چهارشنبه , آذر ۲۸ ۱۴۰۳

سهروردی پیام آور حکمت ایران باستان

450px-27042008333هنگامی که آثار ابوالفتوح شهاب الدین یحیی سهروردی را بررسی می‏کنیم بارها به عبارت‏هایی برمی‏خوریم که نشانه‏هایی از سرچشمه‏های فکری او به‏دست می‏دهد. وی در سال ۵۴۹ ه.ی در سهرورد زنجان دیده‏ به‏جهان‏گشود. برخلاف بسیاری از فیلسوفان اسلامی که معمولا از منابع و پیشینه‏ی تاریخی افکار خود کمتر یاد می‏کنند، شیخ اشراق صریحاً از متفکرانی مانند فیثاغورس و امپرکلس و افلاطون، فرزانگانی چون اشوزرتشت و جاماسب‏ و بزرگمهر و عارفانی نظیر ذوالنون مصری و بایزیدبسطامی و ابوالحسن‏خرقانی نام می‏برد و خود را ادامه دهنده‏ی حکمت آنان می‏داند.

در کتاب مطارحات می‏گوید: «علم حقیقت را درکتاب حکمه الاشراق به ودیعت نهادیم و در آن، حکمت باستانی را که همواره پیشوایان هند، ایران، بابل، مصر و پیشینیان یونان تا افلاطون برآن بوده‏اند و حکمت خود را از آن به دست آورده‏اند، حیاتی دوباره بخشیدیم».  کلمه‏ی اشراق به معنای نوربخشی و ظهور، درخشیدن و پرتوافکندن، روشن کردن و روشن شدن به‏کار رفته است، از یک‏سو همانطور که در جهانِ محسوس، تابش خورشید و روشنایی آن سبب رویت اشیاء است در عالم معنی نیز در پرتو نورالانوار وپیوستن به روح‏القدس و اشراق نفس، آدمی به مقام بینش حقیقت می‏رسد و واقعیت هستی را در حضوری بی‏واسطه مشاهده می‏کند؛ از سویی دیگر آفرینش نیز افاضه و اشراقی است از نورالانوار(اهورامزدا) و پدیدآمدن مراتب هستی ظهور و تشعشعی است به نسبت‏های گوناگون از سرچشمه‏های نور ازل.
حکمت اشراق بر دو پایه‏ی ذوق و استدلال، یعنی تجربه‏ی عرفانی و تفکرمنطقی استوار است. کلید فهم این حکمت خودشناسی است و معرفت نفس که سهروردی از آن به «فقه الانوار» تعبیر می کند. سهروردی از واقعیت اشیاء به نور تعبیر می کند و تفاوت موجودات را در شدت و ضعف نورانیت آن‏ها می‏داند وی در فلسفه‏ی خود تنها به نیروی عقل و ترتیب قیاس برهانی اکتفا نمی‏کند بلکه شیوه‏ی استدلالی محض را با سیر و سلوک قلبی همراه می‏سازد.
حکمت اشراق که هرمس و افلاطون ریشه‏های مصری و یونانی آن است و اشوزرتشت پیشینه‏ی ایرانی آن را مشخص می‏سازد. در سخن سهروردی واژه‏های اشراق و مشرق و شرق به مفهوم جغرافیایی آنها نیامده است بلکه مراد  از این تعبیرات مفاهیم عرفانی و معانی و رمزی آنهاست. برای سهروردی شرق مطلع نور حقیقت است و نور وجود؛ و زمانی که از اشراق سخن می‏گوید به اشراق جان انسان و اشراق عرفانی توجه دارد نه به موقعیت جغرافیایی یا منطقه معین، چنانکه غرب نیز معنای جغرافیایی ندارد بلکه رمزی از غروب نفس و عزت از «وطن» اصلی و گرفتار شدن در محاق ظلمت است که همان عالم جسمانی و مادی و ظلمانی باشد.
سهروردی خود را وارث پیشینه‏ی تاریخی حکمت اشراق و سیر تحول این حکمت می داند. نکته‏یی که به آن باید توجه شود این است که در ایران باستان تفکر فلسفی به صورت مدون و جدای از دین وجود نداشته است، بلکه اندیشه‏های فلسفی را باید در خلال آثار دینی جست وجو کرد در فرهنگ ایرانی نیز مانند دیگر فرهنگ‏های مشرق زمین، فلسفه وتفکر فلسفی، از دین و تفکر دینی جدا نیست. بنابراین مقصود سهروردی از حکمای فُرْس «فَهلویین، فَهلوییه فرزایه‏یی است که در طریق معرفت «به حقایق اشیاء» سیر می‏کند و درباره‏ی خدا و انسان و جهان منظری خاص دارد. آشنایی سهروردی با آراء و عقاید ایران پیش از اسلام از چند طریق امکان پذیر بوده است،
