دوشنبه , مهر ۳۰ ۱۴۰۳

اسکندر مقدونی-افسانه یا تاریخ؟(بخش اول)

اسکندر مقدونیآنگاه که افسانه جاى تاریخ را مى گیرد (بخش اول)

از دید بسیاری از ایرانیان اسکندر مقدونی سرداری جنگی مشابه بسیاری از جنگاوران تاریخ است.شاید هیچکدام از ما ایرانی ها از اسکندر مقدونی و سفر جنگی وی به آسیا چیزی مختصر و در حد۱۰سطرنیز ندانیم اما بد نیست بدانیم اسکندر مقدونی«افتخار تمدن غربی وپایه تفکرات غلط بسیاری از غربی ها نسبت به شرق(به ویژه ایران)است«. کودک،جوان و حتی تحصیل کردگان غربی همگان اسکندر را ستایش می کنند واو را به مانند یک «قدیس رزم آور»می دانند، شاید تا اینجای قضیه به ما ایرانی ها مربوط نباشد.«عده ای از مردم دنیا مایلندبا شخصیت خیالی به نام اسکندر مقدونی وفتوحاتش برای خود پشتوانه تاریخی بسازند

اما داستان به اینجا ختم نمی شود.غرب که چیزی بیش از ۵۰۰ سال سابقه فرهنگ ساز ی وتمدن ندارد با کمک شخصیت دروغین اسکندر تمدن های چندین هزار ساله ایران،هند ومصر را منکوب می کند. قصه و افسانه هاى اسکندر که در کتابهاى درسى غرب به عنوان حقایق مسلم و تاریخ به مردم آنها باورانده شده، دیدغرب را به ایران و هند و مصر و تمدنهاى بین النهرین تغییر داده است .غرب در کنار داستان اسکندر از طریق خلق داستانهایى نظیر نبرد ماراتون (از روى این داستان رشته ورزشى براى المپیک ساختند) نبرد (سالامیس) این نبرد دریایى عظیم هنوز به عنوان شاهکار نبردهاى دریایى در دانشگاههاى نظامى قرن بیست ویکم غربى یاد مى شود! و نبرد ترموپیل براى خود پایه هاى تاریخى ساخته و در نبردهاى خیالى خود بارها از طریق یونانیان امپراتورى هاى چندهزارساله شرقى را شکست داده است! این مسائل همه در کنار یکدیگر نگارنده را برآن داشت که بررسى کوتاهى پیرامون سفر جنگى اسکندر داشته باشد. البته زیر سؤال بردن اسکندر به هیچ عنوان به معنى نفى کامل اسکندر مقدونى نیست، بلکه هدف تنها ایجاد سؤالات متعدد درباره این سردار یونانى است. سؤالاتى پیرامون اینکه آیا کسى قادر بوده با برخوردارى از سپاهى اندک ( کمتر از ۴۰ هزارنفر) ۳ امپراتورى بزرگ زمان خود را (که یکى از آنها یعنى ایران خود ۴۰ کشور را تحت اختیار داشت) را به سادگى از پاى درآورد؟ 
این مقاله البته بیشترین کمک را از کتابهاى سفر جنگى اسکندرمقدونى دروغ تاریخ نوشته مرحوم دکتر احمد حامى و قصه اسکندر و دارا نوشته اصلان غفارى گرفته است و سعى کرده با بهره گیرى از آثار تحقیقات این دو نویسنده پرتلاش ایرانى و استفاده از «علم منطق» و همچنین نگاهى از زاویه توانایى نظامى پایه هاى تاریخ متداول پیرامون اسکندر رازیر سؤال ببرد. پیش از این ایرانیان زیادى درباره اسکندر مطلب نوشته اند و داستان او را را زیر سؤال برده اند اما به همان اندازه ایرانیانى بوده اند که داستان اسکندر و دارا را درست مى پنداشته اند. این مقاله به دنبال ایجاد فتح بابى دوباره پیرامون بحث درباره اسکندر مقدونى است

دروغ هر چه بزرگتر، باورکردن آن راحت تر 
تخصص اصلى غربیها نه درجنگ و یا ارائه تکنولوژى بلکه در سیاست و زرنگى و وارونه سازى واقعیات است. غربیها داراى سابقه فرهنگى اندکى هستند تمدن های مصر، چین ,هند و ایران براى آنها جایى براى تفاخر نمى گذارد کل سابقه تمدن غرب به تمدن ۲ هزارساله یونان و روم که آن هم شامل جنوب اروپا مى شود محدود است. فرانسه، آلمان، انگلیس، اتریش، هلند و بلژیک کلاً در ۱۰۰۰ سال قبل مملو از جنگل نشینان شمالى بوده که براى دستیابى به زن و ثروت تا سرحد مرگ به نبرد با یکدیگر مى پرداخته اند
دکتر احمد حامى مى گوید: «با تلاشى ۳۰ساله مى توان کشور ایران را تا آنجا صنعتى کرد که بیشتر نیازمندى هاى مردم خود را بسازد و کشورى پیشرفته شود اما چند سده باید بگذرد تا کشورهاى صنعتى فرهنگشان به پایه فرهنگ مردم ایران زمین، هندوستان و چین برسد تا از غارت کردن کشورهاى غیرصنعتى و مردم کشى در آن کشورها به دست خودشان یا دست نشاندگانشان دست بردارند؟» به راستى غربیها به ویژه انگلیسها براى آنکه بتوانند مانع تحقیر ملتهاى خود در برابر ملل شرق شوند چه باید مى کردند؟ تغییر تاریخ. این کار را آنها با دو هدف انجام دادند اول کوچک و ذلیل کردن تمدنهاى بزرگ شرقى و دوم ایجاد انگیزه هاى ناسیونالیسى و غرور در مردم غرب. نگویید که این کار از غربیها ساخته نیست. از دست بردن در انجیل مقدس، اقدامات کلیساى انگیزاسیون در تغییر روایات و تاریخ و باورهاى مردم (دستیافته هاى صدها دانشمند و فیلسوف اروپایى به خاطر بیان واقعیات در قرون ۱۶ تا ۱۸ سوزانده شدند) گرفته تا دگرگون نشان دادن تاریخ سرخپوستان آمریکا، محوکردن تمدنهاى بدوى اما ریشه دار آفریقایى و آمریکاى مرکزى و جنوبى تنها پاره اى از تلاش تاریخ نویسان غرب (که اتفاقاً اکثراً نظامى، دولتى و حتى مأموران ویژه اطلاعاتى بودند) بوده است غرب به ویژه آمریکا و انگلیس در نیمه دوم قرن بیستم موفق شد با کمک رسانه هاى عظیم خود (از سینما و رادیو تلویزیون گرفته تا هزاران عنوان کتاب و روزنامه هاى با تیراژ میلیونى) تاریخ جنگ دوم جهانى را کاملاً وارونه نشان دهد، افکار عمومى جهانى را از ویرانگرى و کشتار در نبردهاى شرق آسیا (ویتنام، کامبوج، کره و لائوس) بى خبر نگاه دارد و … براى غرب هیچ کارى غیرممکن نیست 

