگار شادی و رامش است پیمان می بندم کہ اندیشه و گفتار و کردارم همه نیک باشد، و با تمام وجودم پذیرای آرمئیتی باشم. من سوگند می خورم که هیچ گاه دروغ نگویم، هیچ گاه دزدی نکنم، هیچ گاه دست بہ تعدی و تجاوز نزنم و زمین و مال و رمه هیچ کس را غصب نکنم. من در حضور ارته سوگند می خورم که هیچ گاه به هیچ آبادی ئی تعدی نکنم و هیچ کشتزار و باغ و خانه ئی را ویران نکنم. من بہ آزادی همگان در داشتن رمه و ملک و خانه باور دارم. من باور دارم که همه جانوران اهلی روی زمین باید کہ در آرامش بزیند و به آنها تعدی نشود. من پیمان می سپارم کہ هیچ گاه برای تن خودم بیش از اندازه نیازم نطلبم. من از هر گونه ارتباط با بدکاران و تجاوزگران به مردم و ستم پیشگان و پیروان دروغ و جادوگران و پیروان جادوگران و همه پیروان دیوها از هر قبیله و هر ذاتی کہ باشند خودداری خواهم کرد، و برای همیشه در اندیشه و گفتار و رفتار از اینها جدا و گسسته خواهم ماند. من با پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک پیمان می بندم. من هم پیمان مزد ایسنان خواهم بود کہ شمشیر و سلاح را فرو نهاده اند و از جنگ و خونریزی و ویرانگری بیزار اند. من با خدای یگانه پیمان می بندم کہ همه نیکی و خوبی کنم. (یسنہ ۱۲ترجمه با تلخیص)
انتشار آئین زرتشت
زرتشت با این آموزه های انسان ساز آرزومند بود کہ جہانی عاری از مردم فریبی و افزون طلبی و زورگویی و زورمداری و جنگ و ستیز، و مبتنی بر عدالت و مساوات و دوستی و محبت و خیرخواهی و برادری بسازد. او همه خدایان آریایی را نفی کرد و تنها اهورمزدا را به عنوان خدای جهان مطرح نمود؛ زیرا می دانست که تا زمانی که مردم از خدایان گوناگون پیروی می کنند، و هر دسته از قبایل از یکی از این خدایان در برابر دسته دیگر یاری می جوید، ستیز و جنگ و ناامنی همچنان ادامه خواهد یافت. ولی اگر همه مردم پیرو یک خدا می شدند عملا برادران یکدیگر می گشتند و اختلافاتشان از میان می رفت و همه در راه برآوری خواست و اراده خدای واحد می کوشیدند و نداهای نمایندگان قدرت پرست خدایان رقیب و ستیزنده در پشت سرشان نداشتند تا بہ سبب آن مجبور باشند که از رهبران مردم فریب جنگ افروز و تبلیغ گران جهاد دینی اطاعت کرده بشریت را با درگیریها و جنگهاشان به نابودی بکشانند. آموزه های زرتشت اعلان مبارزه با سلطه گران زورمدار و کاهنان (فقیهان) مردم فریب بود، و اعلان پایان همیشگی جهاد دینی بود کہ بہ عنوان وسیله در دست زورگویان سلطه طلب قرار داشت. او بر آن بود که مردم را با آموزشهای درست برای مخالفت با رهبران اقتدارگرا و دنیاطلب آماده سازد و زمینه های روی کار آمدن یک نخبه انسان دوست پارسای نیک اندیش نیک کردار را فراهم آورد.
چنان کہ دیدیم، او در آموزه هایش همواره انسان را متوجه ماهیت آزاده و اراده آزاد خویش می کند تا از این راه فکر همسانی و برابری و برادری انسانها را در اذهان مردم ریشه دار کند. او چندین جا در گاتہ اظهار امیدواری می کند که دروغ از جهان ورافتد، پیروان دروغ به راستی بگروند، و راستی و نیک اندیشی همه گیر شود؛ زیرا در پرتو راستی و نیک اندیشی است که آرامش و امنیت بر جامعه حاکم خواهد شد و رنجها از میان خواهد رفت و انسانها به شادی و خوشی خواهند رسید.
زرتشت در سالهای فعالیتش مریدان و شاگردان و یاران مخلصی را پرورده بود کہ یکی از آنها فرَش اُشتُرَ (فرشوشتر) بود. او یک جا فرش اشتر را می ستاید کہ نیک اندیش و خواهان خشنودی اهورمزدا است؛ و از خدا می خواهد کہ پاداش شایسته را در وَهِشتَم مَنیو (ملکوت آسمانها) برای فرش اشتر و همه کسانی که همچون او هستند در نظر بگیرد. (یسنه ۲۸/ ۸) پوروچیستا دختر زرتشت و دو پسر زرتشت، و نیز کسانی دیگر کہ زرتشت به آنها اشاره کرده ولی ناماشان را نیآورده است، نیز از پیروان پرکار و فعالین در راه انتشار آموزه های او بودند. این شاگردان پس از او سروده هایش را کلمه به کلمه و حرف بہ حرف ازبَر کردند و مجموع آنها را گاتَہ نام دادند. این سروده های انسان ساز در نسلهای بعدی گوش شنوای بسیار یافت؛ شاگردان زرتشت در طی نسلهای متوالی شاگردانی را پروردند کہ تبلیغ گران آموزه های او شدند و گاته های (یعنی سروده های) او را حفظ کردند تا سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل کنند.
