اژدها (با تلفظ اَژدَها) یکی از موجودات افسانهای در فرهنگهای جهان است.ریشه واژه اژدها و (ضحاک) یکی است و صورتهایی دیگر چون «اژدر»، «اژدرها» و «اژدهات» دارد، به معنی «ماری است افسانهای و بزرگ، با دهان فراخ و گشاد.»اژدها یا اژدر که در زبان اوستایی «اژی» (-aži)، در زبان پهلوی ساسانی (فارسی میانه) «از» (az) و در زبان سانسکریت «اهی» (-ahi) خوانده و نامیده میشود، به معنی «مار یا افعی مهیب و سهمگین» است. در متون کهن ایرانی، گاه این واژه به گونه عام به کار میرود.
در «فرهنگ جهانگیرى» آمده است که اژدها چهار معنى دارد:
اول، مارى باشد بس بزرگ و عظیمالجثه و آن را به سبب عظم جثه به صیغه جمع آوردهاند.
دوم، شجاع و دلاور و خشمگین بود:
شه چو بر رهگذر بلا را دید/ اژدها شد چو اژدها را دید
سوم، حکیم فردوسى در شاهنامه به معنى پادشاهان ظالم عموماً، و به معنى ضحاک خصوصاً، آورد، چنانکه گفته:
بدانست کان خانه اژدهاست/ که جاى بزرگى و جاى بلاست
چهارم، علم اژدها پیکر را نامند، سیف اسفرنگى راست:
در سایه اژدها رایت/ روید به دل گیاه ارقم(۳)
«اژى» در اوستا و «اهى» در سنسکریت به معنى مار است که گاهى با صفت «اودر و تهراس» (Udaro-thrasa) آورده شده، یعنى «به روى شکم رونده»، و گاهى با صفت «زودْ خزنده و تندْ رونده یا چست و چابک». در گزارش پهلوى اوستا (=زند) اژی، «شپاک» شده و در توضیح آمده: مار شپاک. همین واژه در فارسی، «شیبا» شده است؛ چنانکه «فخرالدین گرگانى» در منظومهى «ویس و رامین» گوید:
سر دیوار او پر مار شیبا جهان از زخم آنها ناشکیبا
«اژی» در اوستا چندین بار با واژه «دهاک» آمده است و ترکیب «اژى دهاک» همان است که در اساتیر ایرانى «ضحاک» شده است و به معنى مار و اژدها نیز به کار رفته است و در فارسى درى «اژدهاک»، هم به معنى اژدها و هم به معنى ضحاک آمده است. عبدالقادر نائینى گفته:
جمشید تاجدار به یک اره سر برید ده آک اژدهاک، اسیر دو مار کرد
و «اژىدهاک»، ترکیبى است از «اژی» + «دهاک»: کلاً به معنى «اژدهاى نیشزننده و گزند رساننده» و بنابراین آنچه در برهان آمده همان «ضحاک ماران» است؛ و از آنجا که این کلمه با خوى ستمکارانه اژىدهاک یا ضحاک به خوبى سازگار است، بر وى نیز نهاده شده است.
اژدها در اوستا از مخلوقات اهریمنى است که پس از آنکه اهورامزدا نخستین کشور را– که «آریاویج» بود– آفرید، اهریمن نیز اژى (:مار) را بیافرید که موجودى بسیار قوىپنجه و گزندآور بود و فریدون او را کشت: «فریدون، کسى که زد (=کشت) اژدهاى سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزار چستى، دارنده دیو دروغ، زورمندترین دروغى که اهریمن ساخت بر ضد جهان خاکى از براى مرگ جهان راستى…»(4)
در «ریگ ودا»، این جانور سه پوزه، سه کله، شش چشم و با هزار چستى و چالاکى به صورت موجودى سه سر درمىآید که به دست «ایندره» (Indra) کشته مىشود. «جى.سى. کویاجى» (J.C. Coyajee) مىنویسد:
«در ایران باستان، افسانههاى بدیعى دربارهى اژدها وجود داشته است. آیین نبرد میان اهى (Ahi) با وریتره (Varitra) و با ایندره به نحو وسیعى در میان اقوام هندوایرانى رایج بوده، اما در حالى که در سرزمینهایى چون هند، چین و بابل اژدها نماد خشکسالى و تاریکى و سیلهاى ویرانگر بود، در ایران مظهر شرارت و رذیلتهاى اخلاقى به شمار مى رفت.