الف) ارتباط با زرتشتیانی که تا آن زمان درگوشه و کنار ایران فراوان بوده‏اند و استفاده از تعلیمات و روایات سینه به سینه‏ی آنان.
ب) از طریق کتاب‏ها و رساله‏هایی که تا آن زمان از زبان پهلوی به عربی و فارسی برگردانده‏شده‏بود.
ج) از طریق عرفان اصیل ایرانی که به تصدیق محققان «جهات مشترک و وجوه تشابه فراوانی با تعلیمات زرتشت دارد» و ادبیات مغانه‏ی، حاکی از آن است.
سهروردی در ترسیم خطوط کلی حکمت خسروانی از فرزانگانی مانند اشوزرتشت، کیومرث، فریدون و کیخسرو نام می برد. اعتقاد به ارباب انواع که تعبیر دیگری از مُثُل افلاطونی یا فرشتگان موکل به انواع جسمانی است، نقشی اساسی در فلسفه‏ی سهروردی دارد. شیخ برآنست که مُثُل افلاطونی را از دیدگاه فرشته‏شناسی زرتشتی و با اصلاحات آیین مزدیسنا تعبیرو تفسیر کند، و این تعبیر و تفسیر از این‏جاست که در آیین زرتشت نیز هر یک از انواع موجودات تحت حمایت و تدبیر یکی از امشاسپندان است و آن نوع، نماد و مظهر مادی آن امشاسپند است.
او در حکمه الاشراق از اشوزرتشت با عنوان حکیم فاضل نام برده و خود را زنده کننده‏ی حکمت ایران باستان معرفی کرده است. کیومرث را از حکیمان فَهلوی و بهره‏مندان از آب و گِل معنوی محسوب می‏کند(اوفی الفهلوس مالک الطین المسمی بکیومرث) آنچه که درباره‏ی کیومرث آمده است با نوشته های مورخان اسلامی مانند طبری، مسعودی، حمزوی اصفهانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی. و شاهنامه‏ی فردوسی مطابق است. در همه‏ی این آثار کیومرث را دارنده‏ی فر ایزدی شناسنده‏ی اسم اعظم، کسی که سروش بر او نازل می‏شود و ملهم می‏گردد، آن که رسم و آیین ستایش پروردگار را بنیاد می‏نهد، معرفی کرده‏اند.
چنانکه دیده می‏شود برداشت سهروردی از استوره‏ی کیومرث مطابق با روایات مذهبی و ملی است و اینکه او را از حاملان حکمت و نبوت می شمارد از این جهت است که مطابقِ روایات و اساتیر مذکور نیز کیومرث نخستین پادشاه آرمانی و در عین حال نخستین پیامبر است. همچنین از فریدون و کیخسرو نام می‏برد و این دو تن را از «فهلویین» به شمار می‏آورد، اینان در ردیف خبردهندگان از «نورطامس» که معنای صفات بنده  در صفات حق تعالی و نورالانوار قرار می‏دهد. شیخ در روایات دینی و ملی نیز فریدون را از «حاکمان حکیم» و شاهان آرمانی که قدرت حکومت را با دادگری و دین و حکمت توام کرده اند، محسوب می کند. نکته‏ی قابل توجه این است که به گفته‏ی فردوسی، فریدون افسونگری آموخته‏‎بود و به افسون بندها می‏گشود، و این مطلب همانست که سهروردی از آن به خداوندِ نیرنگ تعبیر می‏کند. مقصود از نیرنگ دعایی مختصر به زبان اوستایی یا پهلوی که از تاثیرات فوق طبیعی بهره‏مند شود و از برای هر پیشامد بد و دفع هر آسیبی، نیرنگی مخصوص خوانده می‏شد.
