اهمیت خانواده در آئین عیسی و زرتشت
هر آئینه به شما می گویم هرکسی که برای تقرب به وجود خداوند و ورود به ملکوت او خانه و پدر و مادر و زن و فرزندانش را ترک کند علاوه بر آنکه به پاداش بزرگ در این دنیا دست خواهد یافت بلکه در آینده زندگی جاودان را تجربه خواهد کرد .
انجیل لوقا باب هجدهم آیه بیست و نه
هرگاه کسی نزد من آید و پدر و مادر و زن و فرزندانش و برادران و خوهرانش و حتی جان خویش را دشمن نداند شاگر من نیست .
انجیل لوقا باب چهارم آیه بیست و ششم
نه خاطر آن آمده ام که قانون شمشیر را شایه سازم و نه پیک سلامتی و خوشی می باشم . بلکه آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خود و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم . دشمنان شما اهل خانه شما هستند . هرکه پدر را مادر را بیش از من دوست بدارد لایق من نباشد . هرکه پسر یا دختر را از من بیشتر دوست بدارد لایق من نباشد . هر که صلیب را برندارد و به همراه من نیاید لایق من نیست . هرکه جان خود را در یابد هلاک خواهد گشت .
انجیل متی باب دهم آیه چهل
پند و اندرز می دهم شما را ای دوشیزگان که در آستانه زناشوئی هستید و هم شما ای نوجوانان زیرا که نیک میدانم به گوش هوش بشنوید . زندگی آسوده و اندیشه آسوده را در سایه دین و احترام و فرمانروایی از پدران و مادران بجوئید چون در سایه پرهیزکاری است که عشق و محبت شما هر روز عمیق تر خواهد شد و تنها در این صورت است که به لذت سالم دست خواهید یافت .
آموزه های زرتشتی اوستا
چون دوشیزگان به سن ازدواج رسند برای بدست آوردن همسران نیرومند و شوهران دلیر به سوی تو روی آوردند .
یشت پنجم بند هفتاد و هشت
ببخشای بر ما این نیکی را تا همسری به دست آوریم . همسری جوان و نام آور از زیباترین آنها . تا ما را در پناه خود گیرد و بتوانیم خانواده ای تشکیل دهیم تا به ما فرزندانی زیبا و دلاور بخشاید . شوهرانی که از همه خوش بیان تر باشند .
آیا زرتشتیان با محارم خود ازدواج می کرده اند ؟
در یونان باستان پر است از ازدواجهای خواهر با برادر – پسر با مادر – دختر با پدر . اساتیر آنان در کنار داشتن بزرگانی همچون سقراط و افلاطون پر است از داستانهای جنسی میان خانوادهایشان . متاسفانه این تمدن را به عنوان پیشرفته ترین تمدن اخلاقی جهان معرفی کرده اند و هیچ سخنی از آلوده گی ها جامعه یونانی نشده است . زیرا اگر چنین نمیکردند بایستی به سراغ تمدن شرقی ایران می آمدند و آن را برترین جهان معرفی میکردند که این نیز بدلایل کاملا آشکار سیاسی غربیان به همگان ثابت شده است .
در اوستا کتاب دینی زرتشتیان حتی یک مورد یافت نمی شود که امر به ازدواج با خواهران و مادران خود داده باشد و حال آنکه بنیان گذار چنین سخنانی کسانی نیستند جز تاریخ نگاران یونانی مانند : استرابون – هرودوت و خسانتوس . حال آنکه اسکندر گجستک که سه مرد برتر جهان لقب یافته است زندگی اش مملو از آلودگی های جنسی بوده است و این در دهها کتاب و حتی فیلم الکسندر گریت نیز ذکر شده است . هرودوت بنیان گذار این تهمت به ایرانیان است . وی درباره خشایارشاه می گوید او درخواست ازدواج با خواهر خویش را مطرح میکند ولی موبدان وی را از این کار منع میکنند ولی با پافشاری وی موبدان قانونی را به ثبت می رسانند که تنها شاه مجازاست چنین کاری کند . درباره شخصیت هرودوت در نوشته های پایانی متذکر می شویم که او به دهها خدا اعتقاد داشته است و کار به جای شاهنشاه کمبوجیه در کشتن خدای دروغین مصر که گاوی بوده است را از دیدگان خود که در جامعه ای هرزه و روسپی زندگی کرده است را به شکل زشتی نکوهش میکند و انتظار داشته است که کمبویجه فرزند کوروش بزرگ که در جامعه ایران باستان یکتا پرستی را آموخته بود به گاوی به نام خدای مصر احترام بگذارد .
