درود خدمت همه دوستان عزیز.در این مطلب تعدادی از نام های اصیل ایرانی رو قرار داده ایم.در این لیست اسم,تلفظ,ریشه و معنی قرار داده شده است.البته هنوز اسم های زیادی وجود دارد که ریشه فارسی دارند که بسیاری از آنها متروک شده و دیگر استفاده ایی ندارد و بعضی از آنها نیز بی معنی و مفهوم بودند و بنده سعی کردم در این لیست از اسم های استفاده کنم که در حال حاضر از آنها استفاده میشود و دارای معنی و مفهوم می باشند.همچنین در تلفظ ها تغییراتی بدم تا مشکلی در تلفظ به وجود نیاید اما اگر جایی اشتباه کردم حتما مارا آگاه کنید.سعی کردم که این لیست مشکلاتی نداشته باشد اما اگر در هر کدام از قسمت های تلفظ,ریشه و معنی مشکلی بود حتما مارا آگاه سازید تا آن را برطرف کنیم.همچنین اگر اسمی در لیست قرار ندارد به ما اطلاع دهید تا آن اسم را نیز به لیست اضافه کنیم.با سپاس از همه امیدوارم که این لیست بتواند به شما در انتخاب اسم کمک کند.
توجه توجه
لیست کامل اسم ها با تمام ریشه ها برای شما آماده شده که برای مشاهده لیست کامل بر روی تصویر زیر کلیک کنید و اگر نظری دارید یا اسمی میخاهید کم یا اضافه کنید و یا اگر جایی اشتباه دیدید در زیر لیست مربوطه ما را آگاه کنید تا اشکال رفع شود..همچنین اگر سوالی داشتید از طریق همان فرم دیدگاه که در زیر لیست قرار دارد ما را آگاه کنید که در کم ترین زمان به آن پاسخ داده شود..با سپاس
- اسامی دختران
آ |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
آرتینا | ārtinā | فارسی | آرتین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آرتین,آرتینا بانوی پاک دامن | |||
آرتادخت | Ārtā-dokht | فارسی | دختر راست گفتار و درست کردار ، دختر پاک و مقدس ، نام بانویی اقتصاد دان که در زمان اشکانیان به به سمت خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی منسوب شد. | |||
آرنیکا | arnika | فارسی | آریایی نیک خو | |||
آرمینا | armina | فارسی | دختر همیشه پیروز – بانوی مقتدر – الهه زیبایی | |||
آتریسا | atrisa | فارسی | آذرگون مانند آتش – دختری با چهره ای زیبا و برافروخته مرکب از آتری(تغییر یافته آذر-آتر-آتری) + پسوند مشابهت | |||
آترین | atərin | فارسی | 1- (آتر = آتش + ین (پسوند نسبت))، منسوب به آتش، آتشین؛ ۲- (به مجاز) زیبارو؛ ۳- (اَعلام) (در دورهی هخامنشی) آترین بانویی نامدار از بازماندگان کمبوجیه پسر کوروش شاه بود که بر داریوش بزرگ شورش کرد. | |||
آترینا | atrina | فارسی | (آتَرین+ا (پسوند نسبت))،منسوب به آترین | |||
آتیس | Ātis | فارسی | نام الهه ی حاصلخیزی فریگیان | |||
آدرینا | ādrina | فارسی | [(آدر = آتش + ین (پسوند نسبت) + الف اسم ساز)]، ۱- آتشین، سرخروی؛ ۲- زیبارو | |||
آرامش | Aramesh | فارسی | آسایش، فراغت، راحتی، صلح و آشتی (اسم مصدر از آرمیدن) | |||
آرشیدا | َAr-shidaََ | فارسی | بانوی درخشان آریایی – بانوی آراسته و درخشان – مرکب از آر + شید + الف تانیس – آر به دومعنی به کار می رود اول | |||
آرشین | Arshin | فارسی | آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می باشد | |||
آرنوش | Ar-noosh | فارسی | ار = آریایی + نوش = جاوید، آریایی جاوید، ایرانی جاوید | |||
آرنوشا | Ar-noosha | فارسی | منسوب به آرنوش ، آریایی جاویدان ، ایرانی جاوید ، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان | |||
آروشا | Aroosha | فارسی | درخشان ، نورانی باهوش ، نام دختر داریوش سوم | |||
آزیتا | Azita | فارسی | 1- سوزن کاری کردن؛ ۲- نقش زدن با قلم بر روی اشیا. | |||
آفرین | Afarin | فارسی | هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه آفرین، آفرین دخت | |||
آلاله | Alale | فارسی | شقایق،گلی به رنگ زرد سفید یا قرمز که انواع گوناگون خودرو و زینتی دارد | |||
آلیسا | əlisa | فارسی | ایرسا – رنگین کمان – به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند | |||
آمیتیس | Amitis | فارسی | دختر هوخشتر پادشاه ماد که پس از صلح بین مادها و مصر به درخواست پدرش به عقد بخت النصر پادشاه مصر درآمد.در متون تاریخی آمده است که بخت النصر بغهای معلق بابل را برای آمیتیس ساخته است.-نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی | |||
آناهیتا | Anāhita | فارسی | ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است | |||
آناهید | Anahid | فارسی | آناهیتا،ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است | |||
آنوشا | Anoosha | فارسی | کیش و مذهب ، دین و آیین,جاویدان | |||
آنیتا | anita | فارسی | آراستگی، مهربانی، خوشرویی. | |||
آویسا | Avisa | فارسی | پاک و تمیز مانند آب | |||
آوینا | Avina | فارسی | دختر پاک ، بانویی که مثل آب زلال است. مرکب از آو(آب) + ین نسبت + الف تانیث | |||
آذر | Azar | فارسی |
آتش، نهمین ماه ایرانی |
|||
آریانا | Aryana | فارسی |
نامی که جغرافی دانان یونانی به قسمتی از ایران یعنی سرزمین آریایی ها داده بودند. |
|||
آرا |
Ara | فارسی |
مخفف آراینده آرایشگر-زیور زینت |
|||
آرون | aron | فارسی | صفت نیک و خصلت پسندیده | |||
آرزو | Arezo | فارسی |
میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر سلم پسر فریدون پادشاه پیشدادی |
|||
آزاده | Azade | فارسی |
عاری از صفات ناپسند اخلاقی،رها ، وارسته،از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر رومی بهرام گور پادشاه ساسانی |
|||
آسا |
Asa | فارسی |
ﺯﯾﻮر ﻣﺎﯾﻪ زﯾﺒﺎﯾﯽ و آراﯾﺶ – وﻗﺎر و ﺛﺒﺎﺕ و ﺗﻤﮑﯿﻦ و آﺳﻮدﮔﯽ |
|||
آیین | Āyin | فارسی | دین مذهب عادت رسم روش – نام روستایی در استان فارس | |||
آوا | Ava | فارسی |
ﺻﺪاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ آواز ﺧﻮاﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ﯾﺎ از آﻻﺕ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ رﺳﺪ |
|||
آرام | aram | فارسی | آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت | |||
آهو | Ahoo | فارسی |
آهو |
|||
ا |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
اختر | Akh-tar | فارسی | ستاره، نام گلی | |||
ادلیا | ədliya | فارسی | ﺷﮑﺮ ﺧﺪا ، ﺳﭙﺎﺱ از ﺧﺪا | |||
ارشا | Arsha | فارسی | از نام های ایران باستان | |||
افرا | Afra | فارسی | درختی که برگهای پنجه ای و میوه بالدار دارد | |||
افروز | Afroz | فارسی | افروختن، افروزنده. | |||
افسانه | Afsāne | فارسی | 1- سرگذشت، قصه، داستان، سرگذشت و حکایت گذشتگان؛ ۲- افسون، سحر؛ ۳- ترانه. | |||
افسون | Afsoon | فارسی | سحرانگیزی، جاذبه | |||
الیما | elima | فارسی | سرزمین کوهستانی و بر گرفته از نام ایلام و قوم ایلامیان است که احتمالا کهن ترین نژاد سرزمین بختیاری ها بوده است | |||
ایران | iran | فارسی | نام کشورمان | |||
ایرن | iren | فارسی | گونهای دیگر از واژهی ایران | |||
ارغوان | Arghavān | فارسی |
گلی قرمز رنگ
|
|||
ارکیده
|
Orkide | فارسی |
رنگ ارغوانی روشن، نام گلی
|
|||
انوشه | Anooshe | فارسی |
ﺟﺎوداﻥ، ﺷﺎدﻣﺎﻥ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﺷﺎﻫﺰادﻩ اﻯ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ در ﺗﯿﺴﻔﻮﻥ و ﻧﺎﻡ دﺧﺘﺮ ﻧﺮﺳﯽ،ﻧﺎﻡ اوﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮاﻥ ﮔﺮدﺷﮕﺮ ۱۰ روز در ﻓﺿﺎ ﺑﻮد
|
|||
ایراندخت | Irān-dokht | فارسی |
دختر ایران
|
|||
ب |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
بنفشه | Banaf-she | فارسی |
گلی که در فصل بهار می روید و دارای رنگهای گوناگون است
|
|||
باور | bavar | فارسی | مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است ، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یا یقین انسان می شود | |||
بِنیتا | Beni-tā | فارسی | دختر بی همتای من | |||
بهناز | Beh-nāz | فارسی | مرکب از به (زیباتر، خوبتر) + ناز (کرشمه، غمزه) | |||
بهنوش | Beh-noosh | فارسی | مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش(عسل),گوارا | |||
بیتا | Bitā | فارسی | بی همتا، بی نظیر | |||
بهار | Bahār | فارسی |
1- فصل اول سال؛ ۲- (در گیاهی) شکوفه درختان خانوادهی مرکبات؛ ۳- گیاهی زینتی؛ ۴- (به مجاز) دورهی شادابی هر چیز؛ ۵- (در قدیم) (به مجاز) سبزه و علف؛ ۶- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) یکی از دستگاهها یا ادوار؛ ۷- (در سنسکریت) (در قدیم) بتخانه و بتکده؛ ۸- (اَعلام) نام شهری در شمال غربی استان همدان.
|
|||
بهارک | Baharak | فارسی |
ﻣﺜﻞ بهار، ﻣﺎﻧﻨﺪ بهار
|
|||
بهاره
|
Bahare | فارسی |
منسوب به بهار، بهاری،متولد شده در بهار
|
|||
بهرخ | Beh-rokh | فارسی |
بهترین صورت
|
|||
پ |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
پادینا | padina | فارسی | در گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می شود | |||
پارمیدا | parmida | فارسی | پارامیس، نام دختر بردیا ونوه کوروش پادشاه هخامنشی -پارمیدا تغییر یافته نام اوستایی پرومیثه یا پرومیزد و به معنی بانوی دانا دانشمند یا بانوی پرمهر است | |||
پارمیس | parmis | فارسی | نام دختر بردیا که زنِ داریوش (اول) بود. | |||
پارمین | parmin | فارسی | (پار + مین ) ۱- تکه یا قطعهای از بلور ؛ ۲- نام زنِ داریوش. | |||
پانیا | paniya | فارسی | به معنی محافظ و نگهدارنده. | |||
پانیذ | paniz | فارسی | شکر | |||
پدیده | padideh | فارسی |
۱- (در فلسفه) آنچه اتفاق میافتد یا وجود دارد و میتوان آن را تجربه کرد؛ ۲- پدیدار؛ ۳- (به مجاز) شخص، چیز یا حادثهی چشمگیر.
|
|||
پرتو | parto | فارسی | درخشش، تلألو | |||
پردیس | Par-dis | فارسی | فردوس ، باغ، بستان | |||
پُرسا | porsa | فارسی | پرسنده، جستجوگر، پرسشگر. | |||
پَرسا | Parsā | فارسی |
نرم و لطیف مانند پر.
|
|||
پرستش | parastesh | فارسی | ۱- (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن؛ ۲- (در قدیم) خدمتکاری. | |||
پرستو
|
parastoo | فارسی |
پرنده ای سیاه و سفید با بالهای باریک که مهاجر است
|
|||
پرشاد | parshad | فارسی | نام خواهر داریوش دوم پادشاه هخامنشی | |||
پرنا | parna | فارسی | (در قدیم) پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار | |||
پرند | Parand | فارسی | پرن ، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده | |||
پَرَنسا | Paransā | فارسی | (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، ۱- شبیه ستاره پروین؛ ۲- همانند ابریشم و دیبا؛ ۳- (به مجاز) زیبا و لطیف. | |||
پرنیا | Parniyā | فارسی | = پرنیان=ﭘﺎرﭼﻪ اﺑﺮﯾﺸﻤﯽ داراﻯ ﻧﻘﺶ و ﻧﮕﺎر | |||
پروا | parva | فارسی | ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری ، فراغت و آسایش، توجه | |||
پروانه | parvane | فارسی | حشره ای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارنگ | |||
پری | pari | فارسی | 1- (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود را نشان دهد و با جمالش انسان را فریفتهی خود میکند؛ ۲- (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظریف؛ ۳- (در ادب فارسی) پری گاه به معنای «فرشته» و متضاد نام های مانند دیو و اَهرِمن، به معنای شیطان به کار رفته است. | |||
پریا | Pariyā | فارسی | (پری + الف اسم ساز)؛ همانند پری. | |||
پروین | pərvin | فارسی | ﺩﺳﺘﻪ اﻯ از ﺷﺶ ﺳﺘﺎرﻩ درﺧﺸﺎﻥ در ﺻﻮرﺕ ﻓﻠﮑﯽ ﺛﻮر، ﺛﺮﯾﺎ | |||
پریاس | فارسی | گلبرگ یاس ، زیبا و با طراوت ، شاداب و جذاب | ||||
پریچهر | Pari-chehr | فارسی |
دارای صورتی همچون فرشته
|
|||
پریزاد | Pari-zād | فارسی |
(در قدیم) ۱- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ ۲- (به مجاز) زیبارو.
|
|||
پریسا | Parisā | فارسی |
زیبا چون پری
|
|||
پریماه | Pari-mah | فارسی | زیبا چون ماه و پری | |||
پریناز | pari-naz | فارسی | دارای ناز و کرشمه ای چون پری | |||
پریوش | pari-vash | فارسی |
(پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی.
|
|||
پگاه | pegah | فارسی |
سپیده دم
|
|||
پوپک | poopak | فارسی |
نوعی پرنده,
|
|||
پوران | pooran | فارسی |
۱- (= بوران) سرخ، گلگون؛ ۲- (اَعلام) ۱) نام یکی از دختران خسرو پرویز شاه ساسانی؛ ۲) بانوی ایرانی دختر حسن ابن سهل و همسر مأمون عباسی [۱۹۲-۲۷۱ قمری].
|
|||
پوراندخت | poran-dokht | فارسی |
یکی از شخصیت های شاهنامه
|
|||
پوری
|
poori | فارسی |
موفق
|
|||
پونه
|
poone | فارسی |
گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی نعناع که برگها وگلهای آن مصرف دارویی دارد؛ پودنه.
|
|||
پیوند
|
Pey-vand | فارسی |
رابطه
|
|||
ت |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
تاتیانا | tatiyana | فارسی | پرنده شکاری | |||
تارا | tara | فارسی |
ستاره، مردمک چشم.