در اوستا، داستانهاى فراوان دربارهى اژدها وجود دارد که به آسانى مىتوانستهاند آنها را به یک شخصیت تاریخى که مورد تنفر بوده و نامى همانند اژىدهاک داشته، نسبت دهند…»(5)
بنا به عقیدهى «کریستین سن»، افسانه ضحاک و فریدون، که بر او چیره مىشود، مانند داستان جم، به عصر هندوایرانى مىرسد. گرشاسپ نیز اژدهاى شاخدار را– که قاتل برادرش بود– بزد، او که اسبان و مردان را مىاوبارید، اژدهاى زهرآگین زردگون/ که از او زهر بر هوا مىپاشید/ زهر زرد به بالاى یک ارش/ که بر پشت او گرشاسپ، به نیمروز/ خورشت خود را در دیگى آهنین پخت،/ آن زیانکار، از گرما تفته/ و از زیر دیگ برجست آب جوشان فروریخت/ گرشاسپ نریمان هراسید/ خود را به کنار کشید.(۶)
از جانور شاخدارى که به دست «گرشاسپ» کشته مىشود، در «زامیادیشت» نیز سخن رفته است. در بخش بیستم کتاب «صددر» از اژدهاى بسیار بزرگى سخن مىرود که اسب و آدم و دیگر جانداران را، با نفس، مى کشد و فرو مىبرد و گرشاسپ آن را مىکشد و مردم را از گزندش رهایى مىبخشد.
«آنچه مسلم است، این است که از اژىدهاک در اوستا به عنوان «شاه» ذکر نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایى که به نابود کردن مردم و آنچه بر زمین است، آمده و به عنوان قوىترین دروغى که اهریمن بر ضد جهان مادى آفریده، یاد شده است. البته، این اژدهاى اوستا قادر است، مانند مردم، ایزدان را نیایش کند، براى آنها قربانى کند و از ایشان پیروزى در نبرد را بخواهد؛ ولى در اوستاى موجود سخنى از نشستن او به جاى جمشید و حتى سخنى از این نیست که او فرمانرواى جهان بوده و فریدون سلطنت را از دست او به در آورده است…»(7)
مىتوان گمان برد که ضحاک، در اوستا، دقیقاً اژدهاى مخوفى است که مانند برابر خود در وداها، «ویشوه روپه» (Visvarupa) سه سر، گاوها را مىدزدد؛ اما در ادبیات پهلوى، او مردى است تازى که به ایران مىتازد، بر جمشید چیره مىشود و پس از هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست مىخورد و به دست وى در کوه دماوند زندانى مىشود و در پایان جهان از بند رها مىگردد و به نابودى جهان دست مىبرد و آنگاه گرشاسپ او را از میان برمىدارد.
یکى از مشخصات اساتیر آریایى آن است که پهلوان در یکى از ماجراهاى خود با اژدها روبرو مىشود و به پیکار مىپردازد و این امر به صورت جزئى از حماسههاى پهلوانى در آمده است؛ مثلاً، «ایندره» با «ورتره» (Vrtra)– که اژدهاى بازدارندهى آبهاست– مىجنگد و گاوهاى ابر را آزاد مىکند. «فریدون» با اژدهاى سه سر (=ضحاک) نبرد مىکند و خواهران جمشید را رها مىسازد؛ گرشاسپ با اژدها مىجنگد و آبها را آزاد مىکند؛ «رستم» با اژدهایى نبرد مىکند؛ گرشاسب با اژدهایى در روم مىجنگد؛ اسفندیار با اژدهایى در توران زمین و اردشیر با «هفتواد» که نوعى اژدهاست مىجنگد…
در نزدیکی شهر دهلران در استان ایلام چشمه قیری وجود دارد که بر پایه گفتههای مردم محلی، این چشمه، خون اژدهایی بوده که در جنگ با پهلوانی اساتیری، اسفندیار رویینتن، به هلاکت رسیده است.در نزدیکی شهر قروه در استان کردستان نیز چشمه آب معدنی سرخ رنگ در کنار صخرهای اژدها شکل، به نام باباگورگور وجود دارد که به گفته مردم این چشمه خون این اژدها است.
در اساتیر یونانى نیز از اژدهایى نشان مىیابیم به نام «اکیون» (Echion). همچنین مىبینیم که «کادموس»، در هنگام بناى شهر «تب»، اژدهایى را کشت و دندانهاى او را در زمین کاشت. از این دندانها مردانى به وجود آمدند که به کشتار یکدیگر پرداختند و…(۸)
اژدها در افسانهپردازى سراسر جهان به جز چین– که در آنجا موجودى مسالمتجوست– نمودار نیروهاى پلید و ناپاک است. آب را از بارور کردن باز مىدارد و مىخواهد خورشید و ماه را فرو برد. بنابراین، براى اینکه جهان بماند، باید اژدها نابود شود. این مفهوم اساطیرى اژدها به عنوان نیروى اصلى اهریمن و به گونه دشمن آفرینش، در دینها و ادبیات گوناگون پیدا شده است؛ و به یارى دانش جانورشناسى و باستانشناسى و نیز به یارى حفاریهاى بىشمار، امروزه مىدانیم که اژدهایان نه تنها مفهومى اساطیرى و افسانهاى نبودند، بلکه واقعاً وجود داشتند. سوسماران و دایناسورها، که پیش از تاریخ بودند، درست به اژدها مىمانستند. افسانههاى اژدهایان، بازتاب تیره و تار دیدارهاى پیش از تاریخ آدمیان است با جانوران فوق طبیعى و شریر روزگار کهن که در مردابها زندگى مىکردند و تخم مىگذاشتند.
