فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی می کنند. فرهنگ ازآنِ مردم است؛ فرهنگ را مجموعه پیچیده ای از دانش ها؛ باورها؛ هنرها؛ قوانین؛ اخلاقیات؛ عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامی گیرد تعریف می کند. هر منطقه از هر کشوری می تواند فرهنگی متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ به وسیلهٔ آموزش به نسل بعدی منتقل می شود؛ در حالی که ژنتیک به وسیلهٔ وراثت منتقل می شود. فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است. فرهنگ شامل هنر؛ ادبیات؛ علم؛ آفرینش ها؛ فلسفه و دین است.
واژه شناسی فرهنگ در زبان پارسی
فرهنگ فارسی معین واژه فرهنگ را مرکب از دو واژه «فر» و «هنگ» به معنای ادب؛ تربیت؛ دانش؛ علم؛ معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده است. واژه فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمده است که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیش کشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسی زبانان فرهنگ را سبب پیشرفت می دانند.
با مطالعهٔ متن های باستانی ایران درمی یابیم که واژه «فرهنگ» از دوره پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران می شود و پیش از آن کلمه ای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت. در آثار این دوران، فرهنگ علاوه بر دانش؛ شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم می شد. در گذشته اعتقاد فارسی زبانان بر این بود که تا بدون فرهنگ آدمی نمی تواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد می داند.
بخشی از فرهنگ را هم سنت ها و مراسم می سازند. آن ها تفکر و باوری اند که برخوردار از آدابی تکرارشونده اند. به سخن دیگر، آیین ها و سنت ها اعمالی تکراری پیرامون فرهنگ اند. همین فرهنگ است که مرزهای یک جامعه و باورهای مردمان آن را مشخص می کند و هویت آنان را شکل می دهد و می سازد.
انتقال فرهنگی
انتقال فرهنگی، فرایندی است که آن بوسیله، فرهنگ از طریق آموزش از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. فرهنگ را به طریق زیستی نمی توان به ارث برد. هر نسلی فرهنگ خویش را می آموزد و سپس آن را همراه با تغییراتی که در عصر خود حاصل شده، به نسل بعد از خود می آموزاند. انتقال فرهنگی، تداوم فرهنگ را امکان پذیر می سازد. در واقع تا زمانی که عوامل تغییر و دگرگونی فرهنگ، قوی و قدرتمند نباشند، اعضای جامعه در برابر دگرگونی فرهنگ مقاومت و مخالفت می کنند. برای مثال در هر فرهنگی، شیوه خاصی برای لباس پوشیدن وجود دارد؛ فقط هنگامی این شیوه دستخوش تغییر می گردد که تحت تأثیر عوامل فرهنگی نو و جدید (نوآوری فرهنگی) قرار گیرد و از طرف اکثریت جامعه مورد پذیرش قرار گیرد.
مبادله فرهنگی
مبادله فرهنگی انتقال معانی فرهنگی به طور ارادی و گاه با برنامه ریزی فرهنگی است؛ چنان که هر نظام فرهنگی عناصری از فرهنگ های دیگر را می پذیرد. این مبادله، در حوزههایی انجام می پذیرد که هر نظام فرهنگی آن را مجاز می شمارد. این انتقال فرهنگ دوطرفه است؛ به این معنی که در آن ارزش ها و هنجارها رد و بدل می شوند.
هویت فرهنگی
از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی، هویت است. معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سال های جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهم ترین سال های زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است.
هویت، احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفته اند. اگر امروز از هریک از ما بپرسند که تو کیستی؟ هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگی مان است، بیان می داریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم. حال ما کدام پاسخ را می دهیم یا با چه اولویتی هریک را می گوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بی تفاوتی و غیره) آن را بیان می داریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را می دهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است.
از این منظر، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی(سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف می شود. اما قضیه به همین جا هم ختم نمی شود. از زاویه ای دیگر، هویت تعیین می کند که ”ما چه کاره ایم“، ”از کجا آمده ایم“، ”برای چه آمده ایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونه ایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسشها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است.
انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطاف پذیری افکار در این دوره باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بی طرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. دراین صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر، به عنوان فردی در میان افراد دیگر، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقش های مختلفی که برعهده می گیرد، در نظر داشته باشد. ریشه های تاریخی، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و آنرا می تواند سرخورده یا سرافراز سازد.
نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آن را بسوی شناخت هویتش یاری سازد. اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت. اینجاست که سرآغاز تهاجم فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد.
فرهنگ ایرانی
عوامل اصلی شکل گیری فرهنگ ایران را می توان در امپراتوری پارس ها(هخامنشیان)؛ دوران ساسانیان؛ سلطه اعراب؛ حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان ؛ تاجیکستان ؛ ازبکستان ؛ ترکمنستان ؛ آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی -کم و بیش- گوشه ای از فرهنگ ایران را به ارث برده اند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع می توان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای ایران است را به اختصار چنین برشمرد:
- زبان پارسی که مهم ترین شاخصه فرهنگ ایرانی است
- جشن های ملی از جمله نوروز و شب یلدا
- شخصیت های اسطوره ای از جمله رستم و زال و سهراب
- اساطیر تمثیلی همچون دیو، سیمرغ و ….
- علم و هنر
- معماری ایرانی
- دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع
نقاط ضعف فرهنگ ایرانی
در اثر حملات بسیار گسترده ای که بر ایران در طول تاریخ وارد شدهاست و در کنار آن آب و هوای گرم و خشک ایران، فرهنگ ایران دچار مشکلات عدیده ای شده است. منظور از حمله، تهاجمی است که به سلطه قومی خارجی با منافع متفاوت، و تامین اهداف آن قوم برای مدتی طولانی منتهی شده است (که حملات اسکندر مقدونی، اعراب و مغول ها از این دسته اند یعنی سه حملهٔ بزرگ همراه با تهاجم فرهنگی در تاریخ ایران). حملاتی که به سلطه قوم خارجی با منافع متفاوت منجر میشود به صورت های گوناگون بر فرهنگ یک کشور تأثیر می گذارد که می توان به ایجاد ترس و روحیه محافظه کاری و در کنار آن افزایش خشونت در جامعه و همچنین ورود فرهنگ و زبان بیگانه اشاره کرد.
عناصر اصلی فرهنگ ایرانی
الف) نوروز و تقویم هجری خورشیدی
نوروز از جشن های باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی فلات ایران یعنی در کشورهای ایران؛ آذربایجان؛ افغانستان؛ تاجیکستان؛ ترکمنستان؛ ازبکستان؛ قزاقستان؛ قرقیزستان و بخش های کردنشین کشورهای عراق؛ ترکیه و سوریه در روز ۱ فروردین (۲۱ مارس) هرسال برگزار می شود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در آفریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد. از جشن های متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچک تر ( چهارشنبه سوری) به پیشواز آن می آید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن و نماد آن انداختن سفره هفت سین است. در تقویم جلالی روز اول سال طوری تنظیم می شده است که با اعتدال بهاری همگام شود و در نتیجه سالها ۳۶۵ یا ۳۶۶ روز داشته اند. تقویم رسمی ایران و تقویم رسمی افغانستان براساس تقویم جلالی ساخته شده اند ولی هم طول ماه هایشان و هم مبدأ تاریخشان با تقویم جلالی متفاوت است.
ب) زبان پارسی
فارسی، پارسی، یا فارسی دری (در برخی متون قدیم: پارسی دری) زبان رسمی کشور ایران و تاجکستان و یکی از زبان های رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۷۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان پیرامون ۷ میلیون نفر سخنور دارد. روی هم رفته می توان شمار فارسی دانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. با وجود اینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست ولی قبل از استعمار انگلیس؛ زبان رسمی و فرهنگی شبه قاره هند در زمان سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند بوده است. زبان رسمی کنونی پاکستان اردو است که در واقع «ایرانی شده» زبان هندی و به شدت تحت تأثیر فارسی است و واژه های فارسی بسیار زیادی درآن موجود می باشد. اکنون نیز به عنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان به خصوص در زمینه هنر و موسیقی (موسیقی قوالی) رواج دارد. به خاطر تأثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیانگذاران پاکستان تصمیم گرفتند که سرود ملی کاملا به زبان فارسی سروده شود. در زبان فارسی به خط فارسی حدود ۳۲ حرف اصلی وجود دارد که به مجموع آنها الفبای فارسی گفته می شود.
