هنگامی که آثار ابوالفتوح شهاب الدین یحیی سهروردی را بررسی میکنیم بارها به عبارتهایی برمیخوریم که نشانههایی از سرچشمههای فکری او بهدست میدهد. وی در سال ۵۴۹ ه.ی در سهرورد زنجان دیده بهجهانگشود. برخلاف بسیاری از فیلسوفان اسلامی که معمولا از منابع و پیشینهی تاریخی افکار خود کمتر یاد میکنند، شیخ اشراق صریحاً از متفکرانی مانند فیثاغورس و امپرکلس و افلاطون، فرزانگانی چون اشوزرتشت و جاماسب و بزرگمهر و عارفانی نظیر ذوالنون مصری و بایزیدبسطامی و ابوالحسنخرقانی نام میبرد و خود را ادامه دهندهی حکمت آنان میداند.
در کتاب مطارحات میگوید: «علم حقیقت را درکتاب حکمه الاشراق به ودیعت نهادیم و در آن، حکمت باستانی را که همواره پیشوایان هند، ایران، بابل، مصر و پیشینیان یونان تا افلاطون برآن بودهاند و حکمت خود را از آن به دست آوردهاند، حیاتی دوباره بخشیدیم». کلمهی اشراق به معنای نوربخشی و ظهور، درخشیدن و پرتوافکندن، روشن کردن و روشن شدن بهکار رفته است، از یکسو همانطور که در جهانِ محسوس، تابش خورشید و روشنایی آن سبب رویت اشیاء است در عالم معنی نیز در پرتو نورالانوار وپیوستن به روحالقدس و اشراق نفس، آدمی به مقام بینش حقیقت میرسد و واقعیت هستی را در حضوری بیواسطه مشاهده میکند؛ از سویی دیگر آفرینش نیز افاضه و اشراقی است از نورالانوار(اهورامزدا) و پدیدآمدن مراتب هستی ظهور و تشعشعی است به نسبتهای گوناگون از سرچشمههای نور ازل.
حکمت اشراق بر دو پایهی ذوق و استدلال، یعنی تجربهی عرفانی و تفکرمنطقی استوار است. کلید فهم این حکمت خودشناسی است و معرفت نفس که سهروردی از آن به «فقه الانوار» تعبیر می کند. سهروردی از واقعیت اشیاء به نور تعبیر می کند و تفاوت موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آنها میداند وی در فلسفهی خود تنها به نیروی عقل و ترتیب قیاس برهانی اکتفا نمیکند بلکه شیوهی استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه میسازد.
حکمت اشراق که هرمس و افلاطون ریشههای مصری و یونانی آن است و اشوزرتشت پیشینهی ایرانی آن را مشخص میسازد. در سخن سهروردی واژههای اشراق و مشرق و شرق به مفهوم جغرافیایی آنها نیامده است بلکه مراد از این تعبیرات مفاهیم عرفانی و معانی و رمزی آنهاست. برای سهروردی شرق مطلع نور حقیقت است و نور وجود؛ و زمانی که از اشراق سخن میگوید به اشراق جان انسان و اشراق عرفانی توجه دارد نه به موقعیت جغرافیایی یا منطقه معین، چنانکه غرب نیز معنای جغرافیایی ندارد بلکه رمزی از غروب نفس و عزت از «وطن» اصلی و گرفتار شدن در محاق ظلمت است که همان عالم جسمانی و مادی و ظلمانی باشد.
سهروردی خود را وارث پیشینهی تاریخی حکمت اشراق و سیر تحول این حکمت می داند. نکتهیی که به آن باید توجه شود این است که در ایران باستان تفکر فلسفی به صورت مدون و جدای از دین وجود نداشته است، بلکه اندیشههای فلسفی را باید در خلال آثار دینی جست وجو کرد در فرهنگ ایرانی نیز مانند دیگر فرهنگهای مشرق زمین، فلسفه وتفکر فلسفی، از دین و تفکر دینی جدا نیست. بنابراین مقصود سهروردی از حکمای فُرْس «فَهلویین، فَهلوییه فرزایهیی است که در طریق معرفت «به حقایق اشیاء» سیر میکند و دربارهی خدا و انسان و جهان منظری خاص دارد. آشنایی سهروردی با آراء و عقاید ایران پیش از اسلام از چند طریق امکان پذیر بوده است،
الف) ارتباط با زرتشتیانی که تا آن زمان درگوشه و کنار ایران فراوان بودهاند و استفاده از تعلیمات و روایات سینه به سینهی آنان.
