مردم آذربایجانی یا آذربایجانیها مردمی با فرهنگ ایرانی هستند که بیشتر در شمال غربی ایران و جمهوری آذربایجان و همچنین در استانهای مرزی ترکیه، گرجستان و روسیه (داغستان) سکونت دارند. آذربایجانیها (قبل جنگ آذربایجان – ارمنستان) در استانهای مرزی ارمنستان نیز ساکن بودند. آذربایجانیهای باستان به زبان آذری باستان که از زبانهای ایرانی و از شاخه زبانهای هند و اروپایی است سخن میگفتهاند.امروزه بیشتر تاریخ شناسان بر این باورند که نام آذربایجان برگرفته از نام آتروپات یک ساتراپ (فرماندار) ایرانی است که در آتورپاتکان (آذربایجان امروزی) حکمرانی میکرده است.
نام امروزی آذربایجان حاصل ترکیب دو واژه فارسی باستان «آذر (آتور)» به معنی «آتش (مقدس)» و «آبادگان (آپاتکان)» به معنی «محل» است که «سرزمین آتشکدهها» یا «محافظت شده توسط آتش» معنی میدهد. «آذربایجان» شکل معرب شده «آتورپاتکان (آذربادگان)» میباشد.در قرن یازدهم در پی فتوحات سلجوقیان، قبیلههای ترکهای اغوز شروع به مهاجرت به قفقاز و آناتولی از فلات ایران کردند و سپس سیل مهاجرت قبیلههای اغوز و ترکمن با هجوم مغولان شدت یافت. در این هنگام قبایل اغوز به گروههای کوچکتری تقسیم شدند، قسمتی از آنها که ــ که بیشتر سنی بودند ــ به آناتولی رفتند و در آنجا سکنی گزیدند و بقیه در قفقاز ماندند و بعدها به دلیل نفوذ صفویه مذهب خود را تغییر داده و شیعه شدند. برای مدت زمان زیادی آنها با نام «ترکمن» یا «ترکمان» شناخته میشدند. از قرن سیزده به بعد مردمان منطقه آذربایجان بر اساس هویت جدید شیعه و ترکهای اغوز ترک سازی شده و به زبان ترکی حرف میزدند. هرچند قابل ذکر است تا قبل از اواخر قرن نوزده گویشوران زبان آذری باستان در مناطق دور افتاده همچون: هرزند، گالین گویا و روستاهای شهرود در خلخال و انرجان وجود داشتند و ترک سازی کامل مردمان آذربایجان بعد از این تاریخ میباشد. امروزه این مردمان ترک زبان، «آذربایجانی» شناخته میشوند.تا پیش از حملهٔ مغول به ایران، مردم آذربایجان به زبانی تاتیتبار که آن را زبان آذری باستان مینامید، سخن میگفتهاند. هنوز هم میتوان باقیمانده این زبان را در همه جای آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یافت. زبان ترکی در سدههای پس از پاگیری اسلام در ایران، بر اثر مهاجرت تدریجی و متمادی ایلهای ترک، بهویژه در آسیای صغیر جایگزین زبانهای هند و اروپایی رایج در این منطقه شدهاست.با توجه به تاریخ و مسیر کوچ ایلهای ترک به آسیای صغیر از طریق آذربایجان میتوان نتیجه گرفت که چیره گشتن زبان ترکی در آذربایجان امری تدریجی بودهاست که مراحل آن را میتوان بدینسان فهرست نمود:
- در دوران مغولها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تختگاه خود قرار داده بودند، ترکان در آن ناحیه نفوذ یافتند. هرچند در این دوره هم در ابتدای نفوذ مغولان به این منطقه، آنها تنها گروه کوچکی از ترکان را که در دشت مغان میزیستند، بیرون کردند.
- حکومتهای ترکمنان آققویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تعضیف زبانهای محلی شد.
- سپاه قزلباش که ترک بودند و پیشتر در آناتولی میزیستند تا آنکه تیمور جمعی از روسای آنان را به بند کشید و آنگاه بهدست خانقاه صفوی آزادشده و در خدمت صفویان قرار گرفتند و در آذربایجان ماندگار شدند.
- آذربایجان سالهایی در سیطره عثمانیان بود؛ بهویژه در روزگار ناتوانی دولتهای مرکزی ایران.
- در دورهٔ قاجاریه مبلغان مذهبی مسیحی که در خدمت اهداف استعماری بودند، نقش مهمی در ترویج زبان ترکی در منطقه بازی کردند.
جستار (موضوع) از میان رفتن یک زبان و حل شدن آن در زبان دگر، جستار نوینی نیست، در تاریخ از این دست بسیار بوده، نمونههای آن از میان رفتن زبانهای مردم مصر و شمال آفریقاست که جای خود را به زبان تازی داده و نیز زبانهای برخی از مردم ماورالنهر، اران، آذربایجان و روم شرقی (آسیای صغیر) که در زبان ترکی حل شدند.بر اثر سلطه استعمار بر قاره آفریقا، میتوان گفت که زبانهای بومی به حاشیه رانده شدند و در زبان استعمارگران حل شدند. افزون بر مردم شمال افریفا که در سدههای نخستین اسلامی، زبان خود را از دست داده و عرب زبان شدند، در دو سده اخیر، بقیه آفریقاییها نیز زبان خود را از دست دادند و انگلیسی زبان، فرانسه زبان و پرتغالی زبان شدند. حتا بخش قابل توجهی از مردم الجزیره که زبانشان به عربی برگشته بود، دو زبانه شدند. یعنی در کنار زبان تحمیلی عربی، فرانسهزبان نیز شدند و… (پژوهشکده تاریخ و فرهنگ ایران زمین)
ما میدانیم تا زمان سلجوقیان پای ترکان به آذربایجان باز نشده یا درست باز نشده بودی، پس چگونه زبان آنها پیش از خود آنها در آن گوشه رواج یافتی. این به مانند این است که گوییم زبان مصریان پیش از گشایش اسلام کشورشان را، تازی بوده.
در کتاب «تاریخ آذربایجان» چاپ باکو در این مورد میخوانیم:
«بسیاری از اقوام مشرق زمین در روزگار کنونی به زبانی که نیاکانشان گفتگو میکردند، سخن نمیگویند. برای نمونه در آسیای میانه زبانهای ایرانی خوارزمی، سغدی، باختری و پارتی جای خود را به زبان ترکی دادهاند، ولی نفوذ یک زبان به مفهوم تنگ کردن تمام میدان بر بومیان نیست. از این رو اقوام کنونی، فرزندان مستقیم نیاکان بومی سرزمین خوددر روزگار گذشتهاند. اینان تا روزگار ما ریشههای فرهنگی، تاریخی، قومی و نژادی خود را نگاه داشتهاند».
شایان نگرش است که زبان امروز آذربایجان دارای بسیار واژگان ایرانی است که اگر فردی آشنا به زبانهای ایرانی و ترکی باشد به آسانی آگاه میگردد که بسیاری از واژگانی که با فرهنگ و شهر آیینی در پیوند است از واژگان زبانهای ایرانی است که نشان میدهد که ترکان بیابان گرد، هر واژگانی که نداشتند، از زبانهای ایرانی به ویژه پهلوی آذری گرفتهاند، به گونهای که امروزه، زبان آذربایجانیان بسیار با زبان سایر ترکی زبانها متفاوت است، به گونهای که زبان آذربایجانیان برای آنان قابل فهم نیست.
این گونه است که ترکان مانند هر مهاجم دگری که به این سرزمین آمدند، مانند یونانی و مغول و تازی، در ایرانیان حل شدند و از میان رفتند و ایرانیان و آذربایجانیان اصالت خود را نگه داشتند.
ریشههای گروههای پان ترک
در گذشتهای نه چندان دور، دولت عثمانی، از زمان صفویان تا جنگ جهانی نخست در اندیشه چپاول ایران زمین و برپایی امپراتوری اسلامی و سپس امپراتوری ترک، لشگرکشی به ایران و استان آذربایجان را آغاز کرده، ولی هر بار این آذربایجانیها بودند که از پیوستن به ترکها دوری جستند و با دادن خون و جان خویش، بیگانگان متجاوز را از کشور خود بیرون ریختند.
ترکیه با هزار گرفتاری اقتصادی، سیاسی که گریبانگیرش است، برای برآوردن خواستهای سیاسی و سود اقتصادی خود در پی کوچک نمودن جایگاه ایران در خاورمیانه و ایجاد اختلاف درونی در آن برآمده است. این کشور همسو با دولت باکو با پایهگذاری، تحریک و تقویت «پان ترکیسم»، تنها و تنها به برآوردن خواستهای سیاسی و اقتصادی خود میاندیشند.
ترکان پس از چندین بار یورش به آذربایجان و کشتار و چپاول فراوان، با ایستادگی مردم دلیر آن سامان روبرو گشتند و نتوانستند از راه مستقیم مردم آذربایجان را به سوی خود کشند، از این رو بر آن شدند نخست اران- سرزمینی که امروزه به جمهوری آذربایجان شناخته میگردد، در زمان ساسانیان آلبانی و بعد از یورش تازیان اران نام گرفت، نامیدن آذربایجان این بخش را، در سال ۱۹۱۷ به وسیله سران حزب مساوات با خواستهای پیشبینی شده روی داد، تا در آینده با نام بردن از آذربایجان شمالی و آذربایجان جنوبی، غوغای دو پارگی این سرزمینها را برپا و خواهان یکپارچگی این دو بخش گردند. در حالی که درهیچ نقشه و کتاب پیش از سال ۱۹۱۷، هیچ گاه به سرزمینهای شمال ارس نام آذربایجان گفته نشده و تنها نام آذربایجان، از آن سرزمین جنوبی ارس بودی، و در این میان نیک است یادی کنیم از شیخ محمد خیابانی بزرگمرد آذربایجانی که در هنگامه این توطئه با هوشیاری، درخواست دگرگونی نام آذربایجان ایران به آزادستان (به سبب کار بزرگ آذربایجان در نهضت مشروطه) را کرد، تا در آینده از این توطئه شوم دور بمانیم، که به درخواست او جامه عمل پوشانیده نگردید- و آذربایجان را زیر نام آذربایجان یکپارچه نموده، آن گاه این دو سرزمین را بخشی از خاک خود سازند، که این نکته را سردمداران این جریانها خود بارها گفتهاند. (محمد امین رسولزاده بنیانگذار حزب مساوات و کسی که نخستینبار این نام را برای اران به کار برد، در جستاری که پیرامون «تاریخ جمهوری مستعجل آذربایجان» نوشت به آشکارا گفت که «آلبانیا (جمهوری آذربایجان)از آذربایجان (آذربایجان ایران) متفاوت است»، از این گذشته او در نامهای به سید حسن تقیزاده اشتیاق خود را برای «انجام هر کاری که از ناخشنودی بیشتر بین ایرانیان جلوگیری کند» بیان داشت.
سران آنکارا و باکو نیز خود بازیچه سیاست غربند، چرا که اگر به نکویی به تاریخ سدههای اخیر خاورمیانه بنگریم، میبینیم استعمارگران غربی هماره در پی برپایی کشورهای کوچک در خاورمیانهاند و از ایران بزرگ با تمدن کهن که دارای نیروی شگرف درونی در بهم زدن معادلات جهانی را دارد، هراس دارند، بدین روی است که در پی فراهم آوردن ایرانستاناند، تا بتوانند برای همیشه در خاورمیانه یکهتازی کنند و بدین گونه است که در این میان یک نظریه پرداز پان ترکیست به نام «صدری بدرالدین» تئوری ختنه که مبتنی بر برانگیختن احساسات ترکی و دگرگونی تاریخ و ریشه زبان و مردمشناسی مردم آذربایجان است را پیش میکشد تا اندیشه آنها را برای جدایی از کشور مادر فراهم کنند.»
اینگونه است که ما «پان ترکیست»های داخلی را بازیچه سیاست آنکارا و باکو و این دو را نیز بازیچه سیاست غرب میدانیم.
گذری کوتاه به تاریخ ایران پس از اسلام
پان ترکیستها، با بهرهگیری از بودجههای دولتی و دلارهای خارجی، از چیزی به نام قوم ترک به عنوان برده و قوم همیشه زیر ستم هیولایی به نام قوم فارس نام میبرند! نخست باید بگویم، ما نه قومی به نام ترک و نه قومی به نام فارس در ایران داریم که اساساً بتوانیم آنان را در برابر هم بگذاریم. فارس نام زبانی است که بیشتر در شمال شرق ایران و دربار پادشاهان بدان گویش میشد که پس از غلبه زبان تازی بر زبان پهلوی، به کمک مردم ایران شتافت و تودههای ایرانی با آغوش باز به پیشواز آن رفتند و در توسعه و گسترش آن کوشیدند و از سمرقند و بخارا و شروان و گنجه و آذربایجان گرفته تا کردستان و شیراز و اسپهان و توس و کاشان، بدان سخنها گفته، شعرها ساخته و کتابها نوشتهاند، بدین گونه است که زبان پارسی از آن تمام مردم ایران است و از آن هیچ توده و گروهی نیست و نماد فرهنگ ملی مردم ایران میباشد و پاسداشت آن، پاسداشت تمام مردم ایران زمین است.
اگر قومی به نام فارس هست، پس جایگاه آن کجاست؟ ممکن است ما استانی به نام فارس داشته باشیم، اما در آن استان ایلهای کوچ نشینی ساکنند که «پارهای» به نوعی ترکی گویش میکنند. اکنون دیگر قوم فارس چه صیغهای است، ما ندانیم؟ از دگرسو ما نمی توانیم به ایرانی نژادان آذری که به یک زبان ترکی- ایرانی سخن میگویند نام ترک دهیم. شایان نگرش است که ترک و فارس چیزی است که در گفتوگوی عوام به کار میرود یا سر رشته داران برای آسانی کار بخشبندی خود، میکنند. وگرنه چیزی به نام قوم ترک (البته نه آذری) و قوم فارس هیچ پایه و بنیانی ندارد.
اینان با تعریف کردن کثیرالمله بودن ایران (برپایه همان تعریف که استالین از ملت کرد (افرادی که به یک زبان و لهجه سخن میگویند)، در پی آنند که زمینههای جدایی سرزمینهای ایرانی را فراهم آورند، ما میپرسیم به گفته شما آیا ایران کثیرالمله است و نه هندوستان و پاکستان و عراق و ترکیه و روسیه و چین و دهها کشور دیگر. (به گفته استاد شهریار: ملتی با یک زبان، تاریخ کی دارد نشان).
هنگامی که ایرانیان توانستند تازیان را کم کم سر جای خود بنشانند، صد افسوس گرفتار مردمانی شدند که ایرانیان در برابر آنان تازیان را آرزو کردند. تازیان برای آنکه بتوانند برای همیشه از شر جنبشهای ملی ایرانیان آسوده شوند و از دگر سو، شرق خلافتی را که از چگالشان بدر رفته بود باز به چنگ آورند، با ترکان دست به دست هم میدهند و تازیان با بهرهبرداری از تعصبات سخت مذهبی ترکان که با برداشتهای شخصی، قومی و قبیلهای هنگام بت پرستیشان، از اسلام به عنوان شگردی خونین برای از پای درآوردن مخالفانشان همی بهره میبردند، بهترین سود را برای سرکوبی ایرانیان بردند و ترکان نیز مشروعیت حکومت خود را از تازیان میگرفتند.
بدین گونه بیابان گردان نامتمدنی که تا چند سال پیش به سبب قدرت ساسانیان حتی خواب ورود به ایران را نمیدیدند اکنون سررشتهدار، آن سرزمین گشته بودند. وقتی گفته میشود ترکان دارای آن ویژگیهای اخلاقی ناپسند بودند، منظور نژاد زردی است که چنگیز و هلاکو، تیمور لنگ و آتیلا، چهار تن از خونخوارترین، ستمکارترین و بی فرهنگترین موجودات هستی، فرزندان آن نژاد بودهاند.
بزرگترین زیان این بیابانگردان، نداشتن دلبستگی به شهر و شهرنشینی بود که سبب گردید نهادهای مدنی در ایران که پایههای کهن چند هزار ساله داشت، به روز نگردد. به گفته بیهقی؛ «بیابان، ایشان را پدر و مادر است، همان گونه که ما را شهرها». خودکامگلی این حکومتهای ایلی، نبود امنیت فردی، اجتماعی، اقتصادی و دادگستری به اینکه نهادهای مدنی در ایران شکل نگیرد شدت بخشید.
تاریخ نگاران برجستهای چون ابن حوقل و مسعودی در سده چهارم هجری هنگام سفر به بخشهای ایران از قومهای مختلف ایران یاد کردهاند که در اران، آذربایجان، دربند، قفقاز، خراسان، سیستان، ارمنستان و دگر بخشهای شرق و غرب و جنوب ایران زندگی میکنند و همه به زبان پارسی سخن میگویند.