ازدواج محارم در تورات
پسر داوود به نام امنون عاشق خواهرش به نام تامار می شود . خواهرش دوشیزه بود و در خانه نزد پدر به سر می برد و چون دوشیزه بود امنون ازدواج با او را سخت یافت . سرانجام از درد بی قراری لاغر و ضعیف و بیمار شد . چنانکه عمویش یوناداب از او علت اندوهش را جویا شد . امنون نیز داستان دلدادگی به خواهرش را عنوان کرد یوناداب لختی اندیشید و چاره ای ساخت و امنون را گفت که در خانه تمارض کند و چون پدرش داوود شاه بزرگ اسرائیل است خواهرت را به پرستاری ات خواهد فرستاد و چون تو با خواهرت در خانه تنها شدی پیشنهاد را عنوان کن . چنین شد و امنون به تامار درخواست نزدیکی کرد ولی خواهر او را از این کار برحذر داشت و راهی قانونی برایش پیشنهاد نمود تا با پدرانشان درمیان گذارد زیرا آنها خواهند پذیرفت . ولی امنون توجهی نکرد و با وی همبستر شد و سپس وی را از خانه اش بیرون کرد . خبر این ماجرا برای مدتی خشم پدر و برادرانش را بر می انگیزد ولی پدر وی پس از مدتی او را می بخشد ولی برادرش ابشالوم کینه این کار وی را بر دل میگرد و او را در میهمانی خانوادگی به قتل می رساند .
ازدواج با محارم در مصر و بابل
در تمامی تواریخ باستانی حتی تا قرن دوم پس از میلاد در شهر "ارسی نوئه" دوسوم مردمان شهر با خواهران – مادران و دختران خود ازدواج میکردند . در یونان نیز زنان از ارث محروم بوده اند و انسانهایی دست چندم به حساب می آمده اند . ولی در مصر زنان بر مردان ارشد تر بودند .در مصر شوهر پس از مدتی همه میراث خود را به همسر می بخشید . در بابل معابد مخصوص سکس برای مردمان داشته اند که نامش معبد ایشتار بوده . ایشتار الهه روسپی گری در میان مردمان بابل است . پدر و مادران دختران خود را برای احترام به این معابد تقدیم میکردند تا دیگران از آنان بهره ببرد . حال آنکه در هیچ یک از کتابهای دینی اوستا و گاتها چنین مواردی یافت نمی شود .
گذری بر مهد تمدن و اخلاقیات جهان که غربیان به یونان باستان نسبت داده اند
ازدواج – مقام زن و روسپیگری در یونان باستان
یونانیان باستان به گفته ویل دورانت ( عشق و ازدواج ) اکثرا زنان زیر پانزده سال را برای ازدواج بر میگزینند . مردان یونان پس از اولین ازدواج بر طبق قانونشان آزاد هستند باهر زن دیگری آمیزش و همبستری کنند . دموستن می گوید با فاحشه گان شبها هم آغوش می شویم و با کنیزان و زنان غیر مشروع خود در روزها سلامت جسمانی خویش را تامین می کنیم . زن اول بر مردان خویش خرده نمی گیرند و مرد می تواند کنیزی را به خانه بیاورد و در روزگار جوانی با او در کنار همسرش نزدیکی کند . این عمل تا زمانی که کنیزک جوان باشد عملی می شود و سپس او به خدمتکار خانه آنها انتخاب میگردد . مردان می توانند بدون ارائه مدرک و دلیل زنان خویش را طلاق دهند . اگر زن و شوهری نتوانند فرزند بیاورند و مرد عقیم باشد یکی از بستگان مرد با زن او همبستر می شود و بچه بدنیا آمده فرزند قانونی آنها می شود . زنان بیشتر توسط مردان خانه نشین هستند و با پاسداری مردانشان می توانند از خانه خارج شوند . حتی مردانی که مهمان به خانه می آورند زن حق ورود به مجلس را ندارد .در نمایشنامه مشهور لوسیستراتا اثر "آریستوفان کلئونیکا" از زبان زنان یونان باستانی اینگونه سخن می گوید : از ما زنان چه کار بر آید ؟ تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که با رنگها و روغنها گونه ها و لبان خویش را آرایش کنیم و در نهایت با جامه های نازک در کنار یکدیگر بنشینیم . در آتن معمول است که اگر پسر جوانی با زنی هرزه و روسپی شب را سپری کند هیچ مشکلی برایش نیست . حتی اگر یکی از آنان را برای مراقبت به خانه بیاورد هیچ کسی بر او خرده نمی گیرد . آتن فاحشه گی را در قانون رسمی خود آزاد دانسته است و کسانی که بدین کار مشغولند به دولت مالیات پرداخت می کنند . فاشحه گری جزوی از رسومات و بازارهای گرم آتن می باشد . پست ترین قشر روسپی ها در پریاپوس زندگی میکنند و برای آنکه مردان به راحتی خانه های آنان را بیابند تندیسی از آلت تناسلی مرد را بر سر خانه خود آویزان میکنند تا شناخته شوند . زنانی که در این خانه ها هستند با لباسهایی نازک و برخی دیگر بدون لباس مورد آزمایش مردان قرار میگریند و مرد پس از انتخاب یکی را برای همبستری بر میگزیند . زنان روسپری میتوانند بر اساس قانون یونان با یک یا دو یا سه و حتی بیشتر در یک زمان سکس داشته باشند . بالاترین طبقه فاحشه های یونان هتایرای نام دارد . مشهور ترین روسپی آتن کلپسودرا نام دارد . او شبها با سرداران و فرمانده هان یونانی به صورت مشترک هم آغوشی میکند . تمیستونوئه زن فاحشه ای است که تا آخرین لحظه های زندگی و تا زمانی که مویش سپید بود و دندان در دهان داشت با مردان هم خوابه می شد .
هم جنسگرایی گسترده در یونان باستان مهد فرهنگ غرب
ویل دورانت ( در قسمت عشق های پیش از ازدواج ) انحرافات جنسی در میان زنان و پسر بچه گان یونانی را بسیار رایج میداند . به صورتیکه بازرگانان پسران خوب روی زیبا را به شهر می آورند و گران ترین قیمت را این پسر بچگان دارند . مردان تا زمانی که پسران طراوت و تازگی کودکی دارند با آنها نیازهای جنسی خود را برآورده می کنند و سپس وی را به خدمتکاری خانه خویش در می آورند . بیشتر مردان آتن شبهای خود را با پسر بچگان و زنان جوان به صبح می رسانند و کمتر مردی است که چنین نکند . دولت نیز برای آنکه جلوی این کار مردان را بگیرد برای کسانی که با هم جنسان خود همبستر می شوند قانونی وضع کرده است که آنان را از حقوق شهروندی منع میکند . ولی عموم مردم این کار را به شوخی میپندارند و اهمیتی برای آن قائل نیستند . به طوریکه هارمودیوس و آریستوگیتون قاتلان پادشاه مستبد یونان که بسیار مشهور هستند هر دو شبها با یکدیگر همبستر می شدند . آلکیبیادس که از محبوب ترین مردان یونان است به وجود مردانی که او را دوست دارند و مایل به هم خوابی با او هستند به دیگران فخر می فروشد . بالاتر از آن گزنفون مورخ نامی جهان و یار سرداران در نبردها بنا به گفته آریستیپوس عاشق جوانی یونانی به نام کلینیاس می شود و آروزی همبستری با این پسر جوان را میکند . افلاطون نیز در رساله اش ( فدروس ) از عشق سخن می گوید منظور از عشق پسر بر پسر و مرد بر مرد را دارد و کسانی که در رساله مهمانی وی به بحث و جدل می پردازند در نهایت عشق دو مرد را شریفتر و روحانی تر از عشق مرد به زن می دانند . این امر تنها به مردان ختم نمی گردد بلکه زنان منجمله بانوی مشهور و عالی مقام یونانی به نام ساپفوکمتر با دختران جوان همبستر می شده است . ارسطو ریشه تمام این فساد جامعه باستانی یونان را ترس از زیاد شدن جمعیت می داند . ولی ویل دورانت عامل اصلی آن را نقش پست زنان در جامعه یونان عنوان میکند . در آتن برعکس ایران که پسران خویش را در کودکی به سوارکاری و پرتاب نیزه آموزش میدهند در آتن عصر پریکلس پسران را از شش سالگی به حرمسرایی می برند و به آنان آموزش روشهای برهنه شدن در برابر مردان و برطرف کردن نیازهای جنسی آنان را میدهند .