|
|||
ترانه | tarane | فارسی |
آهنگ، نغمه,سخن معمولاً موزون که با موسیقی خوانده می شود
|
|||
ترمه | terme | فارسی | نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم با نقشهای بته جقه، اسلیمی، و مانند آنها که معمولاً از آن، جانماز، بقچه و لباس تهیه میکنند. | |||
ترگل | tar gol | فارسی | گل تازه و شاداب | |||
توران | tooran | فارسی |
نام کشور دشمن ایران در شاهنامه
|
|||
توکا | tooka | فارسی | ﭘﺮﻧﺪﻩ اﻯ از ﺧﺎﻧﻮادﻩ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﺑﺎ ﻣﻨﻘﺎرﻯ ﺑﺎرﯾﮏ وﺗﻨﯽ رﻧﮕﺎرﻧﮓ | |||
تکتا | takta | فارسی | بی همتا | |||
تهمینه | tahmine | فارسی |
نیرومند، دلیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شاه سمنگان همسر رستم پهلوان شاهنامه و مادر سهراب
|
|||
ج |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
جانا | jana | فارسی | ای جان، ای عزیز | |||
جانان | janan | فارسی | ۱- معشوق، محبوب؛ ۲- خوب؛ ۳- زیباروی. | |||
جوانه | javane | فارسی |
ندام نورس، فشرده، و قابل رشدی در گیاه که در انتهای شاخه، کنار دمبرگ وجود دارد، جوان
|
|||
چ |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
چشمه | Chesh-me | فارسی | مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می شود | |||
چهره | cheh-re | فارسی | صورت | |||
چکاوه | chaka-ve | فارسی | چکاوک | |||
چکاوک | Chakāvak | فارسی | پرنده ای خوش آواز و کمی بزرگ تر از گنجشک که تاج بر سر دارد | |||
چکامه | chaka-me | فارسی | شعر به ویژه قصیده | |||
خ |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
خاتون | Khātoon | فارسی | لقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید ، به صورت پسوند همراه بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند نرگس خاتون | |||
خُجسته | Khojaste | فارسی |
مبارک، فرخنده، سعادتمند، خوشبخت
|
|||
د |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
دارینا | darina | فارسی | زرگر ، طلاساز ، مجازا ارزشمند و گرانبها | |||
دالیا | daliya | فارسی | نام گلی است | |||
دامینه | damine | فارسی | جاری و روان – همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است | |||
دایانا | dayana | فارسی | زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب | |||
دریا | darya | فارسی | ۱- (در جغرافیا) تودهی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، رود بزرگ؛ ۲- (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند در زمینههای گوناگون؛ ۳- (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق. | |||
دل آرا | del-ara | فارسی | ۱- موجب آرامش و شادی دیگران؛ ۲- (در قدیم) محبوب، معشوق؛ ۳- (اَعلام) نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی. | |||
دنا | dena | فارسی | نام قله ای معروف از رشته کوهای زاگرس در استان کهگیلویه و بویر احمد | |||
دیبا | diba | فارسی | نوعی پارچه ابریشمی معمولاً رنگین | |||
دلارام | del-aram | فارسی |
آرام دل
|
|||
دلبر
|
delbar | فارسی |
زیبا، جذاب، معشوق
|
|||
دلناز | delnaz | فارسی | موجب فخر و مباهات دل، زیبا، مطبوع | |||
ر |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
رابو | raboo | فارسی | نام گلی از گلهای بهاری | |||
راتا | rata | فارسی | نام فرشته ای است | |||
رخیشد | rakh-shid | فارسی | آن که چهره ای روشن و تابان دارد | |||
رستا | rasta | فارسی | رستگار شده ، رهایی یافته ، از بند جدا شده | |||
رامش | ramesh | فارسی |
شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه
|
|||
رها | raha | فارسی | نجات یافته، آزاد | |||
روجا | roo-ja | فارسی | درگویش مازندران ستاره صبح | |||
رودابه | Roodābe | فارسی | مرکب از رود( فرزند) + آبه( روشنی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سیندخت و مهراب کابلی، همسر زال زر و مادر رستم پهلوان شاهنامه | |||
روزانا | roozana | فارسی | روشنا ، منسوب به روز ، دختر زیبا ، بانویی با چهره تابنده | |||
روسانا | roosana | فارسی | مانند چهره ، مثل رخ ، مرکب از رو بعلاوه پسوند سان بعلاوه الف تأنیث | |||
روشا | roosha | فارسی | روشن | |||
روشنا | rooshana | فارسی | نور، روشنایی | |||
رومیسا | roomisa | فارسی | سپید رو | |||
رویا | roya | فارسی | روینده,خیال | |||
رونیا | rooniya | فارسی | بر وزن گونیا ، آنکه چهره اش مثل نیاکانش است ، اصیل و با نژاد | |||
ز |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
زرین | zarin | فارسی |
طلایی
|
|||
زیبا | ziba | فارسی |
آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است ، دلنشین، مطبوع
|
|||
زیور | zivar | فارسی | زینت، پیرایه | |||
ژ |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
ژاله | zhale | فارسی | شبنم ، قطره باران | |||
ژامک | zhamak | فارسی | از نامهای باستانی، آینه | |||
ژانیا | zhaniya | فارسی | از نام های باستانی,زندگی جاودان | |||
ژیلا | zhila | فارسی | ژاله تگرگ | |||
س |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
ساتیا | satiya | فارسی | از نامهای باستانی | |||
سارگل | sar-gol | فارسی | گل زرد | |||
سارنیا | sarnia | فارسی | خالص ، پاک ، منزه ، بانوی بی ریا ، دختر پاکدامن | |||
سارینا | Sārinā | فارسی | خالص،پاک | |||
سارینه | sarine | فارسی | همانند سار (سار=نام پرنده) ، کوه کوچک | |||
سالی | sali | فارسی | بی غم و سرخوش ، سالمند و دارای عمر طولانی ، نام روستایی حوالی خرم آباد | |||
سامه | same | فارسی | سوگند، پیمان,پناهگاه | |||
سامینا | samina | فارسی | یشوند مشابهت بعلاوه مینا ، مانند مینا ، نام گلی است | |||
سانوا | Sānovā | فارسی | دختر خوش سخن ، بانویی که شیرین حرف می زند | |||
سانیا | Sāniyā | فارسی | در گویش مازندران سایه روشن جنگل | |||
سایا | saya | فارسی | سیمرغ، عنقا | |||
سایان | Sāyān | فارسی | منسوب به سایه ، رشته کوهی در آسیای مرکزی ، نام روستایی در نزدیکی همدان | |||
سایه | saye | فارسی | تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود ، تصویری از کسی یا چیزی که هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود ، حمایت، پناه | |||
سبا | saba | فارسی | نام شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است,شیفته و دلباخته شدن، اسیر شدن | |||
ساویز | saviz | فارسی | خوش خلق، نیکخو | |||
ساویس | savis | فارسی |
گرانمایه و با ارزش
|
|||
سوفرا | sufra | فارسی |
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری اهل شیراز
|
|||
سپیده | sepide | فارسی | روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع افتاب | |||
سپینود | sepinud | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شنگل هندی و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی | |||
ستاره | setare | فارسی | هر یک از اجسام نورانی آسمان که شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند ، بخت، اقبال ، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی | |||
ستایش | setayesh | فارسی | سپاس حمد خداوند، ستودن، تعریف، تمجید شدن | |||
ستوده | sotude | فارسی | ستایش شده | |||
سرمه | sorme | فارسی | ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود | |||
سرنا | serna | فارسی | به ضم سین و سکون ر ، نوعی ساز بادی چوبی از خانواده نی که در نقاره خانه ها و روزهای جشن وسرور می نوازند | |||
سروناز | sar-venaz | فارسی | درختی بلند و زینتی، معشوق خوش قد و قامت | |||
سَروین | sarvin | فارسی | شبیه سرو، مانند سرو | |||
سمن | saman | فارسی | رازقی، یاسمن | |||
سُنبُل | sonbol | فارسی | گل خوشه ای بلند، به هم فشرده، و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید، و زرد | |||
سودابه | sudabe | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هاماوران و همسر کیکاووس پادشاه کیانی | |||
سوری | suri | فارسی | گل سرخ | |||
سوزان | suzan | فارسی | سوزاننده | |||
سوسن | susan | فارسی | گلی درشت و خوشه ای به رنگها و شکلهای مختلف | |||
سوگند | so(w)gənd | فارسی | قسم | |||
سومیا | sumiya | فارسی | محبوب، دوست داشتنی | |||
سومیتا | somita | فارسی | لطف و محبت، مهربانی | |||
سیران | seyran | فارسی | سفر، گردش و تفریح | |||
سیمین | simin | فارسی | ساخته شده از نقره، نقره ای | |||
ش |
||||||
اسم | تلقظ | ریشه | معنی | |||
شاپرک | shaparak | فارسی | نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند | |||
شاداب | shadab | فارسی | با طراوت، تازه | |||
شادلین | shadlin | فارسی | نرمی و ملایمت ، شاد روی نرمخو، آرام و خوش چهره ، مرکب از شاد بعلاوه لین | |||
شادی | shadi | فارسی |
خوشحال، شادمانی
|
|||
شارینا | sharina | فارسی | متمدن ، شهرنشین ، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت ) + الف تانیث | |||
شاه پونه | shah-poone | فارسی | نام نوه یزدگرد پادشاه ساسانی | |||
شایا | shaya | فارسی | شایان | |||
شایسته | shayeste | فارسی | سزاوار، لایق و درخور | |||
شباهنگ | shabahang | فارسی | مرغ سحر، بلبل، ستاره ای که پیش از صبح طلوع می کند | |||
شبنم | shabnam | فارسی |
قطره ای که شب روی برگ گل و گیاه می نشیند، ژاله
|
|||
شرین | sherin | فارسی | در گویش سمنان شیرین | |||
شهربانو | shahr-banoo | فارسی | ملکه، بانوی شهر، نام یکی از دختران یزدگرد پادشاه ساسانی و همسر حسین(ع) | |||
شکوه | shukoh | فارسی |
شأن، حشمت، بزرگی، هیبت، وقار
|
|||
شوکا | shoka | فارسی |
در گویش مازندرانی یعنی نوعی آهو
|
|||
شکوفا | shukofa | فارسی | شکفته شده، غنچه ای که باز شده است، رشد یافته | |||
شکوفه | shukofe | فارسی | گل درخشان میوه دار | |||
شکیبا | shakiba | فارسی | صبور و بردبار | |||
شهرزاد | shahr-zad | فارسی |
زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است
|
|||
شهرناز | shahr-naz | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی و مادر سلم و تور فرزندان فریدون پادشاه پیشدادی | |||
شهرو | shahro | فارسی | نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی | |||
شهزاد | shah-zad | فارسی |
شاهزاده ، فرزند شاه یا از نسل شاه ، عنوانی برای امام زاده ها
|
|||
شهلا | فارسی |
زن سیاه چشم
|
||||
شهناز
|
shah-naz | فارسی |
موجب فخر و نازش شاه، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی،نام خواهر جمشید پادشاه پیشدادی
|
|||
vista | فارسی | دانش و فرهنگ | ||||
ویشکا | vishka | فارسی | نام روستایی در نزدیکی رشت | |||
ه |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
هستی | hasti | فارسی |
وجود، زندگی، زندگانی
|
|||
هما
|
homa | فارسی |
پرنده ای با جثه بزرگ که قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کسی بیفتد به سعادت و خوشبختی می رسد،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی، و همچنین نام دختر بهمن اسفندیار ملقب به چهرزاد
|
|||
همتا | hamta | فارسی | نظیر، مانند | |||
همیلا | hemila | فارسی | نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی,زن زیبا | |||
هنگامه | hengame | فارسی |
شگفت انگیز، عالی، فوق العاده، فتنه، آشوب
|
|||
هوتسا | hotsa | فارسی | آتوسا، نام همسر گشتاسب | |||
هیلا | hila | فارسی | پرنده ای شکاری کوچکتر از باز | |||
هوتس | huts | فارسی |
به ضم ت ، آتوسا،نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی ،همسر داریوش و مادر خشایارشا
|
|||
ی |
||||||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی | |||
یاس | yas | فارسی | گلی زینتی با رنگهای زرد، سرخ، سفید، و بنفش و بسیار خوشبو،گل منسوب به حضرت زهرا(س) | |||
یاسمن | yasaman | فارسی |
گلی زینتی با گلهای درشت و معطر به رنگهای سفید، زرد، و قرمز
|
|||
یاسمین | yasamin | فارسی | دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست | |||
یاسمینا | yasamina | فارسی | یاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد، و کبود | |||
یاس گل | yas-gol | فارسی | دختری که مانند گل یاس خوش چهره و زیباست | |||
یسنی | yasna | فارسی | نگارش اشتباه کلمه یسنا ، و یسنا به معنی حمد و ستایش خداوند و نام یکی از بخش های اوستا است | |||
یکتا | yekta | فارسی |
ﯾﮕﺎﻧﻪ، ﺑﯽ ﻧﻈﯿﺮ، ﺗﻨﻬﺎ، ﯾﮑﯽ از ﻧﺎﻣﻬﺎﻯ ﺧﺪاوﻧﺪ ، ﺑﯽ ﻫﻤﺘﺎ
|
|||
یگانه | yegane | فارسی | صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد | |||
یوتاب | فارسی | نام خواهر آریوبرزن |
- اسامی پسران
آ | |||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
آبادیس | abadis | فارسی | نام یکی از پزشکان دوره هخامنشی |
آباریس | abaris | فارسی | موبد معروف دوره هخامنشی |
آبان | aban | فارسی | نام ماه هشتم از سال شمسی، نام فرشته نگهبان آب، نام روز دهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
آبستا | abesta | فارسی | اوستا – اساس بنیاد اصل – کتاب مقدس زرتشتیان |
آبو | aboo | فارسی | آبی ، نیلوفرآبی ، دایی |
آپاسای | apasay | فارسی | نام منشی شاپور اول پادشاه ساسانی |
آتبین | atbin | فارسی | آبتین ،روح کامل و نیکو کار – از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی |
آبیش | abish | فارسی | بی رنج |
آبتین | Ābtin | فارسی |
یکی از شخـصیت های شاهـنامه، پدر فریدون |
آذرنرسی | azar naresi | فارسی | نام پسر هرمز دوم پادشاه ساسانی |
آراد | arad | فارسی | آراج – نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند |
آرتا | arta | فارسی | ارتا(به فتح الف) در اوستا به معنای مقدس آمده است |
آرتابان | artaban | فارسی | اردوان |
آرتام | artam | فارسی | والی فریگه در زمان کوروش پادشاه هخامنشی |
آرتان | artan | فارسی | نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی و پسر ویشتاسب |
آرتمن | artman | فارسی | نام برادر بزرگ تر خشایارشاه پسر کوروش پادشاه هخامنشی |
آرتیمان | artiman | فارسی | مرکب از آرتی به معنای پاک و مقدس بعلاوه مان به معنی تفکر و اندیشه، اندیشه مقدس ، تفکر پاک ، همچنین نام روستایی از توابع تویسرکان که زادگاه میر رضی الدین آرتیمانی از شاعران عهد صفوی است. |
آرتین | artin | فارسی | آرش،عاقل و زیرک، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است |
آردا | arda | فارسی | آرشا ، مقدس |
آردین | ardin | فارسی | آرد = آرت + ین (نسبت)، منسوب به آرت، مقدس |
آرسام | arsam | فارسی | آرشام،خرس،زورمند، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی |
آرسان | arsan | فارسی | نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آرسین | arsin | فارسی | پسر آریایی |
آرش | arash | فارسی | عاقل و زیرک- از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان نامدار ایرانی در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی که در تیراندازی بسیار توانا بوده است |
آرشا | arsha | فارسی | آردا,مقدس |
آرشام | arsham | فارسی | به معنی خرس و به معنی زور، دارای زور خرس پسر آریارمنه و پدر ویشتاسب از خاندان هخامنشی |
آرشان | arshan | فارسی | نام پسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
آرشاویر | arshavir | فارسی | مرد مقدس، نام یکی از پادشاهان اشکانی |
آرمان | arman | فارسی | آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی |
آرمین | armin | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام چهارمین پسر کیقباد – مرد همیشه پیروز |
آروین | arvin | فارسی | تجربه، آزمایش امتحان آزمون |
آریا | ariya | فارسی | نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتند.نام میهن عزیز ما ایران از این کلمه گرفته شده است |
آریا رامنه | ariya ramane | فارسی | آرام کننده آریائیان، نام پدر آرشام، جد داریوش پادشاه هخامنشی |
آریامن | ariya man | فارسی | دریا سالار خشایارشاه پادشاه هخامنشی |
آریا مهر | ariya mehr | فارسی | برخوردار از محبت آریایی – نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی – لقبی که شهریور ۱۳۴۴به مناسبت ۲۵مین سال سلطنت از طرف مجلس سنا و شورای ملی به محمدرضا پهلوی داده شد |
آریامنش | ariya manesh | فارسی | دارای خلق و خوی آریایی، نام پسر داریوش |
آریو | ariu | فارسی | نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی |
آریو برزن | ariu barzan | فارسی | آتش ایرانی – کنایه از قدرت و خشم ایرانی – نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی |
آستیاژ | astiyazh | فارسی | آسپاداس،آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد |
آسیداد | asidad | فارسی | آسیدات، نام یکی از بزرگان هخامنشی |
آوید | avid | فارسی | مشتاق و خواهان |
آذین | azin | فارسی |
ﺯﯾﻨﺖ، زﯾﻮر، ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﺎﺑﮏ ﺧﺮﻡ دﯾﻦ، ﻧﺎﻡ ﭘﻬﻠﻮاﻧﯽ در وﯾﺲ و راﻣﯿﻦ |
آبتین | abtin | فارسی | روح کامل-انسان نیکو کار – از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی |
ا |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
اردشیر | ardeshir | فارسی | آﻥ ﮐﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻣﻘﺪﺱ دارد، ﺷﻬﺮﯾﺎرﻯ و ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﻘﺪﺱ، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﻣﺆﺳﺲ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ، ﻓﺮزﻧﺪ ﺳﺎﺳﺎﻥ |
اردوان | ardavan | فارسی | یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی |
ارژنگ | arzhang | فارسی | نقش و نگار، آرایش، نام پهلوانی تورانی پسر زره که به دست طوس کشته شد، نام کتاب مانی و نام دیوی در شاهنامه |
ارسام | arsam | فارسی | نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی |
اسفندیار | esfandiyar | فارسی | اسفندیار،آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایران و کتایون دختر قیصر روم |
اشکان | ashkan | فارسی | بنیانگذار سلسله اشکانیان,منسوب به اشک |
اشکبوس | ashkbus | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین |
افشین | afshin | فارسی | نام سردار ایرانی |
امید | omid | فارسی |
ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ ﯾﺎ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ روﻯ دادﻥ ﯾﺎ اﻧﺠﺎﻡ اﻣﺮﻯ ﻫﻤﺮاﻩ ﺑﺎ آرزوﻯ ﺗﺤﻘﻖ آﻥ ، ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ، ﻣﺤﻞ ﭘﻨﺎﻩ |
انوش | anush | فارسی | بی مرگ، جاودان |
انوشیروان | anushirvan | فارسی | نام یکی از پادشاهان ایرانی در زمان ساسانیان-بزرگترین پادشاه ساسانی |
اهورا | ahura | فارسی | در فرهنگ ایران باستان، خداوند |
اورمزد | urmazd | فارسی | هرمز،از نامهای خداوند در آیین زرتشت،نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی |
اورنگ | orang | فارسی | ﺗﺨﺖ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ، ﻓﺮ و زﯾﺒﺎﯾﯽ |
ایرج | iraj | فارسی | پهلوی از شخصیتهای شاهنامه، نام کوچکترین پسر فریدون پادشاه پیشدادی ایران |
ایریک | eyrik | فارسی | آریایی |
ایلا | ila | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی |
ایلیاد | iliyad | فارسی | نام منظومه حماسی دوران قدیم و از شاهکارهای ادبیات جهان است که درباره جنگی به همین نام است که بین مردم یونان و تراوا در گرفت |
ب |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
باتیس | batis | فارسی | دژبان غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد |
باراد | barad | فارسی | نام کسی که در زمان شاپور یکم پادشاه ساسانی زندگی کرده ونام او در کتیبه کعبه زرتشت امده است |
بارمان | barman | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دورهماد ، شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ |
بابک | babak | فارسی | ﺍﺳﺘﻮار ، ﭘﺪر ﮐﻮﭼﮏ ، ﭘﺎﭘﮏ، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ دﻻور اﯾﺮاﻧﯽ، ﭘﺴﺮ ﺳﺎﺳﺎﻥ ﻣﻮﺏِد ﻣﻌﺒﺪ آﻧﺎﻫﯿﺘﺎ و ﭘﺪراردﺷﯿﺮ ﺑﻨﯿﺎﻥ ﮔﺬار ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
باربد | barbad | فارسی | بارگاه پروردگار و انسان مسئولیت پذیر،نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی |
بامداد | bamdad | فارسی | صبح، نام پدر مزدک |
بامشاد | bamshad | فارسی | نام یکی از موسیقیدانان معروف در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
بختیار | bakhtiyar | فارسی | خوشبخت، سعید، نام استاد رودکی در موسیقی |
برانوش | branush | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی |
برتن | bartan | فارسی | بردیس – به فتح ب و ت – مرد مغرور |
برته | barte | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی |
برزو | borzu | فارسی | بلند بالا ، کنایه از عظمت ،نام پسر سهراب پسر رستم زال |
بردیا | bardiya | فارسی | نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه |
برسام | barsam | فارسی | آﺗﺶ ﺑﺰرﮒ ﻣﺮﮐﺐ از ﺑﺮ(ﻣﺨﻔﻒ اﺑﺮ) + ﺳﺎﻡ ( آﺗﺶ) – ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﺳﺮداراﻥ ﯾﺰﮔﺮد ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
برنا | borna | فارسی | جوان |
برزن | barzan | فارسی | نام پهلوان ایرانی، نام پسر گرشاسب |
بزرگمهر | bozorg mehr | فارسی | بسیار مهربان، نام وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی |
بسطام | bastam | فارسی | نام دایی خسرو پرویز پادشاه ساسانی |
بهبد | behbod | فارسی | نگهبان,مرکب از به (بهتر، خوبتر) + بد( پسوند اتصاف) |
بهبود | behbud | فارسی | پیشرفت تدریجی – حرکت رو به بهتر شدن |
بهداد | behdad | فارسی | آفریده خوب |
بهراد | behrad | فارسی | مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده) |
بهرام | bahram | فارسی | فتح و پیروزی ، نام ستاره مریخ ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم ، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام ، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد که در دربار کاووس پادشاه کیانی بود |
بهروز | behruz | فارسی | خوشبخت، سعادتمند، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی در سپاه بهرام گور پادشاه ساسانی |
بهزاد | behzad | فارسی | مرکب از به ( بهتر، خوب) + زاد ( زاده) ، نام نقاش و مینیاتوریست معروف در اوخر عهد تیموری و اوایل عهد صفوی، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی، همچنین نام اسب سیاوش |
بهشاد | behshad | فارسی | مرکب از به ( بهتر یا خوب) + شاد |
بهمن | bahman | فارسی | نیک اندیش ، نام ماه یازدهم از سال شمسی ، نام فرشته نگهبان چهارپایان سودمند ، نام روز دوم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
بهمنش | behmanesh | فارسی | دارای مش و کردار شایسته |
بهنام | behnam | فارسی | دارای نام نیک |
بهینا | behina | فارسی | کسی که از نسل خوبان است |
بیژن | bizhan | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گیو گودرز از پهلوانان ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی |
پ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
پارسا | parsa | فارسی | پرهیزکار، مؤمن |
پاشا | pasha | فارسی | پادشاه در امپراطوری عثمانی ،عنوان مقامات لشکری و کشوری |
پرشان | parshan | فارسی | رزمجو |
پرویز | parviz | فارسی | ﺍز ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﺧﺴﺮو دوﻡ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
پرهام | parham | فارسی | (صورت فارسی برهام، ابراهیم) |
پرهان | parhan | فارسی | لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان |
پدرام | pedram | فارسی | سرسبز، خرم ، شاد و خوش |
پندار | pendar | فارسی | فکر، اندیشه، وهم، گمان، ریشه پنداشتن |
پادرا | padra | فارسی | نگهبان آتش – مرکب از پاد به نگهبانی و محافظت + را به معنی نور و روشنایی |
پارسیا | parsia | فارسی | منسوب به پارس ، مرد پارسی ، پسر ایرانی |
پژمان | pezhman | فارسی | دلتنگ، غمگین |
پویا | pouya | فارسی |
آن که دارای حرکت و پیشروی است |
پویان | puyan | فارسی | پویا، پوینده |
پاکان | pakan | فارسی | منسوب به پاک ، طاهر و پاکیزه ، تمیز و مرتب |
پارسان | parsan | فارسی | نام روستایی در نزدیکی سیرجان |
پوریا |
puriya | فارسی |
نام پهلوان ایرانی معروف به پوریای ولی، نام اصلی وی محمود خوارزمی و متخلص به قتالی بوده است |
پولاد | pulad | فارسی | نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد |
پایا | paya | فارسی | پایدار |
پیام | payam | فارسی | الهام، وحی |
پیروز | piruz | فارسی | فاتح، فرخنده ، خوشحال، شاد ، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان |
پیمان | peyman | فارسی | عهد، قرار |
ت |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
تیرداد | tirdad | فارسی | نام چندتن از پادشاهان سلسله اشکانی |
تهم | taham | فارسی | قوی، نیرومند |
تهمتن | tahmtan | فارسی | دارنده تن نیرومند ، لقب رستم پهلوان شاهنامه |
تورج | turaj | فارسی | ﻧﺎﻡ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﯾﺪوﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﭘﯿﺸﺪادﻯ |
تهمورث | tahmurs | فارسی | تهمورس، نیرومند ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی، ملقب به دیوبند |
ج |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
جانیار | janiyar | فارسی | یاری دهنده جان ، نام مورخی از مردم بخارا |
جاوید | javid | فارسی | همیشگی، ابدی |
جهان | jahan | فارسی | کیهان، عالم، گیتی ، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ملک جهان، جهان آفرین |
جمشید | jamshid | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی |
جهانگیر | jahangir | فارسی | فتح کننده جهان |
جوانشیر | javanshir | فارسی | نام پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
خ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
خداداد | khodadad | فارسی | عطا شده از سوی خداوند |
خسرو | khosro | فارسی | پادشاه ، نیکنام و دارای آوازه نیکی ، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله کیخسرو پادشاه کیانی و خسروپرویز پادشاه ساسانی |
خشایار | khashayar | فارسی | تغییر یافته خشایارش – مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر – شاه دلیر نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی |
خسروپرویز | khosro parviz | فارسی | نام یکی از پادشاهان ساسانی |
د |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
دارا | dara | فارسی | صورت دیگری از داراب و داریوش ، نام پادشاه کیانی در شاهنامه و منظومه نظامی |
داراب | darab | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر بهمن پادشاه کیانی و همای چهرزاد |
داریا | dariya | فارسی | دارا، دارنده |
داریوش | daruosh | فارسی | نام یکی از شاهان هخامنشی,مرکب از دارا + وهو( نیکی ) |
دارمان | darman | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی |
داتیس | datis | فارسی | نام یکی از سرداران داریوش پادشاه هخامنشی |
دانوش | danush | فارسی | نام کسی که عذرا معشوقه وامق را فروخت |
دستان | dastan | فارسی | امی که سیمرغ بر زال پدر رستم پهلوان شاهنامه نهاده بود |
ر |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
راتین | ratin | فارسی | رادترین ، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی |
راد | rad | فارسی | جوانمرد ، بخشنده، سخاوتمند ، خردمند، دانا |
رادان | radan | فارسی | مرکب از راد به معنی جوانمرد و پسوند نسبت ، انکه منسوب به جوانمردی است ، همچنین یکی از توابع اصفهان |
رادمان | radman | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی |
رادمهر | radmehr | فارسی | مرکب از راد( بخشنده) + مهر( خورشید) ، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی |
رادوین | radvin | فارسی | جوانمرد |
رادین | radin | فارسی | بخشنده، جوانمرد |
رامان | raman | فارسی | نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی |
رَهام | raham | فارسی | ﺍز ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﭘﺴﺮ ﮔﻮدرز ﭘﻬﻠﻮاﻥ اﯾﺮاﻧﯽ در زﻣﺎﻥ ﮐﯿﮑﺎووﺱ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﮐﯿﺎﻧﯽ |
رامین | ramin | فارسی |
عاشق ویس در منظومه ویس و رامین |
رامبد | rambod | فارسی | نگهبان و پاسدار آرامش |
رامتین | ramtin | فارسی | نام یکی از نوازندگان و موسیقیدانان در زمان ساسانیان که واضع ساز چنگ بوده است |
رامیار | ramiyar | فارسی | رمه یار چوپان، شبان |
رایان | rayan | فارسی | راهنما,اندیشمند – فکر کننده – مرکب از راه(فکر و اندیشه) + پسوند فاعلی |
رایمون | raymon | فارسی | پسر باهوش |
رایین | raiin | فارسی | ام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی |
رسا | rasa | فارسی | ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است ، موزون و بلند ، آنچه به راحتی قابل درک است ، توانا در رسیدن به هدف یا رسیدن به جایی |
رستار | rastar | فارسی | نجات یافته، رها شده |
رستم | rostam | فارسی | در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس( بالش، نمو) + تهم (دلیر، پهلوان) ، نام پهلوان شاهنامه |
روهان | rohan | فارسی | نیک سیرت و پارسا – زاهدان دین زرتشت را گویند-مرکب از روه به معنای سیرت نیک + پسوند نسبت |
روهام | roham | فارسی | نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی |
روزبه | ruzbeh | فارسی | بهروز، خوشبخت ، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبد بهرام گور پادشاه ساسانی، نام اصلی سلمان فارسی از یاران معروف پیامبر(ص) ، نام اصلی ابن مقفع دانشمند معروف ایرانی قرن دوم |
روماک | romak | فارسی | در گویش مازندران راست و منظم |
ریونیز | riuniz | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، و داماد طوس سپهسالار ایران |
رخشان | rakhshan | فارسی | درخشان |
ز |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
زال | zal | فارسی | یکی از شخصیتهای شاهنامه-پدر رستم |
زامیاد | zamiyad | فارسی | نام روز بیست و هشتم از هر ماه شمسی در قدیم |
زروان | zarvan | فارسی | نام یکی از ایزدان در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پرده بردار دربار انوشیروان پادشاه ساسانی |
زریر | zarir | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلمان بزرگ آیین زرتشتی |
زهیر | zahir | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی |
ژ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ژوبیین | zhubin | فارسی | نوعی نیزه کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز |
س |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ساتیار | satiyar | فارسی | نام یکی از سرداران داریوش |
ساسان | sasan | فارسی | تنها و گوشه نشین – درویش – نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام جد اردشیر مؤسس سلسله ساسانیان |
سالار | salar | فارسی | بزرگ، مهتر ، سردار سپاه، فرمانده سپاه ، حاکم، شاه |
سام | sam | فارسی | آتش ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی پسر نریمان و پدر زال و جهان پهلوان شاهنامه در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی |
سامان | saman | فارسی | سرزمین، ناحیه ، ترتیب و روش کاری، نظام، صبر، آرام و قرار، نام مؤسس سلسله سامانیان |
سامیا | samiya | فارسی | نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در زمان هخامنشیان |
سامیار | samiyar | فارسی | کمک کننده به آتش محافظ آتش |
سامین | samin | فارسی | نام روستایی در نزدیکی همدان |
سپنتا | sepanta | فارسی | اسپنتا – مقدس قابل ستایش |
سپهر | sepehr | فارسی | آسمان |
سپهراد | sepehrad | فارسی | مرکب از سپه( سپاه) + راد( بخشنده، جوانمرد) |
سپهرداد | sepehrdad | فارسی | نام داماد داریوش پادشاه هخامنشی |
سدرا | sadra | فارسی | نام درختی در آسمان هفتم بهشت |
سورن | suren | فارسی | نام یکی از خاندانهای هفتگانه ممتاز در زمان اشکانیان |
سورنا | surena | فارسی | نام سردار ایرانی در زمان اشکانیان |
سورین | surin | فارسی | توانا، دلیر |
سوشا | susha | فارسی | سوشیانت ، نجات دهنده ، نام هریک از موعودهای دین زرتشتی که هر هزار سال یکی از آنها ظهور می کند |
سوما | suma | فارسی | در گویش مازندران نهر آب |
سروش | sorush | فارسی | ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﯿﺎﻡ آور در ﻓﺮﻫﻨﮓ زرﺗﺸﺘﯽ |
سهراب | sohrab | فارسی | گلگون، شاداب ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه |
سیامک | siyamak | فارسی | آن که موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیومرث پادشاه پیشدادی |
سیاوش | siyavash | فارسی | دارنده اسب سیاه ، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیکاووس پادشاه ایران و پدر کیخسرو پادشاه کیانی |
ش |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
شاپور | shapur | فارسی | شاه پور، پسر شاه، شاهزاده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بارسالار فریدون پادشاه پیشدادی، همچنین نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه |
شاهرخ | shah rokh | فارسی | آن که چهره ای با هیبت و شکوه چون شاه دارد ، نام پسر امیرتیمور پادشاه تیموری |
شاهین | shahin | فارسی | پرنده شکاری |
شایا | shaya | فارسی | سزاوار |
شایان | shayan | فارسی | سزاوار، شایسته، ممکن، مقدور |
شروین | shervin | فارسی | ﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﻓﺮزﻧﺪاﻥ ﻣﻠﮏ ﮐﯿﻮﺱ ﺑﺮادر اﻧﻮﺷﯿﺮواﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ، ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﺳﺮداراﻥ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺷﺎﭘﻮر ذواﻻﮐﺘﺎﻑ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ، ﻧﺎﻡ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺟﺒﺎﻟﯽ در ﻧﺰدﯾﮑﯽ دﯾﻠﻢ و ﮔﯿﻼﻥ |
شهراد | shah rad | فارسی | شاه بخشنده |
شهرام | shahram | فارسی | نام یک پادشاه |
شهرداد | shahrdad | فارسی | هدیه شهر |
شهروز | shahroz | فارسی | شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، نام سازی، نام شهری که خسروپرویز پادشاه ساسانی بنا کرد |
شهریار | shahriyar | فارسی | پادشاه، شاه، فرمانروا، حاکم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر شیرین و خسروپرویز پادشاه ساسانی |
شهیاد | shahyad | فارسی | مرکب از شه ( شاد) + یاد( خاطره) |
شهیار | shahyar | فارسی | یاور و کمک کننده شاه، نام یکی از دانشمند زرتشتی در قرن یازدهم یزگردی |
شکیب | shakib | فارسی | تحمل، بردباری، آرام و صبر |
شیانا | shiyana | فارسی | پاداش دهنده جزا دهنده مرکب از شیان (جزا و پاداش) + الف فاعلی |
ط |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
طهماسب | tahmasb | فارسی | 1- دارندهی اسب قوی؛ ۲- (اَعلام) ۱) (طهماسب) نام دو تن از پادشاهان صفوی. طهماسب اول: دومین شاه صفوی [۹۳۰-۹۸۴ قمری] پسر و جانشین شاه اسماعیل، که در دوران سلطنتش ایران در جنگهای متعددی با ازبکان عثمانی و گرجستان درگیر شد. طهماسب دوم: دهمین شاه صفوی [۱۱۳۵-۱۱۴۴ قمری] پسر و جانشین سلطان حسین صفوی، که سرانجام توسط تهماسب قلی خان (نادرشاه افشار) معزول و کشته شد؛ ۲) (در شاهنامه) پدر «زو» پادشاه ایران و جانشین نوذر شهریار، از سلسلهی پیشدادی. |