درباره دکتر احمد حامى 
مرحوم دکتر احمد حامى که لقب پدر مهندسى عمران ایران را با خود به همراه دارد از جمله مفاخر بزرگ ایران در سطح مرحوم پروفسور حسابى است اگرچه به اندازه وى مشهور نگشت. دکتر حامى در سال ۱۳۰۸ به همراه پایه گذاران اصلى دانشگاههاى ایران تقریباً همزمان با افرادى مانند مرحوم دکتر بازرگان، مرحوم دکتر یدالله سحابى و دکتر حسابى به خارج (برلن) رفت وى در ۱۳۱۵ از دانشگاه زوریخ سوئیس فارغ التحصیل شد و به ریاست اداره راه استان تهران منصوب شد. وى از اولین اساتید دانشکده فنى دانشگاه تهران و از پایه گذاران دانشکده فنى کنونى دانشگاه تهران بود. دکتر حامى ۴۶ سال در دانشگاه تهران درس داد و به تعهد خود به این ملت وفادار ماند او در ۱۳۶۲ کتاب سفرجنگى اسکندر مقدونى را نوشت. وى نویسنده چندین کتاب در زمینه مصالح ساختمانى، راهسازى و ساختمان سازى است اما جداى از آن این استاد ۷ کتاب تاریخى دیگر به جز کتاب اخیرالذکر نوشته است. همکارى و مشارکت وى در ساخت و راه اندازى بسیارى از راهها، پلها، راه آهن، فرودگاه و بنادر سبب شده تا به او لقب پدر راههاى ایران را بدهند. دکتر حامى طى سالهاى ۵۵ تا ۷۹ در سمت مشاور عالى ساختمان و مصالح ساختمانى در مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن بود. این مرد بزرگ که در طول دوران حیاتش دمى از تحقیق و خدمت به ایران دست برنداشت (در کنار دهها کتاب و گزارش منتشر شده اش ۲۳گزارش و کتاب منتشر نشده داشت) در بهمن۱۳۷۹ دار فانى را وداع گفت. آنچه از گفته این مرد مشوق نگارنده براى ارائه کارى هر چند ناچیز در کنار تحقیقات وسیع او شد جمله اى در مقدمه کتاب سفر جنگى اسکندر بود 
»من یکى از هزاران هزار ستایشگر فرهنگ ایران زمین هستم، ایران زمین و مردمش را دوست دارم، در این نوشته، از دروغ نوشته هاى اسکندرنامه ها، اسکندرشناسان و ستایشگران اسکندر پرده برداشته و اسکندر مقدونى را در سنجش با چنگیز، تیمورلنگ وناپلئون به یک جنگجوى ردیف چندم پایین آوردم بر آیندگان است که این کار را دنبال کرده و شر این هیولاى دروغین را از سر تاریخ ایران زمین بکنند

روایت اسکندر از دید مورخین غربى 
اسکندر مقدونى مطابق تعریف غرب جوانى بوده که پس از مرگ پدرش (فیلیپ مقدونى) وارث پادشاهى مقدونیه و یونان باستان شد. البته مورخین غربى خودنیز به مشکوک بودن نسبت پدرى و پسرى فیلیپ و اسکندر اشاره مى کنند و دلیل آن را نیز شک فیلیپ به المپیاس زن خود (و مادر اسکندر) مى دانند اسکندر از همان ابتدا عزم فتوحات بزرگ را درسر داشت. وى در ۲۰سالگى پس از گذشت یکسال از جلوسش (پس از قتل فیلیپ) به بالکان حمله کرد و با عبور از رود دانوب کلیه ولایات آن دیار را تسخیر کرد و تا ایلریا در یوگسلاوى کنونى پیش رفت. وى سپس براى سرکوبى یک گروه دیگر از جنگاوران شورشى در شهر تب به این شهر لشکر کشید. یونانیان با پشتیابى از اهالى تب سعى کردند مانع پیروزى مجدد سردار مقدونى شوند تا بلکه شرایط استقلال آنها فراهم شود اما این ممکن نشد و اسکندر در نبردى سهمگین ۶هزار نفر از دشمنان خود را کشت و ۳۰هزار نفر را اسیر گرفت به گفته مورخین غربى در ۳۳۴ قبل از میلاد اسکندر با نیروهاى خود از مقدونیه حرکت کرد و به طرف آسیا روانه گردید. سپاه وى متشکل از ۵هزار سوار و ۳۰هزار پیاده بود. این نیرو به واسطه نبردهاى پى در پى بسیار جنگاور و قوى بوده است. قشون اسکندر در مدت کوتاهى خود را به هلس پونت ( داردانل امروزى) براى عبور از دریا رسانده و بدون اطلاع نیروى دریاى عظیم ایران (؟) از این تنگه گذر مى کند و وارد غرب ترکیه کنونى مى شود. در آنجا سپاه عظیم ایران آماده کارزار با وى مى شود نیروهاى ایرانى در نبرد گرانیک ۱۰ تا ۲۰هزار سوار و ۲۰ تا ۱۰۰هزار پیاده عنوان شده است. پس از نبردى سنگین در نهایت سپاه ایران با حدود ۴۰هزار تلفات متلاشى مى شود تلفات مقدونیها در این نبرد سهمگین (به روایت خود غربیها) تنها ۱۱۰کشته بوده است. شکست ایران در آسیاى صغیر سبب شد تا سارد و لودیه که خراج گذار ایران بودند به سرعت تسلیم شوند و پس از آن اسکندر طى یکسال با انجام چندنبرد محلى کل ترکیه کنونى را تحت انقیاد خود درمى آورد و در ۳۲۳قبل از میلاد آماده نبرد سرنوشت ساز دیگرى با ارتش ایران در ایسوس (سوریه کنونى) مى گردد. در این نبرد که داریوش سوم فرمانده نیروهاى ایرانى را بر عهده داشت به گفته مورخین یونانى (که مورخین جدید غربى نیز آن را زیر سؤال نبردند) سپاه پارسیان بالغ بر ۶۰۰هزار سوار و پیاده بود. این به معناى برترى ۲۰ بر یک ایران برطرف مقدونى است. مورخین همگى نقل کرده اند که در این دشت به علت کمى جا کشتار بى رحمانه اى به راه افتاد اما در نهایت سپاه مقدونى با کشتن ۱۱۰هزار ایرانى ودادن تلفاتى در حدود ۳۰۰کشته (؟) ستون فقرات ارتش ایران را در هم مى شکند. پس از این پیروزى درخشان، اسکندر به طرف فینیقیه مى رود و با جنگاورى شهرهاى حاشیه مدیترانه را فتح مى کند در ۳۳۲قبل از میلاد اسکندر شهر صور مهمترین شهر منطقه را محاصره کرد و با نبردى سخت به تصرف درآورد. کشته هاى صورى در این نبرد ۸هزار مقتول و ۳۰هزار اسیر بود. وى تنها با نبرد در غزه و شکست این دژ ناگهان وارد خاک مصر مى شود و کل شهرهاى بزرگ مصر تابع او مى شوند. وى سپس از طریق پیمودن مسیر لبنان و سوریه کنونى وارد بین النهرین مى شود و از طریق فرات به سمت شرق رانده و ناگهان در عراق کنونى خود را در مواجهه با سپاه یک میلیون نفرى (؟) داریوش مى بیند. در این نبرد نیز ایران شکست سختى خورده و پادشاه ایران آواره دشت و بیابان مى شود. تلفات مقدونى ها بین ۳۰۰ تا ۱۱۰۰نفر و تلفات ایرانیان بین ۴۰ تا ۳۰۰هزار نفر عنوان مى شود. بعد از این نبرد گویى دیگر رمقى در ایران براى مبارزه نمانده و شهرهاى بزرگ بابل و شوش تصرف شده و اسکندر به قصد پرسپولیس و پاسارگاد حرکت مى کند

وى تنها در گردنه اى در نزدیکى راه رامهرمز و بهبهان کنونى با نیروى ایرانى در حدود ۴۰هزار نفر مواجه مى شود که این نیرو على رغم رشادت زیاد، با آشنایى به جغرافیاى محل و برابرى نیرو با طرف مقابل (سپاه اسکندر نیز همان حدود روز اول بوده است!) شکست سختى مى خورد و از هم مى پاشد و استخر و پاسارگاد به تصرف اسکندر درآمده و پرسپولیس به آتش کشیده مى شود اسکندر مقدونى در سال۳۳۰ پیش از میلاد عزم فتح اکباتان پایتخت زمستانى هخامنشى را کرده ولى عقب نشینى داریوش سوم به دروازه کاسپین، اکباتان را مغلوب اسکندر مى کند. اسکندر با پیمودن مسیر همدان به رى و از آنجا به دامغان کنونى یا شهر صددروازه عزم مبارزه دیگرى را با داریوش کرد که به وى خبر دادند داریوش به دست سردارانش کشته شده است. اسکندر مقدونى در ۳۲۹قبل از میلاد هیرکانیا (گرگان امروزى) را فتح کرده و با عمده نیروهاى خود در سال بعد افغانستان امروزى و کوههاى هند وکش را پشت سرمى گذارد و از دره معروف پنج شیر نیز مى گذرد 
وى سپس بلخ را تسخیر کرده و خجند را در حوالى جیحون فتح مى کند. تا اینجاى کار به گفته سرپرسى سایکس ژنرال انگلیسى و نویسنده کتاب تاریخ ایران، اسکندر ۵۶۰۰کیلومتر از یونان دور شده بود! در ۳۲۷ قبل از میلاد اسکندر با سپاه رویین تن خود (!) به هند حمله مى کند. سپاه اسکندر در آن زمان به ۱۲۰هزار نفر رسیده و با عبور از تنگه خیبر و شکست پادشاهان محلى پنجاب به ساحل شمالى رود سند رسید وى سپس با عبور از سند به نبردى سنگین با پادشاه دیگرى به نام پروس پرداخت به گفته مورخین اگرچه اسکندر در این نبرد نیز پیروز شد اما به تصمیم سران سپاهش از فتح بقیه هند صرفنظر کرد و امر به بازگشت داد. سرپرسى سایکس انگلیسى مى نویسد؛ حرکت اسکندر به طرف اقیانوس هند عقب نشینى نبود چه او رود جیحون را به طیب خاطر فتوحات خود قرار داد و از جلو به رود سند سرازیر شد و پس از تمشیت بلاد متصرفه، خود به نواحى جنوب شرقى ایران مى رسد اگر به نقشه رجوع کنیم مى بینیم که ما بین مصر و پنجاب مرکز مهمى باقى نمانده که صداى پاى جنگاوران او را نشنیده و یا نبرد و توانایى او را نفهمیده باشد. (۱)پس از این دیگر جنگهاى اسکندر تقریباً به پایان رسیده و وى بسادگى (!) از میان مناطق ناشناخته حدود ۳هزار کیلومتر از غرب هندوستان، بلوچستان ایران، سیرجان و استان فارس مجدداً به پاسارگاد بازمى گردد اسکندر ۲سال پس از حمله به هند در ۳۲۳پیش از میلاد در سن ۳۲سالگى درگذشت این تمام داستان اسکندر مقدونى نیست بلکه مورخان غربى در کنار این روایت دهها نه بلکه صدها افسانه و حکایت فرح بخش و شگفت آور از خدایان یونان، انسانهاى عجیب و رفتار خداى گونه اسکندر نقل کرده اند و سفر اسکندرمقدونى را مجموعه اى از تاریخ وافسانه جلوه داده اند، که این نوشتار قصد ورود به این مباحث را ندارد و بحث ما ستایش این شخص نیست بلکه تحلیل کارهای او است که آیا این چنین بوده یا نه؟؟

درباره ی کاوه آهنگر

۲ دیدگاه

  1. مقاله خوبی بود. تشکر

  2. واقعا این درسته که غربی ها سعی در مغرور کردن مردم خود ذلیل کردن مردم و تمدن های شرقی میکنند مثلا حتی خود ویکی پدیا اسکندر رو ذولقرینن میدونند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.