چهارشنبه , آذر ۲۸ ۱۴۰۳

درباره اسکندر مقدونی

اسکندر مقدونی

اسکندرِ سومِ مقدونیه (۳۵۶-۳۲۳ پیش از میلاد) معروف به اسکندر کبیر و در ایران باستان معروف به اسکندر گجستک (ملعون)، پادشاه مقدونیه (باسیلیس) بود. او یکی از مشهورترین اعضای سلسله آرگیاد و یکی از امپراتوری‌های تاریخ باستان بود. اسکندر در ۳۵۶ قبل از میلاد مسیح در پلا زاده شد و توسط فیلسوف مشهور یونان، ارسطو تعیلم داده شد و جانشین پدرش فیلیپ دوم مقدونی در ۳۳۶ پیش از میلاد بعد از اینکه پدرش به قتل رسید،او پادشاه  شد و ۱۳ سال بعد در ۳۲ سالگی جان سپرد.

قیافه اش: اگر از چاپلوسی کسانی که قیافه‌اش را می‌کشیدند یا تاریخش را می‌نوشتند بگذریم، چیزی که مسلم است این که مویش بور بود و چشم‌هایش زاغ. همیشه هم ریش‌اش را می‌تراشید؛ می‌ترسید موقع جنگ حریف ریش‌اش را بگیرد. شاید همین کار ناچیز، بزرگ‌ترین تأثیر او در تاریخ باشد.

 

پدرش: فیلیپ اول، اولین کسی بود که توانست یک دولت مرکزی مقتدر در یونان تشکیل بدهد. او یک جور آریستوکراسی را در حکومتش به راه انداخت که طبق آن ۸۰۰ نفر از فئودال‌ها، هنرمندها و دانشمندها «یاران شاه» به حساب می‌آمدند. اسکندر بعدها ۶۰۰ نفر از این ۸۰۰ یار شاه را کشت.

مادرش: المپیاس، زن چهارم فیلیپ بود اما خیلی زود توانست ملکه شود. ظاهرا ً المپیاس قدرت‌هایی درباره مارها داشته که به او جنبه اسطوره ای داده. قبر المپیاس که می‌گفت نواده آشیل افسانه‌ای است، الأن در معبد دلفی یونان است.
 
زنش: اسکندر هم با استاتیرا دختر داریوش سوم ازدواج کرد هم با پاروستاتیس، دختر اردشیر سوم (پادشاه قبل از داریوش سوم) اما تازه در سغد (شمال افغانستان امروزی) فهمید عاشق دختری به اسم رکسانا است. رکسانا که لاتین «روشنک» است، از اسامی ‌پرطرفدار در اروپای شرقی است.
 
معلمش: ارسطو، فیلسوف معروف، کار تربیت اسکندر را به عهده داشته و ظاهرا ً در ایجاد فکر جنگ در سر او مؤثر بوده. برتراند راسل می‌گوید: «ارسطو نشان داد که بهترین نتیجه فلسفه می‌تواند چیزی شبیه اسکندر از آب دربیاید و از همین جا می‌فهمیم که فلسفه چه چیز بیهوده ای است».

ژنرالش: ژنرال او یک ژنرال اسپارتی به اسم پارمنیون بود که استراتژیت جنگی اسکندر بود. به او می‌گفتند «شیر مقدونیه» و «مرگ ملت‌ها». پارمنیون که مخالف وحشی گرایی های اسکندر بود سرانجام به دستور خود اسکندر کشته شد. دیوید گمل داستان زندگی او را نوشته است.
 
اسبش: اسب سیاه اسکندر «بوسیفالوس» نام داشت که یعنی صاحب کله گاو. اسبی بسیار پر قدرت و نترس به نام بوسفال را تربیت کرد که هیچ کس جرئت نداشت از آن سواری بگیرد. این اسب مشهور، اسکندر را تا هندوستان برد و در آنجا مرد.. فرانتس کافکا کابوس بوسیفالوس را داشت.

موارد منکراتی‌اش: یونانی‌ها اصرار دارند اسکندر آدم کم حاشیه‌ای بوده اما این قسمت ازداستان را هیچ کاری نمی‌شود کرد که در ماجرای آتش زدن تخت جمشید پای یک زن معروف آتنی به اسم تائیس هم وسط است که دنبال انتقام گیری و اینها بوده!


مرگش:اسکندر پس از فتح هند که تا رود هیفاز (بیس امروزی) در تبت پیشروی کرده بود به علت خستگی سربازان به ایران بازگشت و به فکر تسخیر عربستان افتاد. بنابراین به سمت بابل حرکت کرد ولی در آنجا به علت تبی که از باتلاق‌های بابل بر او مستولی شده بود در سن ۳۲ سالگی درگذشت. جسد اسکندر را مومیایی کردند و به مصر بردند. محل قبر او هیچ وقت مشخص نشد.

درباره ی کاوه آهنگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.