ف |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
فرامرز | faramarz | فارسی | مرکب از فر + آمرز، آمرزنده دشمن، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال |
فربد | farbod | فارسی | دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند |
فرخ | farokh | فارسی | ﺧﺠﺴﺘﻪ، ﻣﺒﺎرﮎ، فرخنده، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﻣﺮزﺑﺎﻧﺎﻥ ﺧﺴﺮوﭘﺮوﯾﺰ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
فرخزاد | farrokhzad | فارسی | نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی، نیز یکی از شاهان آن سلسله |
فرخان | farrokhan | فارسی | نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه |
فرداد | fardad | فارسی | داده شکوه و جلال |
فردین | fardin | فارسی | یگانه – تنها – همچنین مخفف فروردین نام ماه اول از سال شمسی، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
فرزاد | farzad | فارسی | زاده شکوه و جلال |
فرزام | farzam | فارسی | لایق، درخور، شایسته |
فرزان | farzan | فارسی | فرزانه خردمند، فرزانه |
فرزین | farzin | فارسی | دانا,وزیر در بازی شطرنج |
فرشاد | farshad | فارسی | روح و عقل،کره مریخ |
فرشید |
farshid | فارسی |
دارای شکوه و عظمتی چون خورشید، نام برادر پیران ویسه |
فرناد | farnad | فارسی | پایان و پایاب |
فرنام | farnam | فارسی | دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور |
فرنود | farnud | فارسی | برهان، دلیل |
فرهاد | farhad | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه و از پهلوانان ایرانی جزو سپاه کیکاووس پادشاه کیانی |
فرهان | farhan | فارسی | نام مکانی در نزدیکی همدان |
فرهود | farhud | فارسی | پرهود، فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شد است |
فریبرز | fariborz | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی فرزند کیکاووس پادشاه کیانی |
فریمان | fariman | فارسی | نام بخشی از استان خراسان |
فرید | فارسی | منحصر بفرد | |
فیروز | firuz | فارسی | پیروز ،مظفر و منصور |
فیروزان | firuzan | فارسی | پیروزان |
ک |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
کارن | karen | فارسی | نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم(گودرز) قیام کرد |
کامبیز | kambiz | فارسی | گویش امروزی کبوجیه، نام پسر کوروش پادشاه هخامنشی |
کامران | kamran | فارسی | آن که در هر کاری موفق است، چیره، مسلط |
کامیار | kamiyar | فارسی | موفق |
کسرا | kasra | فارسی | کسری ، معرب از فارسی، خسرو، نام انوشیروان پادشاه ساسانی، فرزند قباد |
کاووس | kavooss | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیقباد پادشاه کیانی |
کورش | korush | فارسی | کوروش – نام سه تن از پادشاهان هخامنشی، کورش کبیر از مقتدر ترین پادشاهان ایران که تخت جمشید را بنا نهاد |
کوشا | kusha | فارسی | ساعی، تلاشگر |
کوشان | kushan | فارسی | کوشا-ساعی تلاشگر |
کوهیار | koh yar | فارسی | کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان |
کیا | kiya | فارسی | پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا |
کیاراد | kiyarad | فارسی | پادشاه جوانمرد ، مرکب از کیا به معنای سلطان و پادشاه و راد به معنای جوانمرد |
کیان | kiyan | فارسی | ﭘﺎدﺷﺎﻫﺎﻥ، ﺳﻼﻃﯿﻦ، دوﻣﯿﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ از دورﻩ ﺗﺎرﯾﺦ اﻓﺴﺎﻧﻪ اﻯ اﯾﺮاﻥ |
کیان مهر | kiyan mehr | فارسی | مرکب از کیان به معنای سرزمین یا جمع کی به معنی شاه و مهر به معنی محبت یا خورشید. محبت بزرگوارانه ، دوستی شاهانه ، سرآمد پادشاهان ، آنکه در میان سایر فرمانفرمایان موقعیت ویژه ای دارد، خورشید سرزمین ، آنکه در تمام سرزمین برجسته است. |
کیارش | kiyarash | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی |
کیاشا | kiyasha | فارسی | شاهنشاه ، شاه شاهان ، مرکب از کیا یه معنی حاکم ، سلطان ، فرمانروا و شا مخفف شاه |
کیسان | keysan | فارسی | مانند پادشاه، دارای منش شاهانه |
کیهان | keyhan | فارسی | جهان، دنیا، گیتی |
کیانوش | kiyanush | فارسی | ﺍز ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﺑﺮادر ﻓﺮﯾﺪوﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﭘﯿﺸﺪادﻯ |
کیوان | keyvan | فارسی | ﺳﺘﺎرﻩ زﺣﻞ، ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از ﺑﺰرﮔﺎﻥ درﺑﺎر ﺑﻬﺮاﻡ ﮔﻮر ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
کیومرث | kiyomars | فارسی | نخستین فرمانروای جهان بنا به روایت شاهنامه، نام اولین پادشاه پیشدادی |
گ |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
گودرز | gudarz | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشواد، از پهلوانان نامدار شاهنامه و همزمان با رستم پهلوان شاهنامه |
ل |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
لهراسب | lohrasb | فارسی | لهراسپ، صاحب اسب تندرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر اروندشاه از نژاد کیقباد پادشاه کیانی |
م |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
ماتیار | matiyar | فارسی | مادیار، کمک کننده به مادر ، یار مادر ، مرکب از ماد مخفف مادر بعلاوه یار |
مازیار | maziyar | فارسی | پسر قارون ، از سپهبدان مازندران در قرن سوم که علیه خلیفه بغداد شورش کرد |
ماکان | makan | فارسی | (در قدیم) آنچه بوده است؛ — (اَعلام) نام پسر کاکی از سران دیالمه [قرن ۳و ۴ هجری] که در آغاز نزد ابوالحسین ناصر در گرگان بسر میبرد و از سران با نفوذ او بود و مدتی از جانب وی بر «تمیشه» حکومت میکرد. |
مانی | mani | فارسی | نام بنیانگذار آیین مانوی |
ماهان | mahan | فارسی | روشن و زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه |
ماهیار | mah yar | فارسی | دوست و یاور ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام زرگری در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی |
منوچهر | manuchehr | فارسی | در اوستا آن که از نژاد منوش است |
مَهان | mahan | فارسی | بزرگان |
مهبد | mahbod | فارسی | مهبود- سرور ماه،کناییه از کسی که زیباییش از ماه بیشتر است – از شخصیتهای شاهنامه، نام وزیرانوشیروان پادشاه ساسانی که به ریختن زهر در غذای او متهم و کشته شد |
مهران | mehran | فارسی | مرکب از مهر( محبت یا خورشید) + ان( پسوند نسبت)، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر اورند سردار ایرانی در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی |
مهراب | mehrab | فارسی | دوستدار آب،از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه کابل از نوادگان ضحاک در زمان حکومت سام نریمان و پدر رودابه مادر رستم پهلوان شاهنامه |
مهراد | mehrad | فارسی | بخشنده بزرگ |
مهربد | mehrbod | فارسی | مرکب از مهر( خورشید) + بد( پسوند اتصاف) |
مهرداد | mehrdad | فارسی | داده خورشید |
مهرسام | mer sam | فارسی | پسر خونگرم و مهربان ، مرکب از مهربه معنای مهربانی یا خورشید و سام به معنای آتش است. |
مهرشاد | mehr shad | فارسی | شادمهر، مرکب از شاد(خوشحال) + مهر( محبت یا خورشید) ،نام شهر یا مکانی در نیشابور ،خورشید هدایت کننده |
مهریاد | mehr yad | فارسی | یادگار خورشید ، مرکب از مهر و یاد |
مهریار | mahriyar | فارسی | یادگار خورشید ، مرکب از مهر و یاد |
مهزیار | mahziyar | فارسی | دوست و یار خورشید |
مهنام | mahnam | فارسی | دارای نام زیبا |
مهند | mohanad | فارسی | تکه ای از ماه ، اندکی از ماه،به فتح میم و ه و سکون نون و دال ، نامی خراسانی |
مهیاد | mah yad | فارسی | یاد و خاطره ماه، کسی که زیباییش یاد آور ماه است ، دارای چهره ای زیبا چون ماه |
موتا | mota | فارسی | نام یکی از سرداران دیلمی |
مهرنوش | mehrnush | فارسی |
شنونده محبت، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
|
مهرزاد | mehrzad | فارسی | فرزند آفتاب |
مهرک | mehrak | فارسی | ز ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻯ ﺟﻬﺮﻡ در زﻣﺎﻥ اردﺷﯿﺮ ﺑﺎﺑﮑﺎﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
مهیار | mah yar | فارسی | ماهیار |
میلاد | milad | فارسی | صورت دیگری از مهرداد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلیران ایرانی زمان کیکاووس پادشاه کیانی,شاگرد,دانش آموز |
میلان | milan | فارسی | نام دو روستا در شهرهای لردگان و تبریز |
ن |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
نریمان | nariman | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه |
نورهان | norhan | فارسی | تحفه، سوغات، ارمغان |
نوشزاد | nushzad | فارسی | ﺯادﻩ ﺟﺎوﯾﺪ، از ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﻯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﻧﺎﻡ ﻫﻤﺴﺮ اﻧﻮﺷﯿﺮواﻥ ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ |
نوید | navid | فارسی | مژده، خبرخوش |
نیاسان | niyasan | فارسی | شبیه به نیاکان ، مانند پدران ، پسری که شبیه اجداد و نیاکان خود است |
نیما | nima | فارسی | نام آور و نامور، علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج شاعر معروف ایرانی قرن چهاردهم |
نیکان | nikan | فارسی | منسوب به نیک |
و |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
وهامان | vahaman | فارسی | نام پدر سلمان فارسی |
وهنیا | vahniya | فارسی | بهنیا، کسی که از نسل خوبان است |
ویهان | vihan | فارسی | نام یکی از سرداران دیلمی |
ه |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
هامی | hami | فارسی | سرگشته و حیران |
هرمز | hormoz | فارسی | نام روز اول از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام ستاره مشتری، نام یکی از پادشاهان ساسانی |
هُژبر | hozhabr | فارسی | شیر |
هومایون | homayun | فارسی | خجسته، مبارک، فرخنده،از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی مشهور به زرین کلاه در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
هوشمند | hushmand | فارسی | دارای هوش و توانیی ذهنی و بسیار با هوش،عاقل، خردمند |
هوتن | hutan | فارسی | نیرومند، خوش اندام، نام پسر ویشتاسب پادشاه هخامنشی |
هونام | hunam | فارسی | خوش نام-نیک نام |
هوشنگ | hushang | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند سیامک پادشاه پیشدادی |
هومان | human | فارسی | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و از سپهسالاران افراسیاب تورانی |
هومن | human | فارسی | نیک اندیش |
هیراد | hirad | فارسی | کسی که چهره ای خوشحال و شاد دارد |
ی |
|||
اسم | تلفظ | ریشه | معنی |
یارا | yara | فارسی | توانایی، قدرت |
یاور | yavar | فارسی | یاری دهنده، کمک کننده |
یزدان | yazdan | فارسی | خداوند، ایزد |
لطفا اسم برانوش را نیز به لیست اسامی پسران ایرانی اضافه کنید!
توضیح در مورد اسم برانوش:
برانوش و مهرنوش، دو افسر شجاع ایرانی، یک پسر و دختر و بوده اند که شبانه بصورت مخفیانه و پارتیزانی به قلب جبهه دشمن نفوذ کرده و پادشاه ایران را که کمی پیش تر در حین نبرد به دست دشمن اسیر شده بود را، بصورت چریکی از زندان دشمن آزاد کرده و به کشور باز آوردند. (گویا اسم این پادشاه ایرانی که موقتا در اسارت قوای دشمن بود، شاپور بوده است!؟)
این عمل باعث بازگردانده شدن امید و روحیه به ارتش ایران شده بطوریکه در نهایت منجر به پیروز شدن سپاه ایران به قوای دشمن شده است.
بعد از پیروزی ایرانیان، قوای تسلیم شده و به اسارت گرفته شده دشمن بسیار نگران و هراسناک از انتقام ایرانیان، در انتظار مرگ خود بودند. اما پادشاه ایران با عملی بزرگ منشانه آنها را عفو نمود.
این بخشش بدین صورت انجام یافته که پادشاه دشمن (که گویا پادشاهی رومی بوده است به نام والرین!؟) در حضور همگی (هم قوای دشمن و هم سپاه ایران) در کنار اسب پادشاه ایران چهار زانو زده و آنگاه پادشاه ایران با قدم گذاردن بر گرده او سوار بر اسب خویش شده. با این کار پادشاه ایران در عین حالی که مایه سرافکندگی دشمن را فراهم ساخته و درس ادب و عبرتی به دشمن داده همزمان جان تمامی دشمنان را دوباره به آنها بخشیده بطوری که همگی آنان از این بخشندگی و مردانگی ایرانیان عمیقا ممنون و خوشحال شده و در ادامه از دوستان و یاران دیرینه ایرانیان گردیدند.
همچنین گفته میشود که برانوش اسم پسر کوروش کبیر و برادر کمبوجیه نیز بوده است.
باز نیز گفته میشود که از برانوش بعنوان پسر سهراب و نوه رستم نیز یاد شده است.
برانوش به معنای بلند قامت و دلیر و به همان معنای برزو است.
در کتابی بعنوان اسمهای ایرانی، از برانوش بعنوان مهندس رومی که سازنده پل شوشتر نیز نام برده شده است.
با تشکر
برانوش زمانی، سوئد
سلام دوست من.ممنون از نظرت.درباره نظری که دادی قسمت اولش یعنی همون داستان,داستانی بیش نیست چون این داستانی که گفتید مربوط به دوران جنگ شاپور یکم با والرین یا والریانوس رومی میشه که در جنگی که بین او و والرین روی داد والرین و تعداد زیادی از همراهانش اسیر شدند.که در نقش رستم هم اثار آن وجود دارد و والرین در اینجا در مقابل شاپور زانو میزند.خب از این قسمت که بگذریم در مورد قسمت دوم و اسم برانوش.بله اسم برانوش اسم ایرانی است و نامی پسرانه با ریشه فارسی
از شخصیتهای شاهنامه و نام سرداری رومی در زمان شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی که پل شوشتر را ساخت بوده و در ضمن اسم پسر کورش کبیر برانوش نبوده بلکه بردیا بود.اما درباره معنی آن منبع دقیقی نیافتم حتی به سایت سازمان ثبت احوال هم مراجعه کردم ولی متاسفانه چیزی نفهمیدم.امیدوارم که دوستان اگر دقیقا معنی این اسم را می دانند به ما هم اطلاع دهند تا در سایت قرار بدهیم.در ضمن در این لیست فقط تعدادی از اسمها اورده شده که در آینده کاملتر خواهد شد. سپاس از شما
درود بر شما؛
برانوش: نام پسر / برازنده ی بی مرگ / خوش نمای بی مرگ
همچنین= رانوش: برازنده ی جاویدان / شکوهمند جاویدان / فشرده ی برانوش و برازنوش / نام کسی که سد شوشتر را ساخت
دورودآیااسم رادمان ایرانی است ایاارمنی لطفآاگه خبرداری بهم بگو
سلام ، واقعا خسته نباشید ، به نظر من اطلاعات خیلی خوبی در مورد اسامی قرار دادید. موفق باشید.
سپاس از شما
درود بر شما،نام آریو را نیز در کنار نامهای دیگر بگنجانیید
درود دوست عزیز.نام آریو اضافه شد
سلام دوست عزیزم متونم اعتراف کنم کامل ترین مرجع اسم های ایرانی رو شما دارید میتونم خواهش کنم اسم منم ثبت کنید فقط توی ویکی پدیا ثبت شده.
نیلاس:عشق بی پایان
به این صفحه سر بزنید
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%86%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
تو بش ن معنی اسم منم هست
درود دوست عزیز و سپاس از شما.در مورد اسمی که گفتید تحقیق کردم اما غیر از ویکیپدیا جایی ثبت نشده .اما باز هم درباره اسم شما هم تحقیق می کنم و اگر ریشه ایرانی داشت قرار میدهم
سلام دوست عزیز به خاطر نوشتن نام های ایرانی ازشما سپاس گزارم اما بایدبگویم که دنیا یک نام عربی است به معنی پایین تراست وچون جهان ماازجهان آخرت پایین تراست اعراب نام دنیارا براین جهان گذاشته اند.ثریاهم یک نام عربی است وتینا هم تاجایی که من اطلاع دارم نام یک سردار رومی بوده
درمورد تینا اشتباه کردم نام همسریک سرداررومی بوده
تیمور،حامی،اعماد فارسی نیستند آخه من به شماچی بگم!یعنی شما نمیدونیدتیمورلنگ یک ترک بوده که به ایران حمله کرده چندکلاس سواد داری؟!
بازهم سلام،
معنی اصلی سیما اوج هست وبه این خاطر که صورت دراوج بدن انسان قراردارد به معنی صورت نیزبه کاربرده میشورد.
هرچی بیشترمیخونم غلط های بیشتری پیدامیکنم شماخودتون اصلا نگاه کردین ببینین چی نوشتین پرازغلطه،این هایی که مینویسم فقط اشتباهاتی هست که درنام های دخترانه کردید:
شهربانو شهرزادوهرنامی که شهرتوش به کاررفته عربی-فارسی هستندچون شهرواژه عربی هست.طاهر،طاهره،غزال،غزاله،قدسی،مرجان ومرجانه همگی عربی هستند.
گلاره نام کردی به معنی نورچشمی هست.فرحناز وگلنساهم ازنام های عربی-فارسی هستندچون واژه های فرح ونسا عربی هستند.ونگارهم به نقش ونگاری که درحاشیه پارچه های زربفت کشیده میشود میگویند
درود.ممنون از اطلاع رسانیتون.اشتباهات برطرف شد.ولی شما چند کلاس سواد داری؟؟؟اسم های شهربانو,شهرزاد,مرجان,مرجانه ,گلاره,نگار از نام های ایرانی هستند.اسم طاهر و طاهره و حامی هم که اصلا وجود نداشت.باز هم سپاس از شما اگه باز هم جایی اشتباه بود ما را در جریان قرار دهید تا اشتباهات را بر طرف کنیم.با سپاس
بازهم سلام
بنده گفتم اسم های شهربانو و شهرزاد عربی-فارسی هستندچون شهرواژه شهرعربی، وبانو وزادفارسی هستند یعنی این اسم ها فارسی خالص نیستند.
مرجان ومرجانه هم عربی هستند میتونیدخودتون تحقیق کنید.
درموردگلاره هم،این نام ایرانی هست ولی فارسی نیست بلکه نام کردی است درضمن معنی آن رااشتباه نوشتیدهمان طوکه گفتم معنی آن نورچشم یابسیارعزیزوگرامی هست.
درموردنگارهم بنده نگفتم این نام ایرانی نیست به این خاطرنوشتم که معنای آن رااشتباه نوشته بودید.نگاربه نقش ونگاری که درحاشیه ی پارچه های زربفت کشیده میشود میگویند.
سپاس از شما.در مورد این اسم ها تحقیق کردم ایرانی بودند باز هم تحقیق میکنم و اگر عیبی بود برطرف میکنم.باز هم سپاس از اطلاع رسانیتون
"شهرزاد" نامی کاملا ایرانی و فارسی است. اگر شهر کلمه ای فارسی است که عربی آن مدینه است و زاد هم کلمه ای فارسی است که معنی عربی آن تولد است. در ضمن شهرزاد یا به تلفظ فرانسوی آن Scheherazade ملکه ایرانی بوده که با شهریار پادشاه ایران ازدواج میکنه. خواهش میکنم از دوستانی که اطلاعات کاملی ندارند اینقدر با اطمینان نظر ندن
سپاس از شما دوست عزیز.