سهروردی از خردمندان و فرزانگان ایران پیش از اسلام که معتقد به تصفیه‏ی باطن و تهذیب نفس و تفسیر جهان هستی به مبنای قاعده‏ی نور و ظلمت بوده‏اند، به طور عام به حکیمان فهلوی تعبیر می‏کند، و به همین جهت زیر عنوان «فهلویه» از کسانی نام می‏برد که بر اساس تاریخ و سنت قرن‏ها پیش از پناه آوردن تنی چند از حکیمان نو افلاطونی به دربار انوشیروان ساسانی می‏زیسته‏اند، مضافاً اینکه بنابر روایات تاریخی خود پلوتینوس بنیانگذار مکتب نو افلاطونی، نیز برای آگاهی از حکمت مشرق زمین، همراه سپاهیان گردیانوس امپراتور روم که با شاپور اول ساسانی در جنگ بود، به سوی ایران آمده‏است.
حکمت‏ِخسروانی پس از اسلام به لباس عرفانی ایرانی درآمده و عقاید حکیمان فهلوی با افکار متصوفه درآمیخته و به گونه‏ی تصوف ایرانی جلوه‏گر شده است، از طرف دیگر در یَشت‏ها به مطالبی برمی‏خوریم که نشان دهنده‏ی زمینه‏های اشراقی و عرفانی است و اهل نظر از «وجود عناصر عرفانی و تعلیم سری در آیین زرتشت» سخن گفته‏اند طبیعی است که آیین زرتشت هم مانند ادیان دیگر رگه‏هایی از تجارب عرفانی و سیرمعنوی و تعلیمات باطنی و رمز آیینی را در خود نهفته دارد و به گفته‏ی سهروردی طریقه‏ی حکیمان ایرانی نیز بر همین رمزاندیشی و رمزآگاهی مبتنی بوده‏است. وجود کسانی که از ارباب سیروسلوک و اهل حکمت درمیان پیروان اشوزرتشت و دیگر آیین های ایرانی، مطلبی است که در نوشته‏های متاخران نیز منعکس شده است، چنانکه عارفِ شروانی در «بستان السیاحه» می‏نویسد: «پوشیده نماند که درمذهب زرتشت و یزدانیان، اهل شریعت و طریقت وحکمت باشند…ازآن جمله اهل مجاهده و ریاضت بسیار دارند و به روش باطن عمل می نمایند و در تزکیه‏ی نفس و تصفیه‏ی قلب و تخلیه‏ی سر و تخلیه‏ی روح کوشند و کسوت تجدید و پرهیزگاری و توکل و بردباری پوشد».
حقیقت این است که سهروردی یا تذکر سنت فلسفی ایران و تاویل اساتیر ایرانی می‏کوشد تا از ظواهر تاریخ و حوادث تاریخی فراتر رود و به بنیادی‏ترین ساختار آن تفکر که از وراء قرون و اعصار تداوم پیدا کرده‏است دست‏یازد و با این کار روحی تازه درکالبد جهان‏بینی فرزانگان ایران بدمد. توجه به تاریخ باطنی و معنای باطنی تاریخ است که ما را قادرمی‏سازد تا به خویشاوندی معنوی و همدلی سهروردی با حکیمان فهلوی و وحدت جوهری فلسفه‏ی شیخ با حکمت فرزانگان ایران قدیم پی‏ببریم و بازتاب حکمت خسروانی را در اندیشه‏های او مشاهده‏کنیم. اساس حکمت این فرزانگان، تفسیر جهان هستی بر مبنای قاعده‏ی نور و ظلمت و اعتقاد به تصفیه‏ی باطن و تهذیب نفس و رهایی آن از بند ظلمت و پیوستن به سرچشمه‏های زندگی و دریاهای نور حقیقی است و محور اصلی اندیشه‏های سهروردی نیز چیزی جز این نیست هر چند که در اجزاء داخلی و روابط درونی جزییات نظریه‏های اوعناصری از فلسفه‏ی افلاطونی و نوافلاطونی و مشایی و تصوت اسلامی دیده می‏شود.
«سهروردی در سخن از ریشه‏‏های تاریخی افکار خود می گوید: حکمت اشراق، که همان حکمت حقیقی است، هرگز از جهان بر نخواهد افتاد.»  

_________________________________________________________________________
منابع:
۱-   سرچشمه‏های حکمت اشراق : تالیف دکتر صمد موحد، انتشارات فراروان، ۱۳۷۴٫
۲-   آشنایی با فلسفه‏ی اسلامی : تالیف حمید طالب‏زاده، نشر کتاب‏های ایران، ۱۳۷۸٫
۳-   تاریخ فلسفه :‌ تالیف اصیل بریح، ترجمه‏ی یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی.

درباره ی کاوه آهنگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.