ب) از طریق کتابها و رسالههایی که تا آن زمان از زبان پهلوی به عربی و فارسی برگرداندهشدهبود.
ج) از طریق عرفان اصیل ایرانی که به تصدیق محققان «جهات مشترک و وجوه تشابه فراوانی با تعلیمات زرتشت دارد» و ادبیات مغانهی، حاکی از آن است.
سهروردی در ترسیم خطوط کلی حکمت خسروانی از فرزانگانی مانند اشوزرتشت، کیومرث، فریدون و کیخسرو نام می برد. اعتقاد به ارباب انواع که تعبیر دیگری از مُثُل افلاطونی یا فرشتگان موکل به انواع جسمانی است، نقشی اساسی در فلسفهی سهروردی دارد. شیخ برآنست که مُثُل افلاطونی را از دیدگاه فرشتهشناسی زرتشتی و با اصلاحات آیین مزدیسنا تعبیرو تفسیر کند، و این تعبیر و تفسیر از اینجاست که در آیین زرتشت نیز هر یک از انواع موجودات تحت حمایت و تدبیر یکی از امشاسپندان است و آن نوع، نماد و مظهر مادی آن امشاسپند است.
او در حکمه الاشراق از اشوزرتشت با عنوان حکیم فاضل نام برده و خود را زنده کنندهی حکمت ایران باستان معرفی کرده است. کیومرث را از حکیمان فَهلوی و بهرهمندان از آب و گِل معنوی محسوب میکند(اوفی الفهلوس مالک الطین المسمی بکیومرث) آنچه که دربارهی کیومرث آمده است با نوشته های مورخان اسلامی مانند طبری، مسعودی، حمزوی اصفهانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی. و شاهنامهی فردوسی مطابق است. در همهی این آثار کیومرث را دارندهی فر ایزدی شناسندهی اسم اعظم، کسی که سروش بر او نازل میشود و ملهم میگردد، آن که رسم و آیین ستایش پروردگار را بنیاد مینهد، معرفی کردهاند.
چنانکه دیده میشود برداشت سهروردی از استورهی کیومرث مطابق با روایات مذهبی و ملی است و اینکه او را از حاملان حکمت و نبوت می شمارد از این جهت است که مطابقِ روایات و اساتیر مذکور نیز کیومرث نخستین پادشاه آرمانی و در عین حال نخستین پیامبر است. همچنین از فریدون و کیخسرو نام میبرد و این دو تن را از «فهلویین» به شمار میآورد، اینان در ردیف خبردهندگان از «نورطامس» که معنای صفات بنده در صفات حق تعالی و نورالانوار قرار میدهد. شیخ در روایات دینی و ملی نیز فریدون را از «حاکمان حکیم» و شاهان آرمانی که قدرت حکومت را با دادگری و دین و حکمت توام کرده اند، محسوب می کند. نکتهی قابل توجه این است که به گفتهی فردوسی، فریدون افسونگری آموختهبود و به افسون بندها میگشود، و این مطلب همانست که سهروردی از آن به خداوندِ نیرنگ تعبیر میکند. مقصود از نیرنگ دعایی مختصر به زبان اوستایی یا پهلوی که از تاثیرات فوق طبیعی بهرهمند شود و از برای هر پیشامد بد و دفع هر آسیبی، نیرنگی مخصوص خوانده میشد.