خدا از دید یونان باستان
مردم یونان در عبادت گاهایشان تندیس خداوند را نصب کرده اند و در کنار آتش مقدس را گذاشته اند . بسیاری از آتنی ها بر این باور هستند که تندیس سنگی خود خداوند است . هنگامی که مردم از خداوند درخواستی میکنند و تندیس سنگی به درخواست آنان جامه عمل نمی پوشاند خدا را مردم سرزنش میکنند و حتی بر این باورند که تندیس سنگی خداوند در حال اشک ریختن است . اکثر مردم دلیل مراسمهای دینیشان را نمی دانستند و ناخداگاه دست به اجرای آن می زدند . مردم مجسمه های نفیس – ظرف – سلاح و لباسهای گران قیمت خود را به این معابد می برند و به پیشگاه خداوند سنگی تقدیم میکردند . به طوریکه خود گزنفون تاریخ نگار مشهور پس از برگشت با لشگر ده هزار نفری کشورش به یونان چنین کرد . برخی دیگر مانند آگاممنون دختر زیبای خویش به نام ایفیگنیا را در راه خدا قربانی کرد . اخلیس نیز ده نفر از دختران را برای دوستش پاتروکلوس قربانی کرد . در شهری دیگر در اطراف قبرس و لئوکاس مردمان برای شادی روح خداوند ( آپولون ) انسانها را از صخره به پایین پرتاب میکردند . در خیوس و تنودس مردم با قربانی کردن انسان رضایت خدای دیونوسوس را فرهام می کردند .اسپارتیان در زمان آرتمیس جوانان را در شهر شلاق می زدند و بسیاری در زیر تازیانه های کشته می شدند . در آرکادیا تا قرن دوم میلادی مردم برای زئوس خدای یونانی انسانها را قربانی میکردند . در هنگام شیوع بیماری چند نفر از شهر انتخاب می شدند و برای جلب رضایت خداوند آنها را با لباسهای زیبا از بالای صخره به پایین پرت میکردند و یا برخی را به معابد می بردند و در راه خدا می کشتند تا دفع بلا شود . این کار هرساله در جشنواره تارگلیا برگزار می شده است . یونانیان باستان پس چند صد سال بر این نتیجه رسیدن که قربانی کردن حیوان نیز میتواند به جای قربانی کردن انسان مفید باشد و این را یک انقلاب بزرگ فرهنگی برای خود میدانستند .
ریشه گسترده خرافات در یونانیان
خرافات چنان در پوست و استخوان مردم یونان نفوذ کرده بود که ارسطو پیرامون آن چنین می گوید : ظاهرا اعتقاد به خرافات نوعی ترس از قدرتهای آسمانی است . خرافه پرست یونانی باید در آغاز روز خود را با آب چشمه بشوید و یک شاخه از برگ بو که در معبد روئیده است را در دهان خویش بگذارد . اگر در سر راه به گربه برخوردند بایستی سه سنگ در راه پرتاب کنند یا باید آنقدر آنجا بایستاند تا کسی از آنجا عبور کند و وی بتواند راهش را ادامه دهد .اگر مردم ماری را در خانه خویش ببینند از خدای دیونوسوس یاری می خواهند و اگر آن مار از نوع مقدس باشد برایش همانجا در خانه لانه ای درست می کنند تا بتواند آنجا زندگی کند و در کنار لانه مار شروع به خواندن دعا میکنند . مردم یونان اگر فردی که بیماری صرع داشته باشد را در شهر ببینند به سینه او تف می اندازند و عبور میکنند .
به گفته ویل دورانت مردم یونان باستان به دیوهای بسیاری ایمان دارند روزهای سال را به نحس و نیک تقسیم کرده اند و در روزهای نحس دست به هیچ کاری نمی زنند . جادوگری در بین مردم امری رایج است . آنان برای ازدیاد نیروی جنسی و رشد آلت تناسلی خویش به جادوگران روی می آورند تا چنین کند و برعکس آن نیز اجرا می شده . عده ای نیز برای عقیم کردن خود به نزد جادوگران می رفتند و درخواست عقیم شدن میکردند . جادوگران نیز با خواندن دعاهایی و دادن نوشیدنی های به آنان چنین میکردند . مردم و دولت بر این باور بوده است که حوادث زندگی به اراده شیطان و ارواح خدایان است و برای آگاهی از اراده شیطان و خدایان به نزد غیب گویان می رفته اند. مشهور ترین معابد غیب گویان معبد وخش زتوس بوده است . در داخل معبد گازی از روزنه ای به بیرون می آمده است و سه پیرزن مسئول انجا بودند . مردم بر این باور بودن که گاز متصاعد شده متعلق به لاشه اژدهای پوتون است . زن پیر گاز بدبوی را استنشاق میکند و برگهایی از درختان را می جویدند و از حال بی حال می شدند و پس از به هوش آمدن از عالم دیگر خبر میدادند .
خدا از دید مصریان باستان
مردم مصر بر این باور بودند که آغاز آفرینش از آسمان شروع گردید است و هزاران رب النوع دیگر در زمین به حیات ادامه می دهند . آنان ستارگان را جزوی از خدایان می دانسته اند . ماه و خورشید از برجسته ترین خدایان مصر بوده است . آنان هر چیز برجسته و مفیدی را پرستش میکردند . درخت خرما – چشمه های آب – انجیر بیابانی – درختانی که در وسط بیابان روئیده اند را جزوی از خدایان می دانسته اند و آنان را پرستش میکرده اند . آنان حیوانات را یکی از برجسته ترین خدایان می دانسته اند به صورتیکه معابدشان نمایشگاهی از مجسمه های حیوانات بوده که مورد پرستش قرار می گرفته است . گاو نر – نهنگ – باز ماده – غاز – بزغاله – قوچ – گربه – سگ – مرغ – شغال و افعی جزوی از مهم ترین خدایان مصر بوده است . در بسیار موارد خدای آمون را به صورت غاز – خدای رع را صورت ملخ – خدای اوزیرس را به صورت گاونر – خدای هوروس را به صورت باز – خدای حاتحور به صورت ماده گاو و . . . می ساختند و در معابد پرستش می کردند .
مردم مصر بر این باور بوده اند که بز نر و گاو نر رمز ازدیاد قوای جنسی مردمان می شود . غالبا خدای اوزیریس را با آلت تناسلی بزرگی نمایش می دادند تا نیروی جنسی اش برای همگان به نمایش در آید . مردم در پاره ای مراسم های دینی تندیس آلت تناسلی مرد را به شکل بزرگی با خود حمل می کردند و زنان آن را بروی دست می بردند . در بسیاری از نقاشی های مصر باستان که هنوز باقی است تصویر آلت تناسلی مرد با صورت ایستاده و نماد مقدسی از باروی نمایش داده شده است و مردم آن را پرستش می کردند . در اواخر دوره تاریخ مصریان خدا به صورت آدم نشان داده شد . مردانی که اندام بزرگ و پهلوانی داشته تندیشان به صورت خدا مورد پرستش قرار میگرفت .هرودوت که تهمت ازدواج با محارم را به زرتشتیان زده است در جایی دیگر کمبوجیه فرزند کوروش بزرگ را شخصی دیوانه خطاب می کند . دلیلی که وی برای این گفته خود می آورد بسیارجای تاسف برای چنین مورخ بزرگی دارد . وی می نویسد کمبوجیه وارد مصر شد و آنجا را تصرف نمود ولی روزی در شهر – مردم مصر هیاهو کنان و فریاد زنان راه را برای خدای مصر گشودند ! کمبوجیه که از این خبر آگاه شد وارد شهر گشت تا خدای مصر را ببیند . خدای مصر گاو نر عظیم الجسته بود که با دیدن آن کمبویجه به خشم آمد و خنجری به دست گرفت و آن را با ضربات چاقو از پای درآورد و مردم از این کار او خشمگین شدند و او را کشنده خدای بزرگ مصر نامیدند . بعدها پس از این جنایت کمبوجیه خدایان مصر او را مجازات دادند و وی دیوانه شد ! این افسانه تاسف بار هرودوت که نشان از نادانی وی و یکتا پرست نبودن او سرچشمه می گیرد از جهاتی مایه ابهت و افتخار ما ایرانیان است . زیرا شاهنشاه ایران در بیش از پانصد سال قبل از میلاد مسیح به چنین کافرانی پوزخند می زده است و حتی خدای دروغین که گاوی بیش نبوده است را برای اثبات جاودان نبودنش می کشد . از جهات دیگر این داستان هرودوت مایه تاسف است زیرا بسیاری از ما ایرانیان و انیران از این نوشتار هرودوت استفاده نموده اند و کمبوجیه فرزند ارشد کوروش بزرگ را فردی دیوانه نامیده اند . به هر روی مقایسه ای ساده برترین کشوری بزرگ و مردمانی اندیشمند چون ایرانیان را بر همه روزگار خود نمایان می کند .
زنا با محارم در مصر باستان
دولت و مردم مصر در بسیاری موارد همچون دولت ناپلون به نزدیکی های جنسی با محارم می پرداختند . شاه مصر غالبا با خواهر یا دختر خویش همبستر می شد. آنها پس از هزارن سال به این نتیجه رسیدن که سکس با دختران و خوهران خود نیروی جنسی شان را کمتر نمی کند و همیشه سالم می مانند . به همین روی از این رسم شاهان مصر به مردم نیز سرایت نمود . در قرن دوم پس از میلاد ( هفتصد سال پس از کوروش بزرگ ) دو سوم مردم مصر با دختران و خواهران خود ازدواج و نزدیکی می کردند . در بسیاری از شعرهای مصریان واژه خواهر و دختر به معنی عاشق و معشوق استفاده می شده است . فرعون علاوه بر نزدیکی با تمامی خواهران خود زنان دیگری را برای خویش انتخاب نموده بود. یکی از فرماندهان اسیر شده سرزمین نهرینه دختر بزرگ خود را به همراه سیصد زن جوان برای هم آغوشی با فرعون مصر که در آن روزگار آمنحوتپ سوم نام داشته است راهی مصر کرد . مردم که توان چنین کارهایی را نداشتند به دو یا سه خواهر یا زن دیگر بسنده می کردند . آنانی که توان مالی کافی نداشتند تنها به یک زن اکتفا می کردند . زن در مصر نسبت به یونان از مقام بالاتری برخوردار بوده است . زنان مصر به زاحتی به کارهای صنعتی و اجتماعی می پرداختند . دیودوروس سیسیلی مورخ نامی یونانی این کار مصریان را مسخره کرده و احماقانه دانسته است زیرا در یونان زنان در هیچ کار گروهی و اجتماعی حق شرکت نداشته اند .
فساد – فحشا و زنا در تمدن بابل
هرودوت می نویسد : بر هر زن بابلی واجب است که در مدت عمرش یک بار در معبد زهره ( ونوس ) حاضر شود و با یک مرد بیگانه نزدیکی جنسی کند و مرد را بهره مند کند . زنان ثروتمند بابلی به دلیل فخر و مقام بالاتر اجتماعی خود از این کار شرم گین بودن و به همین جهت آنان را با عرابه هایی سرپوشیده به معبد می بردند و پس از اجرای مراسم جنسی با مرد دوباره با همان حالت سرپوشیده به منزل می بردند . گذرگاهی نیز در بابل وجود دارد که مردان آنجا می نشسته اند و زنانی که عبور میکرده اند را انتخاب نموده و سپس به معبد می برده اند و به میل و رغبت زن با او سکس میکردند . مرد نیز قطعه ای نقره ای به نام میلیتا در دامن وی میگذارد و زن حق رد کردن این درخواست مرد را ندارد . این کار به عنوان امری واجب و خداپسندانه برای زنان به حساب می آید و زنانی که از زیبایی برخوردارند پس از اجرای مراس جنسی فورا معبد را ترک میکنند ولی آنان که چهره ای ضعیف تر دارند ساعتها همانجا می مانند . این کار که به فحشای مقدس مشهور است تا سال سیصد و بیست و پنج میلادی ادامه داشت تا آنکه قسطنطین آن را ممنوع اعلام کرد . به همین جهت زنان روسپی در شهر در خانهایشان مشغول کار خویش می شدند . مراسم ازدواج آنان به صورت بازاری بوده است که دلالان دختران جوان را دور یکدیگر جمع میکردند و مردان نصبت به زیبای چهره و اندامشان به آنان پول پرداخت میکردند و آنان را به همسری خود بر میگزیدند . اگر زنی زنا می کرد مرد حق داشت او را خفه کند و اگر مردی دل رحم تر بود او را برهنه می کرد و داخل شهر رها می نمود. حموروبی قانونی وضع کرد تا زنان زنا کار خود را در رودخانه شهر غرق کنند . بابلیان اگر زنی در کار خانه دقت نمی کرد – به فرزندانش رسیدگی نمی کرد – کارهای خانه را با میل و رغبت انجام نمی داد آن زن را در رودخانه شهر می انداختند تا مجازات شود . هرودوت می نویسد مردان شهر بابل زمانی که توسط ارتش کشور دیگر محاصره می شدند برای صرفه جویی در غذا و نوشیدنی ها زنان خود را خفه میکردند تا سهم آنان بیشتر شود .
گوشه ای از اندیشه شاهان آشور و بابل و سومر
پادشاهان ایران بدون شک معایبی داشته اند چون خصلت طبیعی انسان است و اگر مشکل و خطایی نداشته باشد که می شود ذات یزدان پاک . این خطاها را بایستی تجزیه و تحلیل کرد که آیا قابل قبول است یا خیر ؟ شاهان ایران هرگز قابل مقایسه با روزگاران خود نبوده اند و هزاران سال جلوتر از زمان می اندیشیدند . منشور کورش بزرگ بدون تردید حداقل ۲۵۰۰ جلوتر از زمان خودش صادر شده است و تا آن روزگار هیچ کس چنین نکرده بود روزگاری که شاهان سومر و بابل و آشور چنین فرمان می داده اند .
آشوربانی پال : من از شهرهای عیلام به اندازه ای ویران کردم که برای عبور از ویرانه ها یک ماه و بیست و پنج روز وقت لازم است . شاهزادگان و جوانان و پیران و خواهران شاه را همگی به اسیری بردم . زنان و مردان شهر را به همراه اسبان و گوسفندانشان که شمارشان از دسته های ملخ بیشتر بود همگی را به غنیمت بردم . تمام عیلام و شوش و هلتماس را تصرف کردم و بانگ آدمیزاد و شادی را از آنجا برانداختم .
آشوربانی پال فرمان داد تا زبان سربازان اسیر را بکنند و با گرز سرهایشان را بکوبند تا بمیرند . دستور داد تا مردم شهر را در برابر مجسمه گاوان بالدار شهر سر ببرند . این کار آشوربانی پال درست همانند جدش سناخریب است که وی نیز چنین کرده بود . جسد مردگان در شهر بایستی بماند تا خوکان و پرندگان بخورند .
کتیبه ای از بخت النصر : به فرمان من صد هزار چشم در آورده شد و صد هزار قلم پا را شکستند . من با دست خود چشم فرمانده دشمن را درآوردم و هزاران پسر و دختر را در آتش سوزاندم . خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر هیج بانگ زندگی از آن بر نخواست .
کتیبه ای از سناخریب پادشاه ماد ۶۸۹ پیش از میلاد : نخست بابل را گشودم و سپس آن را آتش زدم . نهر فرات را که روان بود را روی شهر بازکردم تا ویرانه های باقی مانده آنجا را نیز آب ببرد .
کتیبه ای از آشور نصی پال : به گینایو حمله بردم و آنرا تصرف کردم . ۶۰۰ نفر از جنگاوران دشمن را بیدرنگ سربریدم . ۳۰۰۰ نفر اسیر را زنده زنده طعمه آتش کردم . اسیران دیگر را پوست کندم و از دروازه اصلی شهر آویزان کردم . مشرق زمین – تمدن ویل دورانت
گوشه ای از اندیشه شاهان یکتاپرست ایران باستان
داریوش بزرگ چنین گوید : خدای بزرگ است اهورامزدا. که این جهان را بیافرید . که خرد و نیروی کوشش را بر من ارزانی داشت به خواست و نیروی اهورامزدا شاهم و فرمانهای او را اجرا میکنم این چنین : دوستدار و پیرو راستی هستم و بدی را دشمنم . خواهان داد و عدل هستم . نه می خواهم که از سوی توانایی به ناتوانی ستم شود و نه میخواهم که ناتوانی به توانایی بد کند . آنچه موافق راستی است میل من است و آنچه خلاف راستی است به شدت با آن مخالفم . خویم را در حد اعتدال نگه میدارم و چون خشم بر مرا فرا گیرد با اراده بر آن چیره میشوم تا مبادا ناروایی روی دهد . تو که بعد از من شاه خواهی بود از دروغ سخت بپرهیز . مردی که خواهد دروغزن بود نیک کیفر ده. اگر چنین می اندیشی باید کشورم در امان باشد . آنهایی که پیشتر شاه بودند در آن مدت ، آنچه را که من در یک سال و اندی به خواست اهورامزدا کردم نکردند . از آن رو اهورامزدا مرا یاری کرد، چون بدکردار نبودم ، دروغزن نبودم ، خطاکار نبودم ، نه من ، نه دودمانم . بر پایه راستی رفتار کردم : نه به ناتوان و نه به توانا بد کردم ، مردی که با خاندانم همکاری کرد او را نیک پاداش دادم و آنکه زیانکاری کرد ، او را نیک کیفر دادم . تو که سپس شاه خواهی بود ، مردی که دروغزن یا خطاکار است او را دوست مباش و او را نیک کیفر ده . تو که سپس این نوشته ها را که من نوشتم ، یا این نگاره ها را ببینی ، آنها را ویران مکن ، تا جایی که ممکن است آنها را بپای ، تا زمانی که تندرست باشی .
_________________________________________________
منابع:
اوستا – استاد هاشم رضی
گنجینه اوستا – استاد هاشم رضی
تاریخ هرودوت – جرج راولین سن
گاتها – سروده های ناب و آسمانی زرتشت
پیام زرتشت – دکتر خاور شناس علی اکبر جعفری
تاریخ تمدن ویل دورانت – تمدن مصر – بابل و یونان
فرهنگ سه جلدی ایران باستان – شادروان استاد ابراهیم پورداوود
زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت – فروغ مزدیسنا – ارباب کیخسرو شاهرخ
تاریخ و تمدن ایران – پرفسور هانری ماسه – رنه گروسه و انجمن باستان شناسان فرانسه
جای سوال است که چرا در دنیای امروز منشاء و محل پیدایش ابتدایی تقریبا تمامی علوم و پیشرفت های بشری، یونان باستان و غرب معرفی می شود؟! معرفی شدن غرب بعنوان مرکز پیدایش علوم، باعث شده تا آنها خود را یگانه صاحبان و وارثان علم و فناوری، چه در زمان گذشته و چه در زمان حال، در جهان بدانند. که همین موضوع باعث نوعی سلطه گری و انحصار طلبی علمی توسط کشورهای غربی گردیده است. درست است که اسلام بسیار به علم آموزی حتی از غیر مسلمانان تاکید داشته، ولی این موضوع نباید باعث شود علاوه بر علم، فرهنگ های نادرست و خود باختگی را هم به همراه آن بپذیریم. و باید صحت و درستی آنها مورد بررسی قرار گیرد.
حقیقت آن است که برخلاف چیزی که سال هاست تبلیغ می شود، غرب مرکز پیدایش و گسترش علوم نبوده است. زیرا تقریبا تمام دانشمندان مطرح غربی در دوران باستان از مناطق کوچکی در شرق اروپا یعنی یونان و مقدونیه بوده اند که آن هم بدلیل ارتباط و استفاده علمی از تمدن های شرق بوده است و مابقی پهنه وسیع اروپا مانند: امپراطوری رم، بریتانیا و… فاقد چنین اندیشمندانی در این سطح بوده اند.
متاسفانه این نگرش به همراه علوم غیر بومی وارد کشور شده و بسیاری از اساتید محترم ما نیز بدون تحقیق کافی آن را پذیرفته اند. بعنوان نمونه استادی شناخته شده در خصوص تاریخچه علم آمار می گفتند که این علم ابتدا در یونان بوجود آمد و آن هم به این شکل که چوپانان یونانی برای شمارش گوسفندان خود از نوعی آمارگیری ابتدایی استفاده می کردند. بنده به این استاد محترم عرض کردم که چرا بر یونان تاکید دارید؟! در صورتی که در طول تاریخ در همه جای دنیا تمامی چوپان ها برای شمارش گوسفندان خود یقینا از یک روش آمارگیری استفاده می کردند. چرا از زحمات و خدمات عظیم علمی کشورهای دیگر، مخصوصا کشورهای مسلمان کمتر سخن گفته می شود؟! در حالی که این مسلمانان بودند که با گسترش علوم مختلف و پیشرفت های علمی خود موجب ایجاد پیشرفت های امروز بشر گردیدند. آیا ترویج این نگرش باعث خودباختگی کشورها و قبول سلطه فکری غرب که به دروغ مدعی ایجاد و گسترش علوم در گذشته و حال می باشند، نیست؟!
هر تمدنی آثاری اعم از مادی و معنوی به جا گذاشته
تمدن های باستانی خدمات بزرگی به جهان کرده اند
تمدن ما چه کار کرده ؟ چقدراثر داشته ؟
اصلا جایگاهی نداشته خودمون رو فریب ندیم
هنوز کتب مصر باستان وجود دارند علی رغم حمله اعراب
درود دوست عزیز فقط به دو مورد اشاره میکنم دیگه لازم نیست بیشتر بگم کتیبه حقوق بشر که خودش شامل دها خدمت حقوق بشریه و کتاب ابوعلی سینا که هنوزم دارن چیزای جدید ازش بیرون میکشن.پس کمی تاریخ بخونید متوجه میشید نه اینکه از یکی یه چیز شنده باشید یا حرف من دراوردی بزنید.با سپاس
برو یکم تاریخ بخون از خودت حرف در نیار
درضم آثار ایرانی بدلیل نزدیک با اعراب بیابونگرد نابود شدن…دستگاه چاپ که نبوده اون زمان رو هر نسخه یه دویستایی کپی بگیرن