مرجان در قرآن آمده (سوره رحمان آیه ۲۲: یخرج منهما لولو والمرجان….)
آیا میتوان استدلال کرد که مرجان عربی است؟
درود خدمت شما..دوست عزیز این اسمی است ﻣﻌﺮﺏ از ﺳﺮﯾﺎﻧﯽ
درود بر شما؛
+ نخست اینکه "شهر" واژه ای پارسی است و جداگانه به معنای "آبادی" هست.
+ دوم اینکه شهربانو و شهرزاد براستی نامی ایرانی هست؛ دلیل نمی شه چون یکی از بندواژه های این نام "شهر" هست و به دیدگاه شما این واژه عربی هست، همگی فارسی-عربی باشه!
+ سوم اینکه نگار یا نگاره به معنی: زیبا نگاشته شده / نمادی از زیبایی هست و در واژه به معنای: مهرورزی / نکویی و… است
درود دوست عزیز نگار چند معنی میده یکیش بله چیزی که شما فرمودین نقش و نگاری که در حاشیه ی پارچه های زربافت کشیده میشود و یکیش به استعاره معشوق و محبوب یا یار زیبا . زینت و زیور و آرایش . و هنر و زیبایی … می تونید به لغت نامه دهخدا مراجعه کنین..
بسیاری از واژه ها از زبان فارسی وارد عربی شدند . مثل شهر که یک واژه اصیل فارسی است. اعراب به شهر، مدینه می گویند
با سلام.یه سوال داشتم اون اینکه میخواستم بدونم آیا نام "مهرلین" ایرانی هستش؟
باسپاس
درود دوست عزیز.این نام اصلا در فرهنگ نام های ایرانی وجود ندارد.با سپاس
درود بر شما.
اگه امکانش هست در خصوص دو اسم کوهیار و آرشام اطلاعاتی به من بدید(برای انتخاب نام یکی از فرزندان فامیل)
با تشکر
درود دوست عزیز.این دو اسم هردو از نام های ایرانی هستند.
کوهیار:ﮐﻮﻩ ﻧﺸﯿﻦ، ﻧﺎﻡ ﺑﺮادر ﻣﺎزﯾﺎر ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻯ ﻃﺒﺮﺳﺘﺎﻥ
آرشام:ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺧﺮﺱ و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ پرتوان و نیرومند، داراﻯ زور ﺧﺮﺱ.. ﭘﺴﺮ آرﯾﺎرﻣﻨﻪ و ﭘﺪر وﯾﺸﺘﺎﺳﺐ از ﺧﺎﻧﺪاﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ
پاسخ مختار: درود فراوان؛ کوهیار رو نمی دونم؛ آرشام: arsam: بسیار نیرومند، پرتوان، بی باک، نام نیای داریوش بزرگ، پسر ویشتاپ هخامنشی که در سنگ نبشه ی بیستون از وی یاد شده.
سلام از سایت خوبتون تشکر میکنم اما کاش همه ی اسمه با معنی بودند
مثللا مثل اسم من که معنیش میشه
خجسته؛مبارک و خوش وخرم
درود خدمت شما دوست عزیز.با عرض پوزش از شما و دوستان باید بگم که این فهرست کم و کاستی هایی داره که امیدوارم با کمک شما دوستان عزیز این کم و کاستی ها هم برطرف بشه از جمله همین معنی اسم شما که افزوده شد.سپاس از شما و اطلاع رسانیتون.موفق و پیروز باشید
سلام برشما
میخواستم اشتباهی که درنام های دخترانه کردید روگوش زدکنم.لیلی نام عربی است ومعنی آن رادرست نوشتید.
درود.اصلاح شد.سپاس
lotfan chanta family ghashang ham bezarin basepass
درود دوست عزیز.شما برای مشاهده نام خانوادگی ایرانی میتونید به این مطلب (نامهای خانوادگی ایرانی)مراجعه کنید.موفق و پیروز باشید.
درود. واژه ی (شهر)یک واژه باستانی ایرانی است واگرچه پس از چپاول ایران از سوی تازیان در چهارده سده ی گذشته چه خود آن و چه با پسوند (مانند شهرزاد)به زبان و ادبیات عرب رخنه کرده ریشه ی آن هرگز دگرگون نمی گردد.دیگراینکه در زبان تازی واژه ی (شهر) برابر با (ماه) دوازده گانه ی در یک سال است که ریشه ی تازی داردو هیچ نزدیکی و وابستگی با واژه ی ایرانی (شهر)که با زیستگاه گروهی ایرانیان برابری می کند ندارد.
درود دوست عزیز..سپاس از دیدگاهتون.
سلام . اسم نوش اذر و پشوتن رو هم به اسامی اضافه کن که پسر و برادر اسفندیار هستن ممنون
درود دوست عزیز.اسامی که نام بردید افزوده شدند.با سپاس از شما.موفق و پیروز باشید.
سلام من ۲ماه دیگه صاحب یه دختر ناز میشم یه اسم اصیل ایرانی می خوام لطفا راهنمایم کنید ! نظرتون راجب بنیتا چیه؟
درود خدمت شما..این نام یک نام ایرانی است..ولی در جامعه امروز ما زیاد استفاده نمیشه..در حال حاضر اسم هایی مثل باران و هستی و یگانه ویاسمن ونسترن و …..مورد استفاده هستن و این اسم هایی هستن که هم ایرانی اصیل هستن و هم کاربرد زیاد دارد..ولی من با اسم بنیتا کاملا موافقم چون هم ایرانیه و هم با معنی خاص((دختر بی همتای من))..ولی همه رو به حساب سلیقه شخصی نگذارید چون دختر شما با این اسم میخاهد سالها زندگی کند پس عجله نکنید و بیشتر تحقیق کنید..اسامی هم مثل ملینا و آزیتا و بیتا و….مشابه این اسم هستن ولی کاربردشون زیادتره درحال حاضر..اگه از اسمی خوشتون امد و خاستید درباره اون اسم بدونید به ما اطلاع بدهید.موفق و پیروز باشید.
من یک اسم پسر ودختر میخوام که با نوش آفرین هماهنگ شود…..خودم به انوشیروان ونیک آفرین رسیدم اما بازم درحال جستجوم…],ممنون…
اسم های دختری که با نوش آفرین هماهنگ باشند:نسرین,نوشین,نگین,آترین
اسم های پسری که با نوش آفرین هماهنگ باشند:شاهین,رامین,کیانوش, نوشاد
آقا اصل کاریرو یادت رفت.
اسم پسر :شمشاد …..با نوش آفرینم هماهنگه
درود بر شما دوست عزیز و سپاس از راهنماییتون
درمورد اسم ژنیک میتونین تحقیق کنین خیلی ضروری هست برام
درود دوست عزیز.ژنیک از اسم های دخترانه است که ریشه ارمنی دارد و به معنی با استعداد و نابغه است.موفق و پیروز باشید.
کارت عالیست عزیز! , برای اسم برات تخلص بزرگمهر را انتخاب کردم (برات بزرگمهر) نمیدانم چطوری معلوم میشه و ترکیبش خوبه یا بد میخاستم نظرتون را داشته باشم, اگر پیشنهادی دیگری دارید ممنون میشم
با درود خدمت شما دوست عزیز..بزرگمهر از اسم های ایرانی است که برای تخلص هم عالیست..من به انتخاب شما احترام میگذارم ولی برات و بزرگمهر هم خوانی جالبی با هم ندارند و اگر نظر من رو بخایین من تخلص برتن رو پیشنهاد میکنم که اسمی ایرانی است و به معنی مرد مغرور است.همچنین هماهنگی جالبی با برات دارد.یا تخلص برته که از اسم های ایرانی هم است که از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده در زمان کیکاووس پادشاه کیانی می باشد و با برات هم همخوانی دارد.موفق و پیروز باشید.
بچه ها بس معنی اسم سمیرا چی شد؟؟؟؟؟؟………..
درود دوست عزیز..اسم سمیرا اسمی عربی و با معنی هم صحبت شبانه است.موفق و پیروز باشید
درود
نام آریوبرزن سردارشجاع هخامنشی که در مقابل ساهیان اسکندر تا پای جان جنگید را نباید جدا بنویسید چون دیدم نوشته اید آریو و در چند خط بعد نوشته بودید برزن !!!!
این دو اسم با هم ترکیب هستندنه جدا از هم
لطفا ویرایش نمایید
در ضمن اگر به ثبت احوال مراجعه نمایید کتاب مرجعی وجود دارد که در آن جا نام آریانا را برای نام دخترانه ثبت کرده اند که البته بر روی پسران نیز می گذارند پس اریانا نامی دخترانه است به معنی دختر ناز و اصیل ایرانی..
در ضمن حقیر در رشته باستان شناسی درس خوانده و هم اکنون دانشجوی ارشد دوران تاریخی هستم
خوش حال می شوم موارد مذکور را ویرایش نمایید.
سپاس گذارم.
درود دوست عزیز..اسم آریانا همانطور که شما گفتید اسمی دخترانه است ولی با تحقیقی که کردم معنی که شما گفتید درست نیست..در ضمن نام آریو ,آریوبرزن و برزن هرکدام اسمی جداگانه هستند.ولی در لیست ما نام آریو برزن وجود نداره که با اطلاع رسانی شما قرار داده شد.سپاس از شما.موفق و پیروز باشید.
درود بر شما؛
آریانا: نام پسرانه (برای دختر هم می زارن) / نامی که یونانیان به سرزمین آریاییان داده بودند؛ همتای آریا
اسم رادمان ایرانی است یا ارمنی لطفا نظر بدین
این اسمها مسخره چیه نوشتید آخه آدم میاد یه اسمی برا بچش اتنخاب کنه صداش بزنه من نمیدونم این همه نوشتید کی انتخاب میکنه … خود این یکی محمد رضا خوشت بود بهت میگفتن آریابرزن همه بهت میخندیدن …
درود دوست عزیز..مشکل ما ایران ها همینه که فک میکنیم اگه به اصالت خودمون برگردیم و مانند گذشتگان خود نام های ایرانی روی بچه هایمان بزاریم باعث خنده دیگران میشویم..دوست عزیز من از اسم خودم راضی نیستم چون اسمی کاملا عربی است..در ضمن توی کشور ما هنوز خیلی ها هستند که جمعیتشان هم رو به رشده که به اصالت ایرانی خود افتخار میکنن و با سبک و زندگی اصیل ایرانی زندگی میکنن..در ضمن من افتخار میکنم که اسم سردار بزرگ هخامنشی (آریوبرزن)نام من بود…هرچند کسایی امثال شما ظاهر بین و از اصل و نسب خود جدا شده اید..من به ایرانی بودنم افتخار میکنم و سعی میکنم زندگی ایرانی داشته باشم….
بگویید این جمله در گوش باد چو ایران نباشد تن من مباد
سلام
نام هر کسی بیانگر اعتقاد ، اصالت و شخصیت اوست و البته هر اسمی تصویری را در ذهن تداعی می کند به نظر من باید نگرش و رفتار ایرانیهای اصیل را در زندگی خود به کار گیریم تا اینکه اسم آنها را
، سوراخ دعا گم شده است
اگر شما را آریوبرزن صدا کنند تصویری که به ذهن متبادر خواهد شد یک شخصی با زره و لباس رزمی با گرزی به دست ( احتمالا خنده دار است ) شما باید ببینی که اصالت ایرانی چیست نه اینکه بگویی نام من باید همنام سردار هخامنشی باشد تا به اصل خود وصل شوم ، باید نگاه کنی و ببینی که آنها چه کرده اند و تو الان چه هستی
والسلام
درود خدمت شما..فقط باید ب
گم شما فکرتون کوتاهه که به اصالت و اسم ایرانی میخندی..درسته کسی اسم پسرشو اریو برزن نمیزاره ولی شاید یکی اسم پسرشو بزاره آریو.در ضمن نام های ایرانی خیلی طرفدار دارند احتمالا شما از دسته کسایی هستین که فکرتون به اسم جواد و علی و رضا ختم میشه..با سپاس
اول اینکه بگم روی حرفت فکر کن و بعد اونو بزن
من و همه امثال من به اینکه ایرانی و از نژاد کوروش هستیم افتخار می کنیم
و ترجیح می دیم ملخ خورایی مثل شما اسم ما رو با گفتن نجس نکنن
همین سعید رو اگه اشتباه بنویسی معنی خاک میده
کوروش آهسته بخواب با اینکه مردان سرزمینت گند زدند.
سلام سپاس از نامهای خوب ومعانی کامل انها. لطفا اگه میشه ریشه ومعنی مهدیه رو برام بگین. ممنون میشم
درود خدمت شما…اسم مهدیه اسمی است که ریشه عربی دارد و به معنی عروس و کسی که خداوند رستگاری و راه راست را برایش تعیین کرده است..
درود … خسته نباشید
میخواستم برای شرکتم که یک شرکت معماری هست نام انتخاب کنم … اگر ممکنه کمکم کنید . سپاس.
لطفا معنی اسم کارن رو بنویسید،ممنون
درود…کارن اسمی است که هم برای پسران و هم برای دختران به کار میرود و ریشه پارسی دارد ولی معنی خاصی ندارد اما نام سردار لشکر مهرداد شاهزاده اشکانی که علیه اشک بیستم(گودرز) قیام کرد است.
درود بر شما؛
کارین یا کارن: پرکار / کوشا / پرتکاپو / نام سردودمان خانواده کارن / یکی از هفت خاندان نامی روزگار اشکانیان و ساسانیان
با سلام و سپاس از شما اسامی پسرانه که به سارا و امیر بخوره رو میشه بگین
درود
اسامی پسرانه که با سارا هماهنگ باشد:دارا,سامان,ساسان,ساشا,سینا,سالار,سامی,پارسا,پاشا,طاها,کسری
اسامی پسرانه که با امیر هماهنگ باشد:امید,امین,
سلام من دنبال یه اسم ایرانی دخترانه که با سام هماهنگ باشه میگردم .لطفا کمکم کنید
درود خدمت شما
اسم های سارا,ساحل,سارنیا,سمیرا,سحر,سمیه,ساشا,سارگل,الهام,ستاره با اسم سام هماهنگ هستند..
موفق باشید
درود بر شما؛
برخی از این نام ها عبری و عربی هستند!
درود بر شما؛
با نگرش به معنی نام سام؛ با این نام هم معنی و همتا هست: سوگند
سلام . چندتا اسم ÷سر و دختر بگید که به این فامیلی بخوره علینژاد
معنی سیروان و حسام چیه؟؟؟؟
درود خدمت شما..
معنی اسم سیروان و ریشه آن:اسمی باریشه کردی است به معنی ساربان و همچنین نام رودی در غرب ایران که از استانهای کردستان و کرمانشاه می گذرد.
معنی اسم حسام:اسمی با ریشه عربی و به معنی شمشیر تیز و برنده است
اسم های پسری که با فامیلی علینژاد هماهنگ باشه:علیرضا,امیر,آرش,سینا,آرمان,اشکان,عرشیا,عرفان,آیدین,
اسم های دختری که با فامیلی علینژاد هماهنگ باشد:الهه,عالیه,محبوبه,بیتا,عسل,منیژه,
سلام اسم من کو؟؟
پایا=همیشگی
درود دوست عزیز..
اسم شما به لیست افزوده شد..
سپاس از شما..موفق و پیروز باشید
سلام پس معنی اس من چیه؟؟؟اصلا ایرانیه؟؟؟ محدثه!!!!
اسم زیبایی است به معنای راوی حدیث
ببخشید منظورم اسم هست!
درود خدمت شما..محدثه اسمی است با ریشه عربی و معنی آن گوینده سخن است.
درود بر شما دوست عزیز نتیجه کار مهمه ولیهمین که تو این زمینه وقت میگذارید جای تقدیر و تشکر داره سپاسگزارم اگر نام های اصیل فارسی را که بسیارند به این واژها اضافه کنید مثل نام من (فرهاد)
درود خدمت شما…نام فرهاد در لیست وجود دارد..در ضمن این لیست در آینده و با کمک دوستان کاملتر خواهد شد.
سلام
می خوام فامیلموعوض کنم مرجعی از فامیل های ایرانی گیرم نمیاد چه کار کنم؟چه طوری میتونم لیست تمام فامیلای ایرانی راداشته باشم؟
درود دوست عزیز..شما میتونید به مطلب زیر در سایت ما مراجعه کنید..
درباره اسم کیمیا میشه چیزای بیشتری بگزارید ؟ *ممنون میشم*
من شنیده بودم اسم کیمیا به معنی کمیاب است اما اینجا چیز دیگه ای نوشته شده است.
درود خدمت شما.
کیمیا از نام های دخترانه پارسی است که ریشه پارسی دارد و چندین معنی دارد که در جدول بالا این معانی و را قرار داده ایم..بله حرف شما درست است و کیمیا به معنی کمیاب است که این معنی افزوده شد اما در گذشته به ماده ایی که مس را تبدیل به طلا میکرده کیمیا میگفتند که اکنون ما به این ماده به اصطلاح اکسیر میگوییم.اگر میخاهید در باره این نام و علم کیمیا بیشتر بدانید سوال خود را در سیستم پرسش و پاسخ تمدن ما در میان بگذارید زیرا اینجا فقط جواب کوتاه دریافت میکنید.موفق و پیروز باشید.
میشه درباره اسم پریا هم توضیح کوتاهی بدهید؟ من در کتابی خواندم که معنای اسم پریا پرنده بال شکسته ایست که به دنبال اشیانه میگردد . ایا این درسته ؟ شما در فهرست بالا جمع پری نوشته اید .