مسعودی تاریخ نگار برجسته در سده دهم میلادی/ چهارم هجری، مینویسد:
«ایرانیها مردمانیاند که، حد کشورشان کوهستانهای ماهات و جز آن و آذربایجان تا بلاد ارمنستان و اران و بیلقان تا دربند که باب الابواب است، و تا ری و طبرستان و مسقط و شابران و جرجان و ابرشهر، که نیشابور است، و هرات و مرو و دیگر از شهرهای خراسان و سجستان و کرمان و فارس و اهواز و آن چه که اکنون بدین قسمت پیوسته است… و همه این شهرها کشور واحدی بوده که پادشاه و زبان واحدی داشته… جز اینکه در پارهای موارد زبانشان با هم مبانیت داشته اما این زبان واحدی است زیرا الفبای آن واحد است و یکسان نوشته میشود و بهم پیوستن حروفش مشابه است اما جداییهای آن در فهلوی یا دری یا آذری و جز اینها، از زبان فارسی است.» پس به آسانی آشکار است مسعودی آذریها را به عنوان بخشی از خانواده بزرگ پارسی زبان به شمار میآورد.
استخری، جهانگرد هم زمان مسعودی نیز زبان آذربایجانیان را پارسی میداند.
یاقوت حموی (سده سیزدهم میلادی)، نیز مینویسد: «سکنه آذربایجان، چهرههایی زیبا و پوستی خوش رنگ دارند و به زبانی کهآذری خوانده میشود سخن میگویند که این را خودشان میفهمند و لا غیر».
رسمیت زبان پارسی و موقعیت ممتاز آن، تا سده دهم هجری حتی در دربار ترکان عثمانی ادامه داشت، به گونهای که در دوران ترکان عثمانی نامهها و نوشتهها به پارسی بود و در مکتب خانههای عثمانی زبان پارسی، زبان نخست بود.
آوردن رباعیهای بیش از سد چامه گوی (شاعر) آذری و ارانی در کتاب «نزهت المجالس» در سده هفتم هجری نشان میدهد که بخشهای اران و آذربایجان از دیرباز پایگاه فرهنگ و زبان ایرانی بوده است.
تا این که همان گونه که پیشتر رفت آذربایجان به سبب ویژگیهای ممتاز جغرافیایی و چمنزارهای سرسبز که همواره برای بیابان گردان دامدار کشش فراوان داشت پس از یورش ترکان غز در نیمه سده ششم هجری، کم کم دستههای دگر از ترکان به آذربایجان روی نهادند، با این حال تا آغاز صفویه، زبان پارسی هنوز در اران و آذربایجان موقعیت ممتاز داشت.
در تمام این دورهها زبان پارسی و آیینهای ملی بود که سبب همدلی و همبستگی اقوام مختلف ایران بود.
برخلاف کشورهایی چون فرانسه که به دستور فرانسوای نخست در ۱۵۳۹ میلادی، گویش «ایل دو فرانس» (پاریس و اطراف) زبان ملی و رسمی همه فرانسویها شد یا برخلاف کشورهایی چون آلمان و انگلیس که با دستور و زور سیاسی پادشاهان وقت، گویشی از گویشهای گوناگون، زبان ملی و رسمی آنان گردید، رسمیت پارسی پس از، از میان رفتن زبان پهلوی به سبب زور سیاسی یا «ستم فرهنگی فارسها» و «سیاست پان فارسیسم پهلویها!» نبود، چرا که پارسی برای تمام ایرانیان نماد فرهنگ ایرانی و هویت آنان است، چرا که اگر پارسی نمیماند، ایرانیان یا همانند مصریان عرب میشدند یا همانند مردمان آسیای صغیر، ترک و آنگاه دم از هویت ایرانی زدن و خود را فرزندان نیاکان ایرانیمان دانستن چه معنایی داشت؟
ز خِرَد و اخلاق تو را چنان آراستی
خوشگلدی که هر جای اُتراقی
شنگیل آوا یوردى، عاشیق آلماسى
گاهدان گئدوب، اوْردا قوْناق قالماسى
اذربایجانی ها تورک نیستند تورک یک واژه ماندارین به معنی سگ ولگرد است (هارولد لمب / کتاب تیمور لنگ / مبحث تورکان / صفحه ۳۱۳تا۳۱۵)
زبان ترکی از نظر گرامری با زبانهای هند و اروپایی تفاوت بسیاری دارد و جز زبانهای اورال آلتایی است و با توجه به اینکه این زبانها در طول تاریخ جز زبانهایی هستند که کمتر تغییر میکنند(برخلاف زبانهای هند و اروپایی) غیرممکن است از خانواده زبانهای هند و اروپایی باشند. آریایی ها یک قوم مهاجم بودند که تا قبل از هزاره امل میلاد اثری از آنها در ایران نبود در حالی که این سرزمین تاریخ ۷ هزار ساله دارد.
این دیدگاه به دلیل بی شخصیتی گذارنده ان حذف شد..