در هند، «ایندرا» بود که «ورثرغن» (اژدهاکش) نام داشت. در بابل، «مردوک» بود که «تیامت» را کشت. در یونان باستان، «زئوس»– خداى برین– «تیفون» را مىکشد و «آپولو» اژدهاى زمین (پیتون) را و «کادموس» و «برسیوس» با اژدها نبرد مىکنند. در «مکاشفه یوحنا»، شرح مفصلى هست از اژدهایى که در آخرالزمان به دست «میکائیل»– فرشتهى مقرب– نابود خواهد شد. به او در اینجا «اژدهاى بزرگ»، «مار پیر»، «دیو» و «شیطان» نام داده شده است.(۹)
«مسعودى»، در «مروج الذهب»، برداشت همزمانان و گذشتگان خود را از اژدها چنین بیان مىکند: «دریاى اقوام عجم، اژدها فراوان دارد، به دریاى روم نیز اژدها فراوان است… به دریاى حبشى و در همه خلیجهاى آن اژدها نیست و بیشتر در حدود دریاى اقیانوس نمودار مىشود.» آنگاه تصوراتى را که قدماً درباره اژدها داشتند، چنین بیان مىدارد: «بعضى برآنند که اژدها بادى سیاه است که در قعر دریاست و چون به هوا مىرسد، مانند طوفان به طرف ابرها مىرود. مردم چنان پندارند که مارهاى سیاه است که از دریا برآمده است. بعضى دیگر گفتهاند اژدها جنبندهاى است که در قعر دریا به وجود مىآید و بزرگ مىشود و حیوانات دریا را آزار مىکند و خداوند، ابر و فرشتگان را مىفرستد تا آن را از میان حیوان دریا بیرون آرند و به شکل مارى سیاه است که برق و صدایى دارد و دم آن به هر بناى بزرگ یا درخت یا کوهى رسد، آن را در هم کوبد، گاه باشد که تنفس کند و درخت تنومند را بسوزد.»
اژدها، در ادبیات ملل مختلف، به معنى و نماد اقتدار، هرج و مرج، ابر، ظلم، استبداد، خشکى و بىبارانى، دشمنى حقیقت، بت پرستى، جهل، دزدى دریایى و نیز اولین دریا، باران و آب به کار رفته است.
اژدها هیولایى است که عموماً به شکل خزندهاى بالدار و بزرگ توصیف مىشود؛ بر فرق سرش برجستگى بهسان تاج خروس است و چنگالهایى دهشتناک دارد و از دهانش آتش بیرون مىجهد. اژدها به عنوان تجسّدى از اصل شر، همچنین به عنوان غاصب و محتکر آب، همگان را مىترساند و به عنوان خداى زمین و سرور دنیاى زیرزمینى و نگهبان گنجینهها، مورد پرستش قرار مىگرفت و گاهى در برکهاى که درخت دانش یا حیات بر آن سایه افکنده، ساکن بود و نگهبانى آن درخت را داشت.