درود خدمت شما..من نمیدونم شما تو کدوم کتاب خوندید که این معنی رو آورده بود..با تحقیق های که من کردم به این معنی که گفتید نرسیدم.این نام یک نام ایرانی و ریشه پارسی می باشد که به معنی ﺯﯾﺒﺎ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﻯ یا زیبای زیباها میباشد.
جواب شما دریافت شد . با تشکر از راهنمایی شما*
درود خدمت شما و سپاس از لطفتون…موفق و پیروز باشید
دزدهای نامرد مهرنوش اسم پسره!!!!!!!!!!!!!!! (نام یکی از پسران اسفندیار)
درود دوست عزیز..این لیست مشکلاتی داره که به که دوستان خیلی از اشکالات برطرف شده و تا حالا ندیدم کسی توهین کنه..با سپاس از شما مورد اصلاح شد ولی شما هم ادب داشته باشی برا شخصیت خودتون خوبه.موفق و پیروز باشید
درود به شما؛
تا کنون چی از شما دزدیدیم؟ مهرنوش یا مهنوش نامی دخترانه است به معنای: بزرگ جاوید؛ بزرگ همیشگی؛ به هم پیوسته از مه و نوش؛ از واژه اوستایی انیش؛ جاوید و همیشگی. هم چنین با نام میرانوش همتا هست.
با سلام
لطفا چند تا اسم پسر و دختر بگید که به رستا بیاد
ممنون
اسامی دختری که به اسم رستا بیاد:یلدا,رها,بیتا,یکتا
اسامی پسری که به رستا بیاد:آریا,بردیا,رسول,رضا
درود. ولی چرا همه ی اسم های پیشنهادی شما پارسی نیست.
سلام مرسی از سایت قشنگت
کاش اسمای دختر و پسر رو کامل جدا میزدی و اسمایی که هم دخترونه هست و هم پسرونه رو جدا
اگه بتونی آماری از اسمایی که ایرانی ها از اسم های اصیل استفاده میکنن بدی خیلی خوب میشد مثلا بگی آرش یا آرین یا آتوسا و….. چند درصد در جامعه استفاده میشه
درود دوست عزیز..من برای اینکار با سایت ثبت احوال خیلی وقت پیش تماس گرفتم که برای این آمار به من کمک کنند اما متاسفانه کمکی نکردند و من خودم هم به تنهایی نمیتونم این چنین آماری رو تهیه کنم ولی با کمک دوستان و نظراتشون و آگاه کردن ما, داریم همین لیست رو سر و سامان میدیم تا بتونیم لیست کامل از اسامی ایرانی و آریایی که بیشتر در ایران استفاده میشن رو آماده کنیم.موفق و پیروز باشید
سلام،سایت خوبی دارین،فقط میشه یه اطلاعاتی در مورد اسمهای توسکا،آرشاویر،آرتین،سوشیانت بهم بدین؟. مرسی
درود به شما؛ خشنودیم که از تارنمای ما خرسند هستید.
» توسکا – Tooska – نام دخترانه
توسا درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آب ها می روید / در فرهنگ دهخدا توسکا به صورت توسه و توسِکا آورده شده است / این نام ریشه در طبری باستان دارد / نام این درخت در گیلان و لاهیجان توسه، در رودسر توسا و در گرگان و مازندران توسکا است / در مناطقی مانند آستارا، طالش و طالقان این درخت رازدار یا رزدار نام داردکه دار در زبان های این مناطق به معنی درخت است
» آرشاویر – نام پسرانه
مرد مقدس / نام یکی از پادشاهان اشکانی
» آرتین – Artin – نام پسرانه
درست کار / نیک کردار / پاک / نام هشتمین پادشاه ماد / از ریشه اوستایی ارت، کسی که به راستی زیسته
» سوشیانت – Susiyant – نام پسرانه
در اوستا سئوشیانت آمده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوشیوس یا سیوشوس آمده است / نجات دهنده / سودبخش / سودرسان / رهاننده / به عنوان رهایی بخش است که در دین زرتشت یا مزدیسنا منجی نهائی زمین بشمار می رود
عالی بود اگرچه اشتباهاتی بود ولی خیلی عالی بود امیدوارم جوونایی مثل شما زیاد بشن.افشار (تاریخ شناس)
درود و با سپاس از شما؛
اگر نادرستی ای دیدید آگاهمان کنید تا آن را درست کنیم
ممنون از سایت خوبتون
سلام و خسته نباشید .امیدوارم حالتون خوب باشه .
من یک مهندس معمار هستم و به دنبال ی اسمی هستم که بشه به عنوان امضا (مثل همون تخلص شاعرا !!!!!!!) پای طرح هام بزنم. دوست دارم این اسم از اسم های اصیل ایرانی باشه .راستی اسمش دخترونه باشه بهتره ! میشه شما که در این مورد اطلاعات کافی دارید کمکم کنید؟ نظر شما چیه؟چه اسمس به نظرتون مناسبه؟
درود بر شما؛
اگر نام یا نام خانوادگیتون رو می گفتید بهتر بود؛ معمار به معنای: آبادگر، سازنده و… پس با نگرش به معنای واژه معمار؛ این نامسارها(تخلص ها) رو برگزیدم:
+ ادان: Adan / سازنده؛ بخشنده؛ آفریننده
+ تشن: Tashan / آفریننده؛ سازنده
+ دینگ: Dinag /اندیشمند؛ سازنده
+ رسام: Rasam / نام پیکرتراش و نقشگر بهرام گور که سازنده ی آینه بود
+ سان: San / سازنده؛ پدید آورنده؛ آفریننده
– اوستایی سان= سانس: Sans
+ ارتیستون: Artistun / پدید آمده از راستی و درستی؛ پیدایش
+ افرا: Afra / بالا آمدن؛ بالیدن
اگر به دردتون نخورد بفرمایید تا بیشتر پژوهش کنم.
سلام ممنون از سایت خوبتون
من دنبال یه اسم پسر که به زهره بیاد یه سیلابی باشه مثل (مجید. حمید.سعید…) ترجیحا با میم شروع بشه
ممنون
درود به شما؛ از این که این تارنما رو برگزیدید خرسندیم؛
+ مازار؛ مازیار؛ مانی؛ ماهان؛ ماهیار؛ مهیار؛ مهرک؛ مهرشاد؛ مهرداد؛ مهرزاد؛ مهران؛ مهراب؛ مهداد؛ مَنیسا؛ مرژیک؛ مردآویژ؛ مردآویچ؛ مانزیک و…
+ زال؛ زانیار؛ زانتا؛ زرتشت؛ زرمیا؛ زرنیا …
ابتدا ممنون از سایتتون.واقعا زیباست.فقط جهت یاداوری:مازیار از ریشه "ماه یزد یار" میاد
درود به شما و با سپاس از اینکه این تارنما را برگزیدید؛
مازیار به معنای پشتیبان اندیشه و خرد، پشتیبان شکوه و بزرگی است و به هم پیوسته از ماز و یار.
ماز از واژه ی اوستایی مانز به معنای بزرگ، باشکوه، نیرومند.
یار از واژه ی اوستایی وژدر، در پهلوی آیار و آیاریه به معنای پشتیبان.
سایتتون باید از فضای مجازی بیاد تو واقعیت .. فکر نکنم خیلی از ماها دیگه پارسی باشیم،،، دیگه عادت کردیم روی تمام دیوارای شهرمون بخونیم استعمال دخانیت ممنوع و هیج اعتراضی نکنیم… سایت باحالیه اما خیلی از اسم ها معنی نداره و به جای معنی شخصیت صاحب نام اورده شده … مثل فرانک .، فرنگیس و و و امیدوار بودم به معنی دقیق اسامی پرداخته بشه که دیدم اینجوری نیست خواهش میکنم به معنی بیشتر پرداخته شود.. تا تأثیر زیباتری از اصالتمان ببریم.
درود بر شما؛
بن مایه سخنان شما رو دریافت نکردم! به هر روی کوشش ما اینست که معنای نام رو بگیم؛ همچنین در معنای برخی نام ها، برخی صفات نیز دست دارن. همانند نام " اتیشا " معنی ای نداره که به گفته شما به صاحب شخص پیوند داده بشه! این نام به معنای شاداب؛ خشنود؛ پایدار، هست و از واژه ی اوستایی پییتیشا و پییتیشت هست؛ یا مثلا نام " اختر " در پهلوی اختر و اپاختر هست که امروزه اختر گفته میشه به معنای ستاره و شگون؛ و…
با درود فروان
میخواستم بدونم اسم سارینا پارسی است اگه میشه اینم اضافه کنید به نظر شما اسم قشنگی؟
درود فراوان؛
سارینا نامی پارسی است؛ به معنای: زیبا، خوشگل، خوب، نیکو. از ریشه اوستایی سری(Sari) و واژه ی اوستایی سریر(Srira – Sarir)
به دیدگاهم نامی بسیار زیبا هست؛ بیشترِ نام های پارسی، معنی و آوایی زیبا و نیکو دارند، به ویژه همین نام.
شاد و تندرست باشید؛ سپاس از اینکه این تارنما را برای پرسش خود برگزیدید:)
با سلام ودرود بی پایان،من قصد دارم برای محصولات نورپردازی خودم که تقریبا ۵۰ عدد میشه واژه های اصیل و البته مربوط ایرانی که به نور نزدیک هستش بزارم. ممنون میشم راهنماییم کند. اینم آدرس وبم: http://www.icpazh.blogfa.com
درود بی کران بر شما و با سپاس از اینکه این تارنما را برای پرسش خود برگزدید و امیدوارم بتونم یاریتون بدم؛
+ آذربد (Azarbod): نگهبان آتش
+ وخشا – وخشان – وخشیا (Vakhsha): بالنده، پیشرفت کننده، روشن، نورانی؛ از واژه اوستایی وخش
+ ارکاس (Arkas): بخشنده ی روشنایی
+ افشید (Afshid): درخشان پرشکوه
+ آریامهر (AriyaMehr): نام فرشته ی روشنایی و نگهبان راستی
+ روزمه ({RuzMeh{r): مهر تابان، مهر روشن
+ زادمهر (Zadmehr): زاده ی روشنایی
+ شادروز (ShadRuz): درخشان از شادی
+ شاهروز (Shahruz): باشکوه درخشان
+ فرشیدورد (FarshidVard): شکوه، درخشانی و روشنایی گردان
+ مهراب (Mehrab): دوست دار روشنایی
+ مهرآذر (MehrAzar): دوست دار آتش، روشنایی، نام یکی از دانشمندان پارسی
+ مهرک (Mehrak): پیمان دوستی، روشنایی و فروغ کوچک
+ مهروز (MehRuz): مهر روشن، مهر تابان
+ نیکروز (NikRuz): نیکوی درخشان، نیکوی روشن
+ هاوانا (Havana): نام گاهی از شبانه روز که از آغاز روشنایی تا نمیروز می باشد
+ افروز (Afruz): روشن کننده، روشن / در پهلوی: افروچ
اگر مورد پسندتان نبودند، بفرمایید تا بیشتر پژوهش کنم.
درود بر شما
از اونجایی که ایران ادامه واژه آریا هست;باید بگم که یاشار(تورکی است و ربطی به نامهای آریایی ندارد)،امیر(کلمه عربی است)،(اسم یک پادشاه سلجوقی است که اسم تورکی میباشد)،پاشا(تورکی شده کلمه پادشاه میباشد)
با سپاس از کوشش شما
درود بر شما؛
سپاس؛ بهره بردیم.
درود بی کران بر شما دوست عزیز. واقعا که واژهای بسیار با محتوایی در زمینه نور داریم و من خبر نداشتم.
به دیدگاهم دراین نوشته باید نام های عربی و ترکی و مازنی و همه اقوام ایرانی باشه، چراکه " ایران " شامل ترک ها و لرها و کردها و بلوچی ها و عرب ها و… هستند، یا اینکه باید سربرگ(عنوان) این نوشته دگرگون بشه…
دوباره درود .
وقتی که ما از وسعت مرزی به نام ایران سخن می گوییم فقط شامل نژاد های مازنی،گیلک،خوزی،سکزی(سیتانی های گرامی)،فارس،کرد،لروآذری می شود . ونژاد های تورک،تاژیک،تورکمن و افغانی دارای یک ریشه هستند و سرزمین مادریشان مغولستان امروزی به علاوه ی سرزمین های شمالی تر آن می شود واگر در حال حاضر در ایران زندگی می کنند. نمی توان ایرانی خطابشان کرد چه الآن و چه هزاران سال آینده آن ها فقط میهمانان ناخوانده ای هستند که باید پس رانده شوند نباید با دل نازکی سرزمینمان را تفدیمشان بکنیم چراکه مردمان مختلف پایه گذاران فرمانروایی های مختلف هستند مانند های آن در طول تاریخ ایجاد شدن کشورهای مستقل:افغانستان،تاجیکستان،تورکمنستان،پاکستان،جمهوری آذربایجان وتورکیه از مرزهای ایران زمین است.وجود همین مردم الهاقی و مختلف موجب تجزیه ایران شده و بنیان گذار طرح تجزیه برنارد لوییس هستند.پس خواهشاً این ضربه را در قلمرو زبان فارسی هم وارد نکنید……و اما عربها آنها همگی در هر کجای جهان که زندگی بکنند از یک نژاد هستند و نباید ایرانی خطابشان کرد در حال حاضر آنها دارند سرمان را در لای پنبه میبرند چرا که دو قبیله بنی سعد و بنی کعب در خوزستان در حال پس راندن خوزیها از سرزمینشان هستند و در آینده ای نچندان دورخوزستان را از ما میگیرند و کشوری دیگری تاسیس میکنند مانند:امارات،کویت،بحرین و………… .حال به سراغ بلوچها برویم آنها از نژاد نزدیکی باهندو هستند اما علاقه ای به تجزیه شدن ندارند و مردمان خون گرمی هستند اما این نباید قلب مارا در برابرشان ضعیف کند چرا که در آینده احتمال خطر ناک شدنشان هست…..
حتماً به یاد داشته باشید که وجود همین ها موجب کمتر شدن مرزهای ایران زمین،راهیابی واژگان بیگانه به زبان فارسی،تغییر نام خلیج همیشه پارس در کشورهای بادیه نشین،جرعت دست اندازی به مال و جان ایران و ایرانی،تخریب بناهای باستانی،دزدی فرهنگی(چوگان،تار،جامی بزرگ،مولانا و …..)،بد شد چهره ی ایران در دوران معاصر در سطح جهانی،ضعیف شدن بنیادهای کشور و استعمار آن که از دوره قاجارهای تورک شروع شد و هزاران بلای دیگر
جاوید ایران زمین و مردمان ایرانی……………………با تشکر از همه شما برای خواندن این متن.
درود بر شما؛
با دیدگاه شما مخالفم؛ به زودی نوشته ای دراین باره می نویسم و امیدوارم بخونید و با من هم اندیش شوید…
همچنین پیشنهاد می کنم این نوشته رو بخونید:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%DA%A9%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1
درود بر شما با سپاس از وقتی که میگذارید………
مایل هستید در این باره گپ بزنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
iran.art@live.com
مطلب رو خواندم همسان سازی فرهنگی شرایطی دارد که یکی از آنها وجود نژادهایی است که هم ریشه باشند بین ما{خوزیها،کردها،لرها،گیلکها،مازنیها،فارسها،آذریها و سکزی}و بیگانگان{تورک،تورکمن،عرب،افغانی وبلوچ}هیچ وجه اشتراکی جز دین وجود ندارد.زبان،آداب و رسوم و ژنتیک که جز وجوه اشتراک هستند،در بین ما و آنها کاملاً متفاوت است.
من درخانه شما مهمان میشوم بعد مدت زیادی نمیروم و ادعای شراکت در بین شما راهم میکنم و خداوند بخشی از خانه شما میشوم حالا شما میاید در بین خودتان ومن یکسان سازی فرهنگی ایجاد میکنید؟؟؟؟؟……!!!!!!!!!
گرم ترین درود ها را از دامنه ی کوه بیستون بر سخن راستینت می فرستم هم میهن. انچه نوشتی سراسر درست نمایانگر جگر ایرانی ات بود. ایران تنها از آن آریاییها وبومیان فلات ایران است که پیش از آریایی ها در ایران بوده اند(هیرکانی ها، کاسپی ها،کردها، ایلامیان،گدروچ ها) و در کنارشان هزاران سال دوستانه زیسته اند و هرگز تازیان وترکان وترکمانان وتاتارها ،ایرانی نبوده ونخواهند بود، همان شغالانی که هرگاه فرصتی یافتند و ایران را از شیرانی چون کوروش وداریوش و شاپور و سورنا؛ تهی دیدند با زور سرنیزه به ایران گام نهادند و کشتند و بردند وسوختند وچپاول کردند واکنون که دیگر نیزه هاشان شکسته وتیغشان نمی برد، خود را به موش مردگی میزنند وبعضا از این کهن بوم وبر ادعای ارث و میراث هم می کنند.
salam kheili mamnon az esmhaye ghashangi ke gozashtin faghat age momkene esm pesar ba h bishtar bezar
سلام
خسته نباشین سایت خوبیه .اسم سپه بد هم اضافه کنید.من اسمم عربی هست و واقعا ناراضیم از اسم دنیا.ما ایرانی هستیم نظرات بالارو که خوندم بعضی ها به این اسامی میگفتن مسخره..ولی من به تمام این اسامی افتخار میکنم.من ایرانیم و خون آریایی تو رگمه..بمن اگه یه روزی پسری داشته باشم اسمشو میذارم سپه بد 🙂 بیاین و بفهمین چی هستیم.برین تاریخ رو بخونید و به حال الانتون تاسف بخوریم.ما به جای فرهنگ سازی این اسمارو مضحک و مسخره باید بدونیم؟ما از کوروش و داریوش هستیم.پارت و ساسانی و هخامنشی و ….. بیاین اصیل باشین و خودتون ر و جزو بی اصالت ها نباشین واز اسامیه جدید و بی معنی پرهیز کنید…
درود بر شما؛ سپاس از اینکه این تارنما رو برگزیدید.
اینکه آریایی بودن چیست که خونش در رگ ما جاری هست یا نه بحثی طولانی است که باید سرفرصت به اون پرداخت تا شبهه ها برطرف بشه.
شما هم یک طرفه پیش رفتید؛ به هر روی هرکس دوست دارد نام فرزندش را براساس موضوعی که در سر دارد برگزیند، چه از دیدگاه ما با معنی باشد چه نباشد.
اینکه ما از کوروش و داریوش هستیم یا نه هم باید پژوهش و موشکافی بشه؛ ساسانیان و هخامنشیان هم جزو ایران باستان اند؛ یعنی کی؟ چندهزار سال پیش؛ موضوع هزار هست؛ پس دراین هزاران سال تیره های مختلفی باهم آمیخته شده تا ما ازش دراومدیم! هخامنشیان هم با اون عظمتش تنها جزوی از تاریخ پربار ایران است و نباید بیش ازاندازه سنگشو به سینه بزنیم؛
همچنین با برگزیدن نامی که ریشه در ایران باستان دارد، ما اصیل نمی شیم و اینکه اصالت در چیست هم بحثی جدا دارد.
+ نامی که فرمودید افزوده خواهد شد.
با سلام میخواستم چند تا اسم اصیل ایرانی دختر و پسر که به اسمم نزدیک باشه معرفی کنید ممنون میشم
درود بر شما و سپاس از اینکه این تارنما را برای پرسش خود برگزیدید؛
نام های همپا (پسر): ازناک؛ ایری؛ زرما؛ زرمیا؛ زرمیک؛ زیوش؛ زییتا؛ شادانبرزین؛ شادبه؛ شادروز؛ شادفر؛ شادکام؛ شادمان؛ شادمهر؛ شاهور؛ بهشاد؛ اوراش؛ آرمین؛ آریامن؛ آزادشاد؛ آزو؛ بامشاد؛ بهرامشاد؛ بهیا؛ خرم؛ رام؛ رامشاد؛ سرواد؛ فرشاد؛ مستانه؛ مهرشاد؛ مهشاد؛ بهشاد؛ هورشاد و…
نام های همپا (دختر): بهشاد؛ خرم؛ مستانه؛ مهشاد؛ اتیشا؛ بهار؛ بهارک؛ بهارناز؛ شادان دخت؛ فروغ؛ شاداب؛ شادافرید؛ شادانغ شادپری؛ شادچهر؛ شادرود؛ شادک؛ شادکامه؛ شادناز؛ شادنوش؛ شادی؛ شادیان؛ گلشاد؛ شاورد؛ شایا؛ شایتی؛ شایو؛ شایورد؛ شکوفا؛ شکوفه و…
سلام خسته نباشید ممنون از سایت خوبی که دارید. اگه در مورد اسم اوریا هم اطلاعاتی بزارید ممنون میشم
درود بر شما و با سپاس از این که این تارنما را برای پرسش خود برگزیدید؛
این نام ایرانی نیست! این نام ریشه ی عبری دارد و نامی پسرانه است؛ بدین معنی: شعله خداوند ، نام مردی یهودی در زمان داوود(ع) که از فرماندهان سپاه بود.
سلام و خسته نباشید میخواستم بدونم معنی اسم سایان چیست و اسم اصیل ایرانی که همزاد این اسم باشد کدام است
درود برشما و با سپاس از اینکه این تارنما را برای پرسش خود برگزیدید؛
سایان: (کردی) (سای = سایه + ان (پسوند نسبت)): ۱- منسوب به سایه (؟) م سایه ۲- (اَعلام) نام رشته کوهی در آسیای مرکزی، بیشتر در سیبری جنوبی، شامل سایان خاوری و سایان باختری
به گمانم با نام ” سایه ” همزاد باشد
با سلام.ممنون میشم اگر معنی اسم شیما رو هم بگید.و ریشه این اسم ایرانی است؟
درود بر شما و با سپاس از اینکه این تارنما را برای پرسش خود برگزیدید؛
شیما: خوش بختی خانه؛ شادی خانه. دگرگون شده ی واژه ی اوستایی شییت مان؛ مایه ی شادی و خوش بختی خانه
نام نیکویی است .. امیداوریم همیشه شاد باشید
سلام، امکان داره من رو برای اسم پسر که با مهرگان هماهنگ باشه راهنمایی کنید
ممنون
درود خدمت شما..
اسم های پسری که با مهرگان هماهنگ باشه:مهرداد,مهرشاد,مهران,مهرزاد,کیان,پویان,
ارکاس واقعا اسمه؟ایرانیه؟
درود دوست عزیز…در فرهنگ نام های ایرانی چنین اسمی وجود ندارد.
با سلام
میشه اطلاعاتی در خصوص اسم آرن بدید
ممنون میشم
اسم ) نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن (اریصارن یا لوف آذان الفیل) یا (فیلگوش لوف الجعدرا) میتوان نام برد)
بندگاه میان ساعد و بازو نام گیاهی به نام لوف
با سلام مجدد اگه اسم آرن ایرانی هست به لیست اضافه کنید
با تشکر
درود خدمت شما.این اسم را در فرهنگ نام ها نیافتم.موفق باشید
دورودایارادمان اسم ایرانی است
لطفا در صورت امکان در مورد اسم هیربد به من اطلاعات بدید.
درود خدمت شما
هیربد نامی پسرانه با ریشه فارسی است و به معنی: شاگرد-آموزنده-از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلیددار سراپرده کیکاووس پادشاه کیانی
+ پیشوای دینی زرتشتیان؛ این نام از واژه ی اوستایی پییتی ایثر هست به معنای آموزگار؛ استاد.
من که عاشق معرفت و مرام وبا ادبی مدیریت و پاسخگو نظرات شدم واقعا دست گلت درد نکنه ایول خدا امثال شماها رو زیاد کنه و به این بی معرفتهایی که بی ادبی میکنن یاد بدین ما که سواد انچنانی نداریم که نظر بدیم اما تا جایی که شندیم مهند اسم اصیله ایرانییه به معنی پسر خراسانی ممنون میشم اگه درست بود اضافه کنید
درود خدمت شما..بله این اسم ایرانی می باشد که به لطف شما به لیست افزوده شد..موفق و پیروز باشید..
سلام.
ممنون از اطلاعات مفیدتون. لطفا معنی اسم سمانه رو هم بگین. مرسی
درود خدمت شما
این اسم نامی دخترانه است با ریشه عربی به معنی:(مخفف آسمان) یعنی سقف خانه— نام پرندهای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین میگویند.
با درود و خسته نباشید،
لطفاً درباره نامهای دخترانه که متناسب با نامهای نسیم و نعیم باشند راهنمایی کنید. با سپاس
درود خدمت شما
نصیبه,شمیم,نسرین,نگین,نوشین,نازنین,ناهید
سپاس گذارم. ممنون از سایت خوبتون. اگه امکانش هست درمورد اسمی که با کیمیا هماهنگی داشته باشه و به معنی قدرتمند یا پادشاه باشه راهنماییم کنین. معنی اسم ماکان در لیست بالا نوشته نشده ممنون میشم اگه معنیشو بذارین.
درود خدمت شما.معنی اسم ماکان افزوده شد.با سپاس از شما
شما اسم پسر هماهنگ با این اسم می خواهید یا دختر؟؟؟
ببخشید فراموش کردم اسم پسر هماهنگ با این اسم میخوام.
در مورد اینکه گفتید به معنی پادشاه باشد اسم کیا رو پیشنهاد میکنم که هم با کیمیا هماهنگه و هم به معنی: پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا است
اما من به شخصه اسم آریا رو توصیه میکنم که هم اشاره به نسل آریایی ایرانی ها داره و هم اصیل ایرانی هست.همچنین همخوانی زیبایی با کیمیا دارد و اسمی است که هیچ موقع کهنه نخواهد شد.همچنین نام کشورمون از این کلمه گرفته شده..
اسم های زیر هم هماهنگ با اسم کیمیا می باشند..
کیارش:از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
کیوان:ستاره زحل، نام یکی از بزرگان دربار بهرام گور پادشاه ساسانی
کیانوش:از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
آرمیا :، بزرگ داشته شده؛ نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل ، همچنین لقب حضرت خضر نبی و لقب حضرت علی (ع). احتمالا آرمیا در فارسی به معنای آرامش دادن و آرام شدن هم آمده است
کیومرث:نخستین فرمانروای جهان بنا به روایت شاهنامه، نام اولین پادشاه پیشدادی
با سلااااااااااااااااااااام
لیلی یه اسمه عربیه نه ایرانی و نام گل هم نیست.لیل ب معنیه شبه من ترجمه میشه در اسمهایه پسرونه هم یکی از زیبا ترین و اصسل ترین اسمهارا جا انداختید از نظسره دانیال و بردیا
با تشکر
درود بر شما؛
بله، لیلی نامی عربی هست و ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ از آوایش های ﻗﺪﯾﻢ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ اﯾﺮاﻧﯽ هست
+ دانیال نامی عبری هست
+ بردیا: بلندپایه؛ نام پسر کوروش؛ برادر کمبوجیه؛ از واژه ی اوستایی برزی پاز
درود به شما چرا در ابتدای صفحه نوشتید نامهای اصیل ایرانی در صورتی که من به برخی از این نامها که نگاه میکنم میبینم عربی هس مثلا سمیرا-امیر-یاس-سمیه -ملکه-ارغوان -عسل-خواهش میکنم دقت بیشتری برای پیدا کردن ریشه این نامها کن چون برخی واقعا به دنبال نام ناب ایرانی برای فرزند خود هستن."معنی" واژه ای عربی هس که معادل پارسی اون چم هس چه قدر خوبه که بجای اینکه بگیم معنی فلان نام چیه بگیم چم فلان نام چیه. معنی=چم.یا بگیم نام ناب ایرانی بجای نام اصیل ایرانی.اصیل=ناب میدونم شما هم واژگان پارسی براتون خیلی مهمه چون بجای سلام به همه کاربران میگید درود.اگر بجای نشر نظر بنویسید فرستادن دیدگاه ازتون ممنون میشم چون واژه نشر و نظر هیچکدام پارسی نیست.با سپاس
درود دوست عزیز.در مورد نام ها باید بگم سمیرا امیر ملکه و عسل عربی بودند که به لطف شما اصلاح شدند.اسم سمیه هم که اصلا در لیست وجود نداشت..اسم یاس هم ایرانی میباشد..در مورد واژه چم به این دلیل از این واژه استفاده نمیشه که برای خیلی ها نامفهومه..در مورد نشر نظر هم پیگیر هستیم.موفق و پیروز باشید
خیلی زیبا بود آرتین جان. سپاس
سلام اسم ارتین ایرانی اصیل است
سلام.چرا اسم آتنا رو در این لیست قرار ندادید؟آتنا ریشه ی ایرانی داره و بر خلاف تصور خیلی ها عربی نیست چون در زبان عربی آتنا فعله:آتَ(بن فعل)+نا(ضمیر متصل جمع متکلم=مان)
درود دوست عزیز آتنا نامی است که ریشه یونانی دارد و به معنی خدای اندیشه,هنر,دانش,صنعت است و همچنین در اساطیر یونان از اسم آتنا نام برده شده است.
درود برشما؛
آتنا= نامی دخترانه؛ atena؛ نماد اندیشه، هنر و دانش؛ نام دختر زیوس خدای خدایان یونان. از تکواژ ریشه اتنو به معنی بی گناه، درست و از واژه ی اوستایی اتنو پرث به معنای بی گناهی، درستی، پاکی.
بنابراین، آتنا نامی است ایرانی
.~~ژیلا : 1- تگرگ؛ ۲- (اعلام) نام رودی در اتازونی که در توو و مکزیک و آریزونا جریان دارد و به رود کلرادو می پیوندد.
تیرداد هم نام چندتن از پادشاهان سلسله ی اشکانی هست
ورشاسب:وفاداری.صداقت.وظیفه شناسی.ثبات قدم
پرتو:درخشش.تلالو
سالومه:صلح و آرامش که البته عربی هست!:|
آرا:مخفف آراینده.آرایش کننده
لطفـــا اسم هونام رو هم اضافه کنید که معنیش نیک نام و خوش نام هست و یک نام ایرانی هم هست!
روشا هم یک اسم ایرانی هست به معنی شاد.شاداب.
سلام خواستم از مطالب کامل و عالیتون تشکر کنم ممنون
درود خدمت شما و سپاس از شما
با سلام و احترام
برخی از نام های موجود در این لیست جزء نام های اصیل ایرانی نیستند بلکه واژه هایی عربی هستند که وارد زبان فارسی شده اند. مانند شعله و عسل. همچنین معنی واژۀ اورنگ در فرهنگ دهخدا سریر و تخت پادشاهی آورده شده است و در فرهنگ عمید معنی عقل و دانش هم آورده شده است و معنی ادراک برای آن در هیچ فرهنگی مشاهده نشده است.
با سپاس
درود خدمت شما این لیست مشکلات زیادی دارد که در حال تکمیل شدن و است و در آینده ایی نزدیک در اختیار همه قرار می گیرد..باسپاس
درود به شما.به شما ایمیل داده بودم که به جای واژه نشر نظر اگر شدنی هست بنویسید فرستادن دیدگاه و شما گفتید که پیگیری میکنید اما این کارو نکردید.در ضمن بابت نوشتن تلفظ نامها از شما سپاسگذارم.نام چکاوک-هستا-پری شاد-دلربا-دلناز وآتوسا را به عنوان نامهای ایرانی در این لیست نمیبینم.اگر نامهای دیگری به ذهنم رسید برایتان میفرستم.پاینده باشید.
درود خدمت شما دوست عزیز.از اینکه این اسم ها را معرفی کردید سپاس گذارم..نام چکاک و دلناز افزوده شد.نام هستا را در فرهنگ نام ها نیافتم و نام آتوسا نامی است با ریشه یونانی..همچنین نام پری شاد دارای ریشه مشخصی نیست.موفق باشید
با سلام.نامهای هاوش-هریسا-فوژان و ملیکا چه معنی دارند و آیا نامهای ایرانی هستند؟
درود خدمت شما..نام فوژان در لیست موجود است و نامی با ریشه فارسی است..
نام هاوش نامی است با ریشه اوستایی,پهلوی به معنی امت یا پیامبر.
نام هریسا رو یافت نکردم که چه ریشه و معنایی دارد.
نام ملیکا هم نامی است با ریشه یونانی که در زبان پارسی ملیکا به معنای فرشته، در زبان یونانی نام معشوقه زئوس، در زبان عربی نام مادر حضرت مهدی(عج)و به معنای ملکه، در زبان آشوری نیز ملکه معنا میدهد، گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانواده گندمیان که خودرو هستند
عالی بود
ممنون
درود.
باتشکر از تلاش و زحمتتون در جمع آورئی اسامی ایرانی میخواستم بدونم اسم "نهاله"عربیه یا خیر؟"نهال"چطور؟ریشه فارسی داره؟آخه خانواده من بخاطر این که کارمند ثبت احوال بهشون گفته بود اسم نهاله عربیه مجبور شدم اسمم رو بذارن نهال.
درود خدمت شما..بله اسم نهال اسمی است با ریشه فارسی..البته از ریشه نهاله اطلاعی کسب نکردم و دارای ریشه مشخصی نیست.
ممنون از شما
نام بهرام هم فراموش شده متاسفانه
درود خدمت شما..نام بهرام افزوده شد.سپاس از شما
درود و سپاس از تارنمای خوبتون
در لیست اسمه زهره را مشاهده نکردم….مگر اسمی ایرانی نیسیت؟؟؟؟؟؟
درود دوست عزیز این اسم ریشه مشخصی ندارد
سلام یه اسم دختر و پسر میخوام که به جانان و جانیار بیاد ترجیحا اولش با ج باشه ممنون
اسم پسر:جواد-جابر-جاوید-جهان
اسم دختر:جاودانه-جلوه-جوانه-جیران-جانا
با یه نفر اشنا شدم به نام چیستاساریرا
خیلی واسم سوال شد که ایا اسمش ریشه ی ایرانی داره؟ اصلا یعنی چی؟
ممنون از اسامی خوبتون. خیلی قشنگ بودن.من برای پسرم اسم برسام رو انتخاب کردم.
درود خدمت شما و سپاس از شما..بله این اسم ریشه فارسی دارد و به معنی نام فرشته دانش و معرفت است..
سلام
ایا اسم امیرسام وجود خارجی داره؟
از این اسم های من دراوردی جدید مثل محمد پارسا و …. هست؟
واقعا اسم پسر نوح امیرسام بوده؟
مگه امیر عربی و سام ایرانی نیست؟
مگه میشه؟
درود خدمت شما..
نام امیر عربی است همچنین در فرهنگ لغت معین نیز نام سام نیز عربی آمده است.اما دربسیاری از جاها از این اسم به عنوان نامی فارسی یا اوستایی یاد شده.
این اسم احتمالا از اسم هایی است که جدیدا از امیخته شدن این دو اسم به وجود امده چون اگه نگاهی به تاریخ بکنیم نام هیچ شخصیتی را امیرسام نمیابیم.
معنی این دو اسم:
سام:
در زبان فارسی سام به معنی بلند مرتبه است.
کاربردهای سام:
امیر:
امیر در زبان پارسی به معنای کسی که هرگز نمی میرد میباشد( اَ + میر که در پارسی دری اَ پیشوند منفی کننده ی افعال بوده همانند نام اَنوشیروان که ترکیب اَ (نافی فعل)+ نوش (به معنی مرگ)+ روان می باشد به معنی فردی که افکار و روان او هرگز از بین نمی رود). همچنین امیر صفت پشوتن برادر اسفندیار در شاهنامه است که هرگز نمی میرد. این نام پارسی جهت خطاب سران جنگ آور ایران باستان نیز مورد استفاده قرار می گرفته است. امیر در عربی به معنای شاه، رئیس، مدیر، رهبر، مرشد، سرور و برتر والقاب سر نام میباشد. امیر با معنای امر دهنده کلمهایست عربی از ریشه «ا-م-ر» به معنای «فرماندادن» و با «اَمَر» عبری به معنای «گفتن، فرمودن» مطابقت دارد. پس از ورود اعراب کلمه امیر در ادبیات کشورهای عرب زبان داخل گردید. امیر را شخصی میگفتند که حاکم کشور یا منطقهای است و در سیاست داخلی و خارجی خود مستقل میباشد. یعنی شاه مستقلی است و بالای خود حاکم ندارد. در افغانستان این کلمات را شاهان افغانی پس از استعمار انگلیس استعمال نمودند. مثلا امیر دوست محمد خان، امیر شیر علی خان، امیر محمد یعقوب خان امیر محمد اعظم خان امیر عبدالرحمن خان امیر حبیب اله خان و امیر امان اله خان الی ۱۹۱۹ میلادی امیر بود ولی پس از جنگ تل با انگلیس آزادی کشور را بدست اورده و اعلان اعلی احضرت شاه امان اله را کردو پس از شاه امان اله تمامی شاهان افغانی پادشاه بودند نه امیر.
سلام
در مورد اسم داوین اطلاعات دارید؟
درود خدمت شما این اسم نامی کردی میباشد به معنی دامنه کوه
سلام
ممنونم از اطلاع رسانی خوبتون لطفا اسم آتاناز= دختر نازنین بابا رو هم اضافه کنید
با سلام
من می خواهم اسم پسرم را آرمین بگذارم
لطفاً نظر خود را بگویید
در ارتباط با معانی و ریشه های آن نیز کامل بگویید
با تشکر
سلام
من یک پسر دارم بنام آرمین
میخواستم اسم دختر و پسر مرتبط با اون رو بدونم
نظر خودم:
دختر: آترین – آیلین – آرمیتا
پسر: آرتین – آرین – رادین
راستی چند جا دیدم آترین رو اسم پسر گفته بودند
ممنون
درود خدمت شما
برای پسر من اسم های:آریا,آرمان,بنیامین,امین,آمین رو پیشنهاد میکنم که به نظر من آریا هم ایرانی اصیله هم اسمیه که هیچوقت قدیمی نمیشه و با آرمین هم همخوانی داره رو بهتون پیشنهاد میکنم
برای دختر هم :سیمین,یاسمین,رو میتونم پیشنهاد کنم که همخوانی داشته باشه ولی من همان آیاین رو پیشنهاد میکنم .
در ضمن نام رادین و آترین نیز نام پسر است نه دختر
با سلام.لطفا بگید که ریشه نام کیتانا به کجا برمیگرده و معنی آن چیست؟ لطفا اگر میشه در لیستی جداگانه فهرستی از نامهای منحصرا زرتشتی قرار دهید.با سپاس
درود خدمت شما…کیتانا یا پرنسس کیتانا (به انگلیسی: Kitana) یکی از شخصیتهای ساختگی سری بازیهای مبارزهای مورتال کامبت است که از نسخه مورتال کامبت ۲ در سال ۱۹۹۳ به عنوان یک شخصیت جدید وارد این مجموعه گردید.
درود
لطفا اسم (آبیش===بی رنج) رو هم اضافه کنین
ممنون
بدرود
درود خدمت شما…اضافه شد
شما که دم از اصالت میزنید دیگه جرا؟؟؟؟
دنا در استان کهگیلویه و بویر احمد است نه فارس…
درود خدمت شما و سپاس از شما…اصلاح شد
نام یسما ایرانیه آیا؟معنیش چیه؟
درود خدمت شما..این اسم اصلا در فرهنگ نام های ایرانی وجود ندارد
با سلام و عرض ادب برادرم اسمش امیر است و خانمش هم ندا هست بزودی میخاد اولین فرزندشون که دختره بدنیا بیاد و انتخاب اسمش رو به من سپردن برادرم مهندس و خانمش استاد دانشگاه است و اسمی فارسی اصیل و زیبا میخان برادرم آتریسا و خانمش آنیسا نسبتا دوست دارند اما میخان شبیه اسم فرزند داداششون یعنی روژینا باشه و بشدت با اسمی شبیه (نیکا) مخالفند خلاصه بدجوری تو این معما موندیم و همه سایتها رو هم دیدم تا به سایت شما رسیدم و خیلی از پرسش و پاسخهاتون و علم بروزتون لذت بردم میخاستم خواهش کنم اگر امکانش هست ما رو هم راهنمایی کنید ممنون و متشکر
درود خدمت شما و سپاس از لطفتون..
اسم هایی که به نظر من به این اسم میخورن :رومینا که تفاوتش با روژینا تو یک کلمه هست و به نظرم تنها اسمیه که دقیقا به اسم روژینا میاد و هم خوانی داره البته ریشه اسم آشوری هست..اسم بعدی میتونم اسم روبینا رو معرفی کنم که باز هم تفاوت تو یک کلمه هست و همخوانی دارن ولی ریشه این اسم لاتینه..اسم بعدی رزیتا هست که ریشه عربی فارسی داره..اسم بعدی که ریشه فارسی داره اسم روشنا هست به معنی نور و روشنایی..اسم آترینا هم همخانی زیادی با این اسم داره که ریشه فارسی هم داره..اسم مبینا هم از اسم هایی هست که همخوانی داره که ریشه عربی فارسی داره..همچنین اسم های روژان و روژیار از اسم های هم خانواده اسم روژینا هستن که مثل همین اسم روژینا ریشه کردی دارن..همچنین همین اسم رومیسا هم همخوانی خوبی با این اسم داره ریشه فارسی هم داره به معنی سپیدرو..همچنین اسم های دیگه ایی هم هستن که همخوانی دارن مثل رامینا که ریشه آشوری داره و رونیکا که ریشه یونانی فارسی داره و همچنین اسم های رزیتا و رزینا وآتنا و آرمیتا و آرمانا و آریانا والینا و رامونا وملینا و مینا را نام برد که اگر انتخاب شما از بین این ها بود و اطلاعاتی درباره آنها بیشتر خواستید اعلام کنید تا در اختیارتان قرار داده شود. ..
البته نام آنیسا هم ریشه یونانی فارسی داره و نام آتریسا ریشه فارسی دارد
با سلام
میشه لطفا معنی رایان رو بفرمایید و اینکه ریشه این اسم کجاییه . آیا ایرانیست.
برای پسر شبیه رایان و رادین که اصیل ایرانی باشه چه پیشنهادی دارین.
ممنون از سایت خوبتون
درود خدمت شما ..ریشه این اسم فارسی است به معنی راهنما
اسم های پیشنهادی:
شایان-آرمان-سامان-کیان
آرتین-آرمین
با سلام.میخواستم بدونم نامهای آرتین و آراس و آراد ریشه این نامها به کجا برمیگردد آیا این نامها اصالت ایرانی دارن؟و معنی آنها چیست؟ولطفا نامهای آیین-گلنام-ترگل رو به لیست اضافه کنید.
درود بر شما؛
آرتین: نامی پارسی به معنای راست کردار؛ درست کار؛ پاک
آراس: نامی ترکی – رود ارس
آراد: نامی پارسی به معنای بخشنده؛ سپید دست؛ جوان مرد؛ اراسته؛ نگاریده؛ نام فرشته نگه بان بر روز بیست و پنجم ماه های خورشیدی = آرات
آیین: نامی پارسی به معنای روش؛ راه؛ نهاد؛ راه و روش
گلنام: نامی پارسی به معنای ﺩاراﻯ ﻧﺎﻣﯽ زﯾﺒﺎ همچون ﮔﻞ
ترگل: نامی پارسی به معنای ﮔﻞ ﺗﺎزﻩ و ﺷﺎداﺏ
سلام
باتشکر از کار خوبتان. تا چند روز اینده فرزندمان به دنیا میاد ولی تا الان موفق به انتخاب اسمی نشدیم.دارم تالش میکنم یه اسم زیبای ایرانی رو انتخاب کنم ولی واقعا سخته کمک کنید با شما یه اسمی انتخاب کنیم. البته چون به حافظ ارادت دارم گاهی فکر میکنم اسمش رو حافظ بزارم اما خب حافظ عربیه و خودم که اسمم عربیه و هیچ علاقه ای به اسم عربی ندارم
درود خدمت شما من اسم های آریا,کاوه و شاهین رو که ایرانی هستند رو پیشنهاد میکنم
درود بر شما؛ زاده شدن فرزندتون رو به شما و خانواده گرامیتون شادباش میگم و امیدوارم روزهای خوبی رو همراه فرزندتون داشته باشید؛
نام های ایرانی زیادی هستند که معناهای نیکو و زیبایی دارند و برای من آسان نیست بهتون نام پیشنهاد بدم چون معیارهای شما رو نمی دونم! ولی بفرمایید دوست دارید نام فرزندتون چه معناهایی داشته باشه و یا واج نخست نامش چه واجی (الف تا ی) باشه تا بتونیم بیشتر بهتون یاری برسونیم …
درود بر شما
اسم خودم علی وهمسرم طلا نمیدونم چه اسمی به این دو اسم میخوره اسمهای شخصیت های تاثیر گزار در تاریخ ایران رو بیشتر ترجیح میدم.
درود بر شما؛ با نگرش به اینکه دوست دارید نام فرزندتون، از نام بزرگان تاریخ ایران باشه، چند نام رو پیشنهاد می کنم؛ شماهم با همسرتون مشورت کنید.
+ آریا – آزاده، ارجمند؛ دوست / نام فرمانده ی ارتش ایران در روزگار کورش دوم
+ ابرداد – Abardad – بلند آفریده؛ خداداد / نام یکی از سرداران کوروش بزرگ
+ اردا – Arda – پاک؛ درست / نام موبد و دانشمندی در روزگار اردشیربابکان
+ ارداد – Ardad – درست کار؛ دادگر پاک / فرمان روای ارمنستان در روزگار سلوکی ها
+ اردوان – Ardavan – پشتیبان راستی و درستی / نام برادر داریوش نخست؛ پسر ویشتاسب؛ نام چند تن از شاهان اشکانی
+ ارزین – Arzin – نگه دارنده ی درستی و راستی / نام فرمان دار پارس در هنگام یورش اسکندر به ایران
+ ارژنگ – Arzhang – شایسته؛ سزاوار؛ گران بها / نام کتاب مانی؛ نام سالار مازندران در شاهنامه
+ ارسام – Arsam – مانند درستی؛ مانند پاکی / نام پسر داریوش بزرگ؛ نام پسر اردشیر دوم هخامنشی
+ آرشا یا آرشام – دلیر؛ بی باک؛ درست / نام نیای داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی که در سنگ نبشته ی بیستون از او یاد شده است
+ ارشان – شاه دلیر / نام پسر اردشیر دوم و نام پسر ارته باز که یونانیان او را ارسنیس نوشته اند
+ ارشک – مرد پهلوان / نام بنیان گذار خاندان اشکانی
+ اشکان – مرد پهلوان؛ مرد نیرومند / نام بنیان گذار دودمان اشکانیان
+ اهور یا اهورا – زندگی بخش؛ هستی بخش / نام خداوند نزد ایرانیان باستان
+ آرتان یا آرتا – درست کار؛ راست کردار / نام فرمانده ی گردونه های کوروش بزرگ
+ آرتمن – درست کار؛ راست کردار؛ نیک کردار / نام برادر بزرگ خشایارشاه، پسر کورش
+ آرتین – درست کار؛ نیک کردار / نام هشتمین پادشاه ماد
+ آرش – راست؛ درست / نام کمان گیر نامور ایرانی
+ کورش – سردودمان هخامنشی
+ داریوش – نگه دارنده ی اندیشه ی نیکو؛ دارنده ی نیکی
+ داریو – نگه دارنده ی نیکویی؛ دارنده ی خوبی / مخفف نام داریوش
+ خشایار – مرد دلیر؛ مرد باخرد
+ سورنا – دلاور؛ پرتوان / فرمانده ی سپاه ایران در زمان اشکانیان
+ فرهاد – یاری دهنده / از شاهان اشکانی
+ مهرداد – زاده ی مهر؛ زاده شده از پیمان دوستی و مهربانی / از شاهان اشکانی
+ بهرام – پیروز / نام یکی از ایزدان مزدیسنا؛ نام فرشته ی پیروزی و جنک؛ نام ستاره ی مریخ؛ نام پهلوانی در شاهنامه؛ از شاهان ساسانی
+ بابک – پایدار؛ استوار
+ چند نام دیگه رو هم پبشنهاد می کنم و اگه از هرکدومش خوشتون اومد بفرمایید تا معنیشو بگم:
هومن؛ هامان؛ بهشاد؛ یزدگرد؛ ونداد؛ هامون؛ نیما؛ نوید؛ نریمان؛ مهیار؛ مهیاد؛ مهیا؛ مهرک؛ مهرشاد؛ مهرزاد؛ مهران؛ مزدک؛ ماهان؛ مانی؛ مازیار؛ کیارش؛ کیاوش؛ کیانوش؛ کیامهر؛ کیا؛ کوشان؛ کوشا؛ کاوه؛ کامیار؛ کامران؛ کامبیز؛ کارو؛ کیوان؛ فرید؛ فرود؛ فرهان؛ فرشید؛ فرشاد؛ فرزین؛ فرزان؛ فرزاد؛ فردین؛ فرداد؛ فربد؛ شهیار؛ شهریار؛ شهروز؛ شهرام؛ شایان؛ شاهرخ؛ شادمهر؛ سینا؛ سیاوش؛ سیامک؛ سهند؛ سهراب؛ سروش؛ سپهر؛ سامان؛ ساسان؛ زرتشت؛ زانیار؛ رهام؛ رسام؛ رامین؛ پیمان؛ رامتین؛ پرهام؛ پدرام؛ پارسا؛ بیژن؛ بهنام؛ بهزاد؛ بهروز؛ برزو؛ بردیا؛ بامداد؛ باربد؛ باراد؛ آرین؛ آریوراد؛ آریانا؛ آریامن؛ آریاراد؛ آروین؛ آریابد؛ آرون؛ آرمین؛ آرمان؛ آرتامن؛ آراد؛ آذین؛ آدان؛ آترین؛ ایسان؛ آبتین؛ ایرج؛ اوتاما؛ انوشیروان؛ انوش؛ امید؛ افشین؛ اسفندیار؛ ارمین؛ آرِن؛ ارشیا؛ اردلان؛ ارداد؛ اترین
+ هم چنین ما رو از آخرین تصمیم تون برای برگزیدن نام فرزندتون، در جریان بزارید؛ شاد و تندرست باشید؛ بدرود.
ami tis ham esme khle va zane korosh ast,,,,*
درود دوست عزیز..اگه ایرانی هستید لطفا به پارسی تایپ کنید..سپاس از دیدگاهتون
ولی ما ترکیم
درود به شما-ازتون خواسته بودم نامهای ترگل-آیین و گلنام رو به لیستتون اضافه کنید ولی اضافه نکردید.با سپاس
اسامی افزوده شدند
درود به شما یه سوال بی ربط دارم ببخشید از سر کنجکاویه شما رشته تحصیلستون تاریخ و یا باستان شناسیه اگر نیست واقعا بی نظیرید اطلاعاطتون درباره تاریخ ایران بی نظیره اگر بگید رشته تحصیلیتون چیه ممنون میشم.
درود خدمت شما و سپاس از شما..رشته تحصیلی من علوم تجربیه ولی به تاریخ از هر چیز دیگه بیشتر علاقه دارم.
دوستان کسی هست بدونه اسم "سهند" دقیقا به چه معناست ؟؟
غیر از اینکه اسم کوه ِ البته.
چقدر طول میکشه تا جواب نظر ها رو بدید ؟؟؟!!!!
خواهشا زووود، من هر جا گشتم نتونستم معنی درستی براش پیدا کنم
درود خدمت شما.
در لغت نامه نام های ایرانی این اسم معنی خاصی ندارد و فقط موسوم به کوهی مشهور در ولایت آذربایجان است.
چرا مطلبی که دربخش نظرات سایت نوشته بودم را در سایت نذاشته بودید اگر گذاشته بودید بگویید کجاست و اگر هم مخصوصا نذاشتید بگویم که شاید شما از کسانی که باشید در ظاهر از تاریخ ونژاد و…. وبه ظاهر می گویند ما داریم حقیقت را می گوییم و مدافع ایران هستیم در صورتی که ان به قول خودشان حقیقت ها و مدافع بودنشان دروغ است و از پشت با بی عدالتی خنجر زدن در ایران است ولی نگران نباشید به زودی براتون دارم
از من گفته خودت را بیشتر بشناس منظورم هر دوتاتون بود و ایا برای کل مطالب سایتتون اثباتی دارید برای نمونه همین جریان زانو زدن والرین جلوی شاپور تو شاید در جواب ان فقط گفته بودی که داستان داستانی بیش نیست و گفتی که اره جریان اینطوری بوده است وایا تو برای این جریان اثبانی داری وشاید ان جریانی برانوش گفته بود راست بوده باشد وشاید ان تصویر جریان دیگری داشته باشدو یا شاید ان تصویر همین طوری کشیده شده باشد ویاشاید تجسم یک هنرمند باشد که به تصویرش کشیده شده چون شاید هیچ مانعی برای این احتمال ها وجود نداشته باشد وشایدهم هیچ کدام از این احتمال ها نباشد وشاید جریانی پر افتخار پشت این تصویر باشدو………… وشاید برانوش وتو هیچ اثباتی برای حرفایتان نداشته باشید شاید هم داشته یاشید اگر اثباتی داری ثابت کن ونگران نباش برای تو وخیلی های دیگر هم دارم واین اخرین نوشته من است