می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .
پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟
گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .
پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟
سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین .
پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟
سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .
پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !
سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .
پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .
اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .
بر اسب نشست .
سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .
ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .
به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است . یاد و نام همه آنان گرامی باد
درود.این نوشته را از کدام منبع آورده اید؟اگر از منابع لاتین است باید پرسید مورخان رومی از کجا دانسته اند سورنا در راه که را دیده و با او چه گفته است واکر از مورخان اسلامی است باید به حساب داستان نویسی آنان گذارد چرا که آنان در گزارش رویداد ها کمتر به اسناد ومنطق گفتار توجه می کردند وبیشتر از شنیده ها وافسانه بافی های مردم کوچه وبازار بهره گرفته تلاششان آنبود که داستان را از کار در بیاورند به گونه ای که دلخواه خوانندگان باشد وخلفا وسلاطین را هم ازرده نسازد
دوست عزیز این داستان اسکندر مقدونی است که شما جعل کرده اید ( خود داستان اسکندر هم توسط تاریخ نویسان یونانی نوشته شده که بدون شک جانبدارانه هست)
ثانیا کشوری با نام ایران از زمان قاجار تاسیس شده است است.
بهتر است اسم سلسله را بیاورید مثلا بگویید ساسانی یا هخامنشی
بهتر است تاریخ را انطور که هست ببینید و بنویسید
سورنا سردار بلندآوازه ی ایران در هنگانم فرمانروایی اشک سیزدهم ،ارد اشکانی بود .او با کراسوس امپراتور روم و لژیون های بیشمار رومی که به مرزهای ایران یورش آورده بودند و میخواستند کار اسکندر را باز انجام دهند ؛جنگید . در این نبرد که در همه ی تواریخ لاتین از آن یاد شده است و شرح کامل آن فرا تر از حوصله ی این نوشتار است ؛ پسر کراسوس کشته و رومیان شکست خورده و گریختند .کراسوس که چنین دید؛خودکشی کرد.ایرانیان ،لژیون های رومی را پی گرفتند و چندین روز گریز رومیان به سوی مدیترانه و پیگیری ایرانیان به درازا کشیده شد تا آنکه کاسیلوس (یکی از سرداران اشراف زاده ی رومی)رومیان آشفته را گرد آورد و آرایش داد و سرانجام توانست ایرانیان را در تنگه ای که با فراز و نشیبش آشنایی نداشتند ؛گرفتار کمین کند . به دنبال این کمین کاسیلوس ،ایرانیان موقتا از پیگرفت رومیان باز ایستادندوبرای نو آرایی سپاه در همان جا اردو زدند .کاسیلوس برای همین کارش وتنها از آن رو که توانست اشکانیان را اندک زمانی از پیشروی بازدارد ؛در تاریخ روم ، زبانزد گشته و او را کسی دانسته اند که امپراتوری روم را از فروپاشی به دست ایرانیان ، رهانده است. از آن سو،ایرانیان پس از این توقف دیگر رومیان را پی نگرفتند چرا که اشک سیزدهم -ارد- یه جای آنکه سورنا ،سرفرماندهی سپاهیان ایران را برای این پیروزی درخشان گرامی بدارد و پاداشش دهد ؛ بر او رشک برد وچون ازارجمندی روزافزون او نزد ایرانیان بیمناک شد ؛ با نیرنگی او را کشت .به دنبال این پیروزی در سال ۶۷ پیش از زایش،رود فرات به عنوان مرز ایران و روم شناخته شد و سراسر ارمنستان به ایران واگذار شد و روم متعهد شد در کار ارمنستان هیچ دخالتی نکند.
من در پیغام پبشینم نوشتم که فقط داستان گفتگوی سورنا با آن زن ،به احتمال زیاد، ساختگی است ؛ نه هر آنچه درباره ی سورنا در تاریخ آمده چرا که داستان این جنگ سرنوشت ساز سورنا و پیروزی او را -رومیان -همان کسانی نوشته اند که از او شکست خورده اند؛وگرنه هرچه ایرانیان درباره ی او نوشته بودند و نبز همه ی سرگذشت های اشکانی و ساسانی ،در تاراج و سوخت وسوزی که پیام آوران اسلام در سده ی هفتم میلادی، در ایران به راه انداختند؛ از میان رفت و از سرگذشت ایرانشهر کهن، دیگر چیزی به جا نماند مگر اندکی نوشته واسطوره و داستانهای شفاهی میان مردم کوچه و بازار.
درود بر شما.
سایت بسیار پر باری دارید.
سپاس.
سپاس از شما
ممنون.از.شما.خیلی.داستان.خوبی.است.خیلی.به.دردم.خورد