در بخشی از وندیداد کہ متعلق به دوران دور است، از سرزمینهای آریایی کہ مردمش پیرو دین زرتشت اند چنین یاد شده است: سُغدیانَه، باختریَه، مرغیانَہ، هَریوَ، هَنتومَنت، وای کَرتَه، اُوَروَ، هیرَکانِیَه، هَرَخوَتِیَہ، رَغَہ، نیسایَہ، چهرَ، وُرُنَہ، رَنگهَه. این سرزمینها نیمه شرقی فلات ایران را شامل می شود. برخی از این نامها تا زمان هخامنشی به کلی تغییر شکل یافته بوده اند، به گونه ئی کہ ما نمی دانیم چهر، ورنہ، وای کرته، أورو، رنگہہ نام چہ سرزمینهائی است. هَنتومَنت نیز تا زمان هخامنشی درنگیانَه شده بوده، و بعدها که توسط دو شاخه از سکه های مهاجر تصرف شد نام سکستان و زاولستان گرفت. سغد و بلخ و مرو و هرات و گرگان و خد و نیسا تا سده های نخستین دوران اسلامی نامها خویش را حفظ کردند.
چنان که می بینیم، در زمان تدوین این نوشته ها هنوز نامی از ماد و پارس و پارت در میان نیست؛ و معلوم می شود که دست کم در اوائل هزاره پیش از مسیح و چندی پیش از پیدایش پادشاهی ماد نوشته شده است.
شکی نیست کہ موضوع سعادت جاوید اخروی کہ محور آموزه های زرتشت را تشکیل میداد مهم ترین نقش را در جذب توده های ایرانی به آموزه های او داشته است. انسان از مرگ می هراسد و نمی خواهد باور کند که همه آرزوهایش با مردنش بر باد می رود. همه تلاش انسان در زندگیش بہ خاطر دست یابی بہ خوش بختی است و همه کس آرزومند رسیدن به آن است. ولی مرگ نقطه پایان تلاش او است. در آموزه های زرتشت بارها و بارها بر پاداش و کیفر اخروی تأکید رفته، و گفته شده کہ رنج ابدی برای پیروان دروغ و شادی ابدی برای پیروان راستی است. میتوان باور کرد که همین جنبه از آموزه های زرتشت راز موفقیت آموزه های او در میان ایرانیان در سده های پس از او بود. نوادگان همان کاوے ها و کرپن ها و اوسیجها کہ مخالفان سرسخت او بودند، و همان رمه های مردمی که به گفته او از آنها تبعیت می کردند، چون کہ آموزه های او را موافق سرشت خویش یافتند به مرور زمان به حقانیت او و راهش گردن نهادند و او را رهبر نجات بخش خویش دانستند؛ به گونه ئی کہ تا سده ششم پ.م دین ایرانی بر پایه بخشهای اساسی آموزه های زرتشت استوار بود؛ و وقتی شاهنشاهی هخامنشی تشکیل شد دین زرتشت دین سراسری در ایران بود و بیشینه ایرانیان خودشان را مزدایسن (ستایندگان مزدا) و پیرو آموزه های زرتشت میدانستند و رهنمودهائی کہ در گاتی زرتشت آمده بود را سرلوحه پندار و گفتار و رفتار خودشان قرار می دادند. از آن زمان سه اصل دین زرتشت کہ پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک بود در میان همه جماعاتی کہ قوم بزرگ ایرانی راتشکیل می دادند پذیرفته شد و برای همیشه در باور ایرانیان ماند.
ایرانیان درون فلات ایران که به آموزه های زرتشت می گرویدند بسیاری از باورهای دینی کهن خودشان را حفظ کردند و با آموزه های زرتشت در آمیختند و به زرتشت منتسب کردند. این دین کہ مایه های اصلیش را از آموزه های زرتشت گرفته بود شاخ و بالش را عناصر عقیدتی ادیان کهن آریایی (ایرانی) تشکیل می داد. «مغان» که در آینده (از زمان شاهنشاهی ماد به بعد) رهبران دینی ایرانیان شدند به مرور زمان آموزه هائی کہ از رسوم دینی کهن ایرانیان غربی برخاسته بود را بر آموزه های زرتشت افزودند و به مزدایَسنَہ غنا بخشیدند. آموزه های مغان کہ بہ زرتشت منسوب و آموزه های آسمانی تلقی می شد به تدریج به آموزه های زرتشت افزوده شد، و یک مجموعه واحدی را به وجود آورد کہ اَپَستاک (یعنی اصول) نامیده شد. اپستاک کہ در نسلهای آینده در گویشهای ایرانی به اشکال ابستا و اویستا و اوستا تلفظ شد، اساس دین ایرانی را تشکیل داد و کتاب مقدس ایرانیان در طول تاریخ شد. دینی کہ بہ زرتشت منسوب بود نیز در همه جای فلات ایران نام دین مزدایستہ گرفت، کہ شکل نوینش دین مَزدایَستی است.
تاریخ و فرهنگ ایرانزمین از دورترین دوران تا پایان دوران ساسانی (بازخوانی تاریخ ایران زمین) – دکتر امیرحسین خنجی