در افسانهها آمده است که Kadmos و همراهانش اژدهایى را به آسمان پرتاب کردند که به صورت فلکى ثعبان درآمد که ستاره قطبى را در بر گرفت.(۱۰) در فارسى نام این صورت فلکى «تنین»، «هستبهر»، یا «هشتبهر» و همان است که در باورهاى عامیانه هندوایرانى ماه و خورشید به هنگام گرفتگى به کام او مىروند:
بر قمر نور پاش رویش به/ چون قمر را سیه کند تنین(سنایى)
نمود اندر شمال خویش تنین/ به گرد قطب دنبالش چو پرچین
اگرچه طبیعت اژدها خشن و بىرحم است، ولى جواهرات گوهرهاى شبچراغ را دوست مىدارد و به همین جهت در بسیارى از افسانهها، علاقهى این موجود به گنج و حفاظت از جواهرات، مشهود است، چنانکه عطار گوید:
گنج معنى دارى و گنج تو جاى اژدهاست/ نقش ایزد را ندارى، نقش تو نقش آزر است
چون نیست رنج پاى به گنجت درون شدن/ بى رنج تب گذار در این گنج اژدها
نظامى نیز گفته است:
سپهر اژدهایى است با هفت سر/ به زخمى که اندازد از مه سپر(اقبالنامه)
شد آورد شاه نظر بسته را/ مهى از دم اژدها رسته را (همان)
به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت/ بدین اژدها، ماه خواهم گرفت (شرفنامه)
گفت: مه را به اژدها دادم/ کشتم از رشک، خونبها دادم (هفت پیکر)
دید دودى چو اژدهاى سیاه/ سر بر آورده در گرفتن ماه (همان)
تاج مه در میان، دو شیر سیاه/ چون به کام دو اژدها، یک ماه (همان)
معبد اژدها
در ده کیلومتری جنوب شرقی گنبد سلطانیه، در نزدیکی روستای ویر، در پهنه ای مستطیل شکل در دامنه کوه دو اژدهای بیمانند و شگفت آور قرار گرفته است. این محل به نام معبد اژدها و داش کسن (سنگبر) خوانده میشود و مردم محل آن را به نام شیرین و فرهاد مینامند. در درون این مجموعه هنری زیبا، سه غارتاق دستکند با اندازههایی مشخص در دل کوه سترگ کنده شده که پیرامون ورودیهای آن را کنده کاریها و سنگبریهای زیبای و چشمنوازی جلوهای ویژه بخشیده اند. مهمترین بخش این کنده کاریها، که در نوع خود در ایران منحصر به فرد است، دو تصویر اژدهاست که در روبروی یکدیگر، با طول بیش از ۵ متر، به شکل قرینه در دل سخت سنگ کنده شده اند، که در پیچ و خمهای خود جهانی از اسرار نهفته دارند. پیرامون این نقش برجستههای یگانه و بیمانند، مهرابه ای زیبا و نقشدار، با طرحهای اسلیمی، گل و بوته، و مقرنس بر پیکره بیجان سنگ کنده کاری شده اند. تقارن در هرجای این نیایشگاه به چشم میخورد. دانشمندان و اندیشمندان ایرانشناس بر این پندارند که غارهای معبد اژدها، یکی بزرگتر در جنوب و دو تا قرینه در شرق و غرب، نخست نیایشگاه آیین مهرپرستان، میترائیسم، بوده و کاربرد آن را حتی در دوران پس از اسلام هم نگه داشته بوده است. مار در آیین مهر و اژدها در فرهنگ ایرانی، نقشی بنیادین و اثرگذار دارند. اژدها با جهت گیری خود به درون نیایشگاه، گویی خوش آمدگوی تازه واردان است.
………………………………………………………………………………………………………….
پى نوشتها:
۱٫ محمدحسین، خلف تبریزى، برهان قاطع. به اهتمام دکتر معین، تهران، ۱۳۳۰٫
۲٫ محمدپادشاه، آنندراج. به اهتمام دکتر دبیرسیاقى، تهران، ۱۳۳۵٫
۳٫ به مناسبت نقش اژدها بر رایت و درفش:
گشاده دهان اژدهاى علم/ که شیر فلک را درآرد به دم
۴٫ پورداوود، یسنا. جلد اول، ص۱۶۳٫
۵٫ جى.سى. کویاجى، آیینها و افسانههاى ایران و چین باستان. ترجمه جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۵۳، ص۷۷٫ همچنین ر.ک مهرداد بهار، اساتیر ایران. ص۵۰٫
۶٫ کرسیتن سن، کارنامه شاهان. ص۹٫ همچنین مهرداد بهار، پژوهشى در اساتیر ایران، که حکایتى نظیر این را از یشت ۱۹ نقل مىکند.
۷٫ بهار، مهرداد، پژوهشى در اساتیر ایران. ص۱۵۳، تهران، ۱۳۶۲٫
۸٫ گریمال، پیر، فرهنگ اساتیر ایران و روم. ترجمهى بهمنش، جلد اول، ص۱۵۱ و ۲۶۹، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۵۶٫
۹٫ پروفسور هلمهارت کانوس کرده، مقاله «فردوسى و اسکندر، استوره و تاریخ در حماسه ملى ایران، فردوسى و ادبیات حماسى»، ص ۱۵۸، تهران، ۱۳۵۵٫
۱۰٫ Jobes, Dictionary of Mythology, Folklore and symbols, 1962, New york, p.p467.
برگرفته از کتاب «اژدها در اساتیر» (با تلخیص بسیار)
(به نقل از روزنامه اطلاعات، ۲۴ تیر ۱۳۸۳، ص۶، مقاله با عنوان «نگاهى به اساتیر ایران» چاپ شده است.)