ج) اسلام و مذهب تشیع و شاخههای مختلف آن
اکثریت ایرانیان بعد از حمله اعراب در طول زمان به آیین اسلام گرویدند و مسلمان شدند. مسلمانان براین باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. نزدیک به هشتاد و هشت درصد ایرانیان شیعه می باشند. دو درصد غیره و ده درصد اهل سنت دور تا دور ایران اهل سنت هستند. شیعیان علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. در حالی که مذهب شیعه دسته کم از قرن دوم هجری با این نام به معنای پیرو شناخته شده بود و در زمان امام ششم شیعیان رشد قابل ملاحظه ای داشت، ولی گسترش و ظهور شیعه دوازده امامه به سبک فعلی از زمان حکومت صفوی در ایران انجام شد که شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام نمودند و از تشیع به عنوان ابزاری برای تمرکز قدرت استفاده نمودند. این مساله که ایرانیان به طور تاریخی به اینکه پادشاهان باید فر شاهنشهی داشته باشند و خون شاهنشهی باید در رگ هایشان جاری باشد اعتقاد داشته اند، در نزدیک شدن فرهنگ شیعه و ایرانی بسیار موثر بودهاست. به دلیل گسترش تشیع و شکل گیری فعلی آن در زمان پادشاهان صفوی و توسط ایرانیان، فرهنگ ایرانی و شیعه اشتراکات فراوانی دارد.
جواهر لعل نهرو : بهترین نشانه ی تمدن، وجود انسان بزرگوار و نیک است که خودخواه نباشد و همراه با دیگران برای خوشبختی همه کار کند.
تمدن چیست؟
مصدر عربی از باب تفعل و اسم مصدر فارسی است؛ تعریف تمدن در فرهنگ عمید چنین آمده است:
- شهرنشین شدن، خوی شهری برگزیدن و با اخلاق مردم شهر آشنا شدن
- همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم ساختن اسباب ترقی و آسایش خود
علامه دهخدا در مورد معنی تمدن می نویسد:
- تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت
ولی با توجه به دیگر لغت نامه ها، تمدن را به " اقامت در شهر "، " شهرنشینی " و " مجازا تربیت و ادب " معنی کرده است.
در زبان عربی، در کنار اصطلاح تمدن، مترادف هایی مانند: "حضاره" ،"ثقافه" و "مدینه" آمده است. در قرآن شریف از ریشه ی "م ـ د ـ ن" یا "ح ـ ض ـ ر" که در عربی کلمه "حضاره" را از آن ساخته اند، کلمه ی صریح برای تمدن ذکر نشده است؛ لیکن با اندکی تامل در کلمه های مثل "امت" ، "قریه" و "قرن" میتوان دریافت که این کلمات با کلمه تمدن همخوانی داشته و بطور مجموعی همین کلمه را معنی می کنند. کلمه تمدن در فرهنگ های انگلیسی، با واژه های با ادب، با نزاکت، قابل احترام و شهرنشین آمده و در فرانسه به معنای پیشرفت، ترقی و توسعه تحول و تطور گفته می شود.
واژهٔ تمدن به تلقیهای گوناگون از حالت های جامعه انسانی می پردازد. اشاره به تکامل و شکل گیری روابط بشری یکی از جنبه های رایج این کلمه در زبان ادبی است. کلمه تمدن معانی خیلی مختلف و متفاوتی دارد که به جامعهٔ بشری مربوط می شوند. کلمه تمدن از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان civis و شکل وصفی آن civilis مشتق می شود. کلمه متمدن شدن اساساً به معنی شهرنشین بودن، که توسط افراد جایگزین و انتخاب شده و موقعیت قانونی آن جامعه اداره می شود، می باشد.
تمدن یعنی سبک زندگی مجموعه ای از انسان ها که در یک دورهٔ تاریخی در یک منطقهٔ جغرافیایی زندگی می کردند و دارای اهداف مشترکی بودند و دستاوردهای خاصی داشتند. دراین تعریف سبک زندگی رکن اساسی تمدن است و همچنین تاکید می شود بر دورهٔ تاریخی و منطقهٔ جغرافیایی که دورهٔ تاریخی می تواند کوتاه یا بلند و منطقهٔ جغرافیایی می تواند کوچک یا بسیار وسیع باشد، عنصر دیگر تعریف دستاوردها هستند که بدون آن تمدن معنای خود را از دست می دهد و همچنین یک جامعهٔ بی هدف در تعریف تمدن نمی گنجد.
تمدن را می توان به شکل کلی آن عبارت از نظم اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن چهار رکن و عنصر اصلی را می توان تشخیص داد که عبارتند از:
- پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی
- سازمان سیاسی
- سنن اخلاقی
- کوشش در راه معرفت و بسط هنر
تفاوت فرهنگ و تمدن
در نگاه نخست به نظر می آید فرقی بین فرهنگ و تمدن وجود ندارد، معمولأ در عبارت ها هم این دو بصورت مترادف به کار می روند. به طور مثال اگر قومی از میزان نسبتأ بالایی از رشد تولیدات صنعتی و مظاهر شهری بهره مند باشد ولی از نظر اخلاق اجتماعی و فردی و مناسبات انسانی در حد ابتدایی قرار داشته باشد، به آن قوم نسبت با فرهنگ داده نمی شود؛ در حالیکه کلمه متمدن در اینجا صادق است. با همه پیوستگی فرهنگ و تمدن؛ دو تفاوت در میان آنها وجود دارد؛
نخست آنکه تمدن بیشتر جنبه عملی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی؛ به گونه ای که هنر – فلسفه – حکمت – ادبیات و اعتقادات در قلمرو فرهنگ هستند، در حالیکه تمدن بیشتر ناظر به رفع حوایج مادی انسان در اجتماع است. می توان برای مثال مجسم کرد که انسان از چوب کشتی می سازد یا از معدن فلز استخراج می کند و آن را برای ساختن ابزار به کار می برد ، این تمدن است. اما در عین حال قدمی از این فراتر می نهد، یعنی می کوشد تا این کشتی را به سبکی خاص و طرزی زیبا بسازد یا چیزی که از این فلز پدید می آورد شکل هنری داشته باشد ؛ این فرهنگ است. "معماری" از نظر آنکه زیبایی و ظرافت تخیلی دارد جزء فرهنگ به شمار می رود؛ ولی از آنجا که اطمینان بخش و محکم کننده سرپناه می شود و به آسایش زندگی کمک می کند در قلمرو تمدن است.
دوم آنکه تمدن بیشتر جنبه اجتماعی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه فردی. تمدن تأمین کننده پیشرفت انسان در هیأت اجتماع است ؛ فرهنگ گذشته از این جنبه می تواند ناظر به تکامل فردی انسان باشد. فرهنگ به فهمیدن، دریافتن، اندیشیدن، ژرف بینی و آگاهی به امور ربط پیدا می کند و دیررس، دیریاب، روینده، عمیق و پایدار است. ولی تمدن به امور سطحی و زودگذر و آنی زندگی وابسته است و بیشتر جنبه اکتسابی و تقلیدی دارد ؛ زودرس، زودیاب و معمولا پایدار و تغییرپذیر است.
تمدن ما | TamadoneMa.ir | گردآوری مقالات مختلف
خیلی مطلب عالی بود . ممنون
سپاسگزارم
درود و سپاس بابت این نوشتار درخور
درود و سپاس از شما
بسیار عالی کامل و جامع
برداشت درستی نیست که فرهنگ را از تمدن کوچکتر بدانیم
اصلا قابل قیاس و اندازه گیری یک امر معنوی مثل فرهنگ با یک امر مادی مثل تمدن درست نیست
فرهنگ پیشینی است و تمدن پسینی یعنی تمدن پس از فرهنگ به وجود می آید و در هر ذره تمدن فرهنگ وجود دارد
فرهنگ شامل باورها و اهداف و تمایلات است و تمدن شامل رفتارها و مشاهده شده ها و تجربه ها است