سهروردی از خردمندان و فرزانگان ایران پیش از اسلام که معتقد به تصفیهی باطن و تهذیب نفس و تفسیر جهان هستی به مبنای قاعدهی نور و ظلمت بودهاند، به طور عام به حکیمان فهلوی تعبیر میکند، و به همین جهت زیر عنوان «فهلویه» از کسانی نام میبرد که بر اساس تاریخ و سنت قرنها پیش از پناه آوردن تنی چند از حکیمان نو افلاطونی به دربار انوشیروان ساسانی میزیستهاند، مضافاً اینکه بنابر روایات تاریخی خود پلوتینوس بنیانگذار مکتب نو افلاطونی، نیز برای آگاهی از حکمت مشرق زمین، همراه سپاهیان گردیانوس امپراتور روم که با شاپور اول ساسانی در جنگ بود، به سوی ایران آمدهاست.
حکمتِخسروانی پس از اسلام به لباس عرفانی ایرانی درآمده و عقاید حکیمان فهلوی با افکار متصوفه درآمیخته و به گونهی تصوف ایرانی جلوهگر شده است، از طرف دیگر در یَشتها به مطالبی برمیخوریم که نشان دهندهی زمینههای اشراقی و عرفانی است و اهل نظر از «وجود عناصر عرفانی و تعلیم سری در آیین زرتشت» سخن گفتهاند طبیعی است که آیین زرتشت هم مانند ادیان دیگر رگههایی از تجارب عرفانی و سیرمعنوی و تعلیمات باطنی و رمز آیینی را در خود نهفته دارد و به گفتهی سهروردی طریقهی حکیمان ایرانی نیز بر همین رمزاندیشی و رمزآگاهی مبتنی بودهاست. وجود کسانی که از ارباب سیروسلوک و اهل حکمت درمیان پیروان اشوزرتشت و دیگر آیین های ایرانی، مطلبی است که در نوشتههای متاخران نیز منعکس شده است، چنانکه عارفِ شروانی در «بستان السیاحه» مینویسد: «پوشیده نماند که درمذهب زرتشت و یزدانیان، اهل شریعت و طریقت وحکمت باشند…ازآن جمله اهل مجاهده و ریاضت بسیار دارند و به روش باطن عمل می نمایند و در تزکیهی نفس و تصفیهی قلب و تخلیهی سر و تخلیهی روح کوشند و کسوت تجدید و پرهیزگاری و توکل و بردباری پوشد».
حقیقت این است که سهروردی یا تذکر سنت فلسفی ایران و تاویل اساتیر ایرانی میکوشد تا از ظواهر تاریخ و حوادث تاریخی فراتر رود و به بنیادیترین ساختار آن تفکر که از وراء قرون و اعصار تداوم پیدا کردهاست دستیازد و با این کار روحی تازه درکالبد جهانبینی فرزانگان ایران بدمد. توجه به تاریخ باطنی و معنای باطنی تاریخ است که ما را قادرمیسازد تا به خویشاوندی معنوی و همدلی سهروردی با حکیمان فهلوی و وحدت جوهری فلسفهی شیخ با حکمت فرزانگان ایران قدیم پیببریم و بازتاب حکمت خسروانی را در اندیشههای او مشاهدهکنیم. اساس حکمت این فرزانگان، تفسیر جهان هستی بر مبنای قاعدهی نور و ظلمت و اعتقاد به تصفیهی باطن و تهذیب نفس و رهایی آن از بند ظلمت و پیوستن به سرچشمههای زندگی و دریاهای نور حقیقی است و محور اصلی اندیشههای سهروردی نیز چیزی جز این نیست هر چند که در اجزاء داخلی و روابط درونی جزییات نظریههای اوعناصری از فلسفهی افلاطونی و نوافلاطونی و مشایی و تصوت اسلامی دیده میشود.
«سهروردی در سخن از ریشههای تاریخی افکار خود می گوید: حکمت اشراق، که همان حکمت حقیقی است، هرگز از جهان بر نخواهد افتاد.»
_________________________________________________________________________
منابع:
۱- سرچشمههای حکمت اشراق : تالیف دکتر صمد موحد، انتشارات فراروان، ۱۳۷۴٫
۲- آشنایی با فلسفهی اسلامی : تالیف حمید طالبزاده، نشر کتابهای ایران، ۱۳۷۸٫
۳- تاریخ فلسفه : تالیف اصیل بریح، ترجمهی یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی.