هنگامی که در تاریخ پرفراز و نشیب موسیقی ایران سیر میکنیم، به افراد مختلفی برخورد میکنیم که تاثیرات عمیقی بر آن گذارده و یا آن را از نابودی حتمی نجات داده اند ولی متاسفانه عده اندکی ایشان را میشناسند.از این دسته افراد میتوان به"باربد" موسیقیدان بی نظیر و مخترع نثر مسجع که در عصر خسروپرویز زندگی میکرده اشاره کرد که کارهای او بعد از صدها سال همچنان جزو گوشه های قابل تامل در موسیقی ایران است، از داستان زندگی وی اخبار چندانی در دست نیست و آنچه در ذیل میخوانید جمع آوری تکه هایی از کتابهای مستند تاریخی با ذکر نشانی آنهاست.
در دربار خسرو پرویز دو ترانه ساز و رامشگر معروف بود، یکی باربد (یک) و دیگری سرکش. سرکش در آغاز حائز مقام اول بود.ماجرای راهیابی باربد به دربار خسروپرویز کمی با افسانه همراه است اما به هر روی منابعی چون ثعالبی و فردوسی آن را اینگونه نقل میکنند:
روزی به" سرکش "رییس رامشگران مجالس خصوصی خسرو پرویز خبررسید جوانی مروی که زبردست ترین نوازندگان عود است و صدایی خوش دارد به دربار آمده تا به عنوان رامشگر به حضور شاه بیاید. سرکش که از این خبر مضطرب شده بود به هر وسیله ای متوسل شد تا وی را از مجامع نزدیک شاه دور سازد. پیشخدمتان و در باریان را تطمیع نمود و از دوستان و میهمانان درخواست کرد تا نامی از وی به میان نیاورند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی:
چو بشنید سرکش دلش تیره گشت
به زخم سرود، اندرو، خیره گشت
بیامد بنزدیک سالاربار
درم کرد و دینار، چندی، نثار
بدو گفت «رامشگری بر در است»
که از من بسال و هنر برتر است
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گردیم و او نو شود
ثعالبی:
پهلبد (باربد) از این دوری و نومیدی بسیار سختی کشید و همین درماندگی او را به ترفندی هنرمندانه واداشت. چنانکه دست به دامن باغبان پادشاه شد…
فردوسی:
چنین گفت با باغبان باربد
به زخم سرود، اندرو، خیره گشت
کنون آرزو خواهم از تو یکی
درم کرد و دینار، چندی، نثار
چو آید بدین باغ شاه جهان
که از من بسال و هنر برتر است
که تا چون بود شاه را جشنگاه
که ما کهنه گردیم و او نو شود
بدو گفت مردوی (۱) که ایدون کنم
ز مغز تو اندیشه بیرون کنم
باربد با تطمیع نگهبان باغی که شاه برای گردش به آنجا میرفت، باسازش(عود) به آنجا قدم گذارده و با لباسی سبز بر بالای درختی که بر محیط مسلط بود مخفی شد و به انتظار نشست تا آنکه شاه وارد شد؛ هنگامی که شاه جامی بدست گرفت، باربد عودش را برداشت و آوازی ساده و دل انگیزبه نام "یزدان آفرید" را نواخت که شاه از شنیدنش شاد شد و نام رامشگر را پرسید. اما کسی او را نیافت. وقتی شاه جام دوم را برداشت، باربد آوازی دیگر سر داد چنانکه خسرو میگفت:"همه اعضای بدنم میخواهند برای بهره بردن از آن سراپا گوش شوند" و امر کرد رامشگر را بیابند که این بار نیز کسی او را نیافت. سرانجام خسرو پروز جام سوم را نوشید و این دفعه باربد با نوایی شکوه آمیز و صدای گرمش حضار را مبهوت کرد و آهنگی که میخواند "سبز اندر سبز" نام داشت که بداهه سرایی بود و در آن به مخفیگاهش اشاره مینود. خسرو بپاخاست و گفت:" این آواز بی شک از فرشته ای برمیخیزد که پروردگار برای خوشی من فرستاده " و از رامشگر در خواست کرد خود را نشان دهد . باربد از درخت پایین آمد و برشاه تعظیم نمود. شاه هم مقدمش را گرامی داشت و جویای ماجرا شد سپس او را از نزدیکان خود ساخته و در مقام رییس رامشگران جایش داد.
باربد از موسیقیدانان و نوازندگان بنام و از بزرگترین آهنگسازان عهد خسرو پرویز بود که بسیاری از الحان و نواهای موسیقی را که هنوز بعضی از آنها با همان نام در ردیف دستگاههای موسیقی کنونی ما باقی مانده است از ساخته ها و پرداخته های او می دانند.درباره زندگی این هنرمند اطلاعات اندک و افسانه آمیزی در کتابهای فارسی و عربی آمده است. منابع کهنتر او را اهل مرو دانستهاند ولی منابع تازهتر زادگاه او را جهرم یاد کردهاند همچنین مسعودی از گفته ابن خردادبه او را اهل ری نام برده است.هنوز هم میراث او در نامهای گوشههای دستگاههای موسیقی ایرانی امروزی بر جای مانده است. او برای اولین بار دستگاه موسیقی را در جهان به نام سرود خسروانی خلق کرد. که آن به خسرو پرویز پادشاه، فرمانروای ایران از ۵۹۰ میلادی تا ۶۲۸ تقدیم نموده بود.نام های دیگر باربد که در منابع فارسی امده است شامل فهلود/ذ، بهلبد/ذ، فهلود/ذ، فهرود/ذ، بهربد/ذ، باربد/ذ در منابع عربی و برباد/ذ در منابع فارسی و همچنین فهربد و فهلبذ و پهلبذ آمده است.باربد از بار به مفهوم اجازه و بَد به معنی صاحب، خدایگان و فرمانده تشکیل شده که در روی هم رفته یعنی کسی که اجازه همیشگی برای باریافتن دارد. شفیعی کدکنی با اشاره به دقایقی از نکات تاریخی ارتباط بین باربد و بربت، پسندیدهتر میداند که آن دو از یک ریشه دانسته شود.
فارابی در کتاب موسیقی کبیر، از فهلیذ یاد میکند که در زمان خسرو پرویز، پسر هرمز پادشاه فارس بوده است. ابن خردادبه درباره باربد مینویسد:
او از مردم ری بود و با سخنانی موزون به همراه بربط، برای خسرو آهنگهایی میساخت که در آن، حوادثی را که دیگران جرأت بازگفتن آن را نداشتند، با زبان موسیقی و شعر بیان مینمود، که از آهنگهای باربد در ستایش پادشاه ۷۵ آواز بوده است.
باربد برای هر روزی از روزهای هفته نواهایی ساخته بود که این نواهای هفتگانه به نام طرق الملوکیه معروف است. همچنین آهنگهایی برای هر سی روز ماه که به نام سی لحن باربدی نامدار است. و هم ۳۶۰ لحن به تعداد روزهای سال نوای خاص ساخته بوده است.اختراع اغلب نغمات و ترانههای موسیقی را به وی نسبت میدهند. گویند حوادث و اتفاقات مهم را باربد بصورت نغمات نغز و نواهای دلفریب درآورده بسمع خسروپرویز میرسانیده، مثلاً تلف شدن شبدیز اسب ویژه پرویز را که دیگران یارای اظهار آن نداشتند وی بقالب نوای موسیقی ریخته و به عرض خسرو رسانید. باربد چون شنید که خسروپرویز در یاری رامشگران و نوازندگان میکوشد خواست خویشتن را بدرگاه پرویز رساند ولی سرکش (رامشگر خاص پرویز) سالار بار را محرض آمد که از راه جستن باربد بدربار جلوگیری نماید ولی باربد با رساندن نغمههای خود به گوش شاه او را شیفته آواز خود ساخت. اغلب کارهای او در وصف شاهان ان دوره میبود.
از شگفتیهای هنر باربد این بود که او میتوانست با زبان موسیقی دیگران را از رخدادها آگاه کند که در اینجا چند نمونه آن یکی مرگ شبدیز، باغ شیرین و نخجیرگان را میآوریم.
مرگ شبدیز
«از جمله نوا در جهان، که نویسندگان آن را در ردیف گنجهای خسروپرویز، و تخت تاقدیس و باربد و شیرین… آوردهاند، یکی هم اسب سیهرنگی بود بنام شبدیز که در وصف او آنچنان سخن گفتهاند که در وصف رخش رستم.
پیکره این اسب نامور در تاق بستان کرمانشاه است، و دوستداری خسروپرویز آن اسب را حد و مرزی نبود… از جمله هنگام پیری او گفته بود که هر کس خبر مرگ شبدیز را برای من بیاورد، بیدرنگ فرمان مرگش را خواهم داد… و مرگ او پیش آمد، و هیچکس را یارای آگاهی دادن آن نبود.
تا آنکه همگان پیش باربد رفتند… و او آهنگی ساخت که خسرو از شنیدن آنچنان در غم فرورفت که خود گفت: مگر شبدیز مرده است؟ و باربد گفت: این را خود گفتید» (2)
و درباره نخجیرگان و باغ شیرین ثعالبی اینگونه میگوید:
«پرویز دستور داد در زمینی به مساحت دو فرسخ باغی ایجاد نمایند که این باغ شکارگاه شود و از هر نوع حیوان وحشی و پرندگان رنگارنگ را در آن جای دهند. پس از هفت سال باغ آماده شد و کارگران از باربد خواستند تا اتمام کار را به آگاهی پرویز برساند و او با ساخت آهنگ نخجیرگان موضوع را به اطلاع شاه رسانید. با شنیدن این آهنگ شاه به اتفاق همسرش شیرین به بازدید این باغ رفت و کارگران و کارفرمایان را پاداش داد. او تحت تأثیر هنرنمایی دست اندرکاران تزئین باغ قرار گرفت و رو به شیرین گفت: «شما هم از من چیزی بخواه. شیرین گفت: میخواهم در این باغ برایم قصری بسازی که هیچکس را مانند آن نباشد. پرویز پذیرفت ولی بعد خواسته همسرش را فراموش کرد، شیرین شرم داشت که این قضیه را به شاه یادآوری کند. او نیز مانند دیگران به باربد متوسل شد و در مقابل واگذاری قریهای در اصفهان از او خواست تا با استفاده از هنرش این موضوع را به شاه یادآوری نماید. باربد نیز در این زمینه شعری سرود و همراه آن آهنگ «باغ شیرین» آخرین لحن از سی لحن را ساخت و در حضور شاه اجرا کرد پرویز پس از شنیدن این قطعه به او گفت: گویا خواسته شیرین را به من یادآوری میکنی، آنگاه دستور داد تا قصری آنچنان که شیرین میخواست بسازد». (3)
حمدالله مستوفی و ثعالبی ۳۶۰ لحن (آهنگ) را به باربد نسبت میدهند که منوچهری دامغانی در اشعار خو دبه نام بسیاری از آنها اشاره میکند که چند نمونه از آنها را در اینجا یادآور میشویم: ارجنه، اشکنه، افسربهار، باغ سیاوشان، باغ شهریار، بند شهریار، پارسی، تخت اردشیر، مویه زال، دلانگیزان، راستف چکاوک، راهوی، نوروز بزرگ ناقوسی، سروستان، گلنوش، هفتگنج، گنج فریدون، گنج باد (گنج بادآورد)، پالیزبان، باروزنه، راه گل، آزادوار.
این زند بر چنگهای سغدیان پالیزبان و آن زند بر نایهای لوریان آزادوار
در میان این خسروانیها، راهوی، راست، مویه زال، چکاوک، با گوشه رهاوی یا رهاب در شور و افشاری و دستگاه راستپنجگاه و گوشه مویه در سهگاه و گوشه چکاوک در همایون همنام است اما آشکار نیست تا چه اندازه درونمایه آنها با دستانهایی که در زمان منوچهری به نام خسروانی یا دستگاههای باستانی شناخته میشد، شباهت دارند.
مرگ باربد در ابهام است و ثعالبی میگوید که سرکش از روی ژسک به او زهر خورانده است اما فردوسی چنین میگوید:
چو آگاه شد باربد زانکه شاه
بپرداخت بی داد و بی کام، گاه
بسازید ره را به آواز رود
به بربت همه «مویه» زد با سرود
همی گفت شاها، ردا، خسروا
بزرگا، سترگا، تناور گوا
کجات؟ آن بزرگی و آن دستگاه
کجات؟ آن همه فرو تخت و کلاه
کجا؟ آن سخنها، به شیرینزبان
کجا؟ آن دل و رای و روشنروان
ز هر چیز تنها چرا؟ ماندی
ز دفتر چنین رود کی؟ خواندی…
به یزدان و نام تو ای شهریار
به نوروز و مهر و به خرمبهار
که گر دست من زین سپس نیز رود
بساید، مبادا به من بر، درود
ببرید هر چار انگشت خویش
بریده همی داشت در مشت خویش
پینوشتها:
۱٫ به گفته فردوسی باغبان مردوی نام داشت.
۲٫ زمینه شناخت موسیقی ایرانی، فریدون جنیدی، ص۱۳۲، انتشارات پارت
۳٫ برگهایی از داستان موسیقی ایران، حسن رضایی رفیعی، ص۱۳۶ انتشارات سوره مهر
منبع:تمدن ما
درود برشما باد
مطالب بسیار عالی بود و از اونها استفاده کردم
باسپاس فراوان
سپاس از شما
فکر نکنم این تصویر مال دوران ساسانی باشد چون قیافه انها شرقی می باشد
سلام سپاس از